بی شمس

ادبی

خون خدای می جوشد ...ظهر عاشوراست ...


یک:
بین الحرمین را اگر حس بکنی ....پایت هنوز روی زمین است.
بین دو حرم پرواز باید ...چنان که فراموش کنی ...فاصله ها را ...
دو:
خریده ای بهشت را با خاندان خویش؟!
به چند فروشی ؟که حاضریم به نرخ سر دهیم !!!
سه:
عاشورا خبرکرد همه آسمانیان ...
این صحنه توانست بشکند بغض تلخشان ...
چهار:
وقت نمازشد حسین "بن علی (ع) "شتاب کن ...
دیگرخدای طاقت دوری ندارد...مانند پدر در سجده بگذار زندگی !...
پنج:
ازگلو ببریم خاندان حسین (ع) را...؟
که مطمئن شویم ...صدا درنمی آید ازخاندان رسول الله!...
شش:
ما اگر حضرت علی اصغر(س)و رقیه (س) را دربین شهدای کربلا داریم ...
ازهزارسال پیش از"حقوق کودکان " طرفداری می کنیم ...
ولی بعضی ها عاشق کودکان کشته شده در جنگ هاهستند ولی ...به نام نسل کشی !
نمی آیند حداقل یکبارهم شده خودشان را مهربان نشان بدهند !
تمام قدرتشان به کودک آزاری خلاصه شده ...
"مادرت را بکشم "..."پدرت رابکشم "..."خودت را بکشم "و خلاصه آن دو بچه که سالم می مانند چه شوند ...
ما حضرت علی اصغر(ع)و رقیه (س)را شهید زنده می دانیم ....
که انشالله نسل این آدم کش ها درجهان منقرض شود ...که از اسرائیل بگیر و برو تا آفریقای جنوبی در گذشته که قیامت بود ...
واتفاقا دربعضی از کشورهای دنیا  که الا ماشا الله ...
هفت:
خداپرست ...حسین (ع)پرست نمی شود ...!
می داند که حسین (ع) با سر رفت تا ...خدای !!!

هشت :
باران نبار که این خون شستنی نیست !...
بگذار بی کفن م دفن شویم !...تا بوی خونمان نفس شیعیان شود!..
نه:
آقای بنز:قابلمه هارو آماده کنید ...آدرس ها رو هم بردارید و برگردید ...
بچه بنز:بابا این همه غذا به چه دردمون می خوره ؟ما اصلا گیاه خوارهم شدیم!
آقای بنز:ت. نمی فهمی ...بزرگ که شدی می فهمی تو این کارا باید زرنگ باشی ...
مخصوصا اگه مثل من اولاد زیاد داشته باشی !
ده:
دل شکسته ام و تو هرشب دلم را یک جور می خری ...
این دل فقط بدرد تو می خورد !بیا اصلا برش دارو ببر !...
..............................
" ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیا عند ربهم یرزقون ..."

 
۲۱ مهر ۹۵ ، ۱۱:۲۷ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

حرام شد آب برای تشنه لبی به نام عباس (ع)!...


یک:
تشنگی ...احساس قوی به نوشیدن است ...
چه بنوشیم ؟"هم"مهم است ...عرق شرم که خدا نکند....
دو:
برگ آهسته نوشید قطره های شبنم را ...
تا جان گیاهیش ...می رفت ...طعم پاکی قطره ...
سه:
عباس (ع)سرش را که بلند کرد ...
یک شکاف بزرگ میان ابرها بود...
لب تب کرده اش که خون می خورد ...
قطره قطره ...دل زهرائیش ...حسینی بود ...
چهار:
یوسف!
برای خنده هم شده ...مرا صداکن ...
ببین ...میان داستان گم شدنت ...
چطور پیدایت کرده ام!
پنج:
جنگ یک عباس دارد و بس ...
کدام دشمن است که نداند برادر حسین ...کیست؟!
شش:
سرت روی زانوان من است ...تا جان بدهی !
"عشق را پایان نیست"...من که را پیدا کنم که زانوانش به محکمی من باشد؟!
هفت:
تشنه مردن ...داستان جگرسوزی نیست...؟!
می زنیم سینه و زنجیر که ...چرا تشنه نمیریم ..."عباس (ع)چرا ؟!"
هشت:
بیا و ایرا ن را بگیر از شیعه و راحت شو!...
تو یزیدی ...سر بریدن حسین (ع) هم ازتو برآمد !...
نه:
بچه بنز: بابا...پلیس "فتا"سایت های هم.....یابی ام رو گرفته ...چیکارکنم ؟!
آقای بنز:پاشو !لباس مخملی ام بیدارکن ...بریم محله ی قدیم یه دور بزنیم !...
ده:
یا ابوالفضل یا قمر بنی هاشم ...اصطلا کمرزدن یعنی افتادن ...دشمنان این ملت را طوری بینداز که یارای پاشدن نباشد ...ای شفیع زنده بیدار...
یا ابوالفضل یا قمربنی هاشم ...اگر صلاح است که بیماری به خیر و عافیت برسد یاری کن و شفیع باش ...مخصوصا بیماران کودک ...
یا ابوالفضل یا قمر بنی هاشم ...گرفتاران مالی و سیاسی و اجتماعی را نجات بده و دلشان را به راه بیاور ...که تو یکی از بزرگترین شفیعان شیعه ای ..........
یازده :
اگرتمایل دارید این نشانی را در پرشین بلاگ هم دنبال کنید ...جالب است ...برای تان توفیق آرزو می کنم ...

۲۰ مهر ۹۵ ، ۱۲:۴۹ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

نیاز من به تو ...عشق آورد ...


یک:
رنگ مرگ برای ما سبز است ...
ما برای مردن سبز است ...که سیاه می پوشیم ...!!!
دو:
عشق را اگر سیاه بنویسی بازهم عشق است ...
"نفرت دو روزه است "برای عشق یک عمر سیاه پوشی کم نیست؟!
سه:
بیمارم و پزشک می گرید و عاقبت معلوم نیست!...
ای وای !من بمیرم ...تو عاشق که هاشوی "دکتر"!!!
چهار:
به سینه کوفتن ...خود آزاری ست؟...
دیگر سوزن "تتو"تا روی نخاع برود تا دالایی لاما درتبت شاد باشد ...بدون درد!!!...
پنج:
می بوسم آن چه را که ازتو بدستم رسیده است ...
دیشب " قند و نمک " بود ..."قسمت "یا امام رضا(ع)...
شش:
حسین (ع)...را تکه تکه کن ...روشت جاهلیت است ...
جدش آمد تا که خدای را نشان دهد ...60 سال بعد کوربودی ...امیه جان!
هفت:
دیدارتو ...شاید برای من ...یک سلام وعلیک بودو تمام !
عمری گذاشتی پی نفرت!خواروخفیف می روی ...هیهات!
هشت:
سیمای توکشتیم و صدایت نشنیدیم ...
ما مردم کوفه !که به عهدیم وفادار!...
نه:
آقای بنز:
خانم!نذار این چندشبه بچه ها آهنگ "دوپس دوپس "بذارن ...می فهمی ؟...
خانم پراید:
وا مگه بچه های من این طورین؟وقتی بابای آدم بنز کلاس فلان باشه ...بچه هاش اصلا این طوری بار می آن ؟!
ده:
یک :دی شب درحالی که حال خوشی نداشتم ...به دل کسی افتاده بود و برای مان از آستان قدس رضوی رضا (ع)...بسته های تبرک فرستاده بود ...
بالل درآوردم تا عرش ...نه به فال نیک ...که هیهات ازدلی ...
دو:
ما به هرچه شهید است ...زنده نگاه کنیم ...بهتراست ...
غربی ها عادت مارا قبول ندارند ...چون شهادت ومرگ از دیدگاه هردویمان فرق دارد ...
"و دعوایی هم نیست چون فرهنگ هایمان فرق دارد"...
شهیدان زنده ...شفیع اند و بین ما و خدا آبرو ...به آبروی هرچه شهید است :
"خدایا این ملت را با آبرو و سرپا نگه دار"...انشالله امنین ....
یازده :
عکس از کریمه دات نت
۱۹ مهر ۹۵ ، ۱۲:۴۲ ۱ نظر
سیده لیلا مددی

ما نواده ی حسین (ع) سر بریده ایم ...پس چرا سرمان پابرجاست ؟!

یک:
عملیات شانس آوردن ...به کوه خدای خورد ...
دست دعا ببر ...ببین خدای را سیاه می توان کنی ؟!!
دو:
غزل ببوسم ...ان دو چشم روشن تورا ...
که یک کلام نگفتی ...حتی به شاعرت که بلد نیست عاشقی!...


سه:
پنجاه درصد تو دوست بدار ...پنجاه درصد من ...
اما 1000درصد آمار بانک های کشور است ...
همدیگررا دوست داریم؟!
چهار:
قسم یاد کردی مرا با پیرهن پاره آواره ام کنی ...
سلام یزید !زینبم !کوچه نیست که نداند رسوایی تورا!


پنج:
بوی سوختن دل...بوی سوختن ک...و بوی سوختن دماغ ...
تفاوت دارند!
اولی دوسه نفر ...دومی جماعتی ...سومی قومی را می خندانند !!!
شش:
رفتی حسین (ع) وازمن خداحافظی نکرد ی ...
من شیعه ی توام که رفتنت را باور ندارم ...محرم که می آیی؟!!


هفت:
سلام خانم رئیس...وای چه خوشگل شدی ...
چالش کفش پاشنه بلند تو ایران نیست ؟...آخی اینارو تاعصر می پوشی؟!!
هشت:
پهنای باند ابروی تو ...پهنای باند اینترنت !...
هردو کشته دارند میلیون ...میلیون ...اما دومی !...


نه:
آقای بنز:پاشو برای این بچه ها یه قصه بگو ...بخوابن ...انقدر از صب تا شب می دون ....دیونه شدیم !
خانم پراید :چی ؟چی گفتی بذار هد فون رو بردارم !
آقای بنز:بیایین ..دارم سناریو می نویسم ...نقش اولم ...خودمم...اگه شلوغ کنین ..نقش سرایدار م ندارین!!
ده :
اللهی ....دردهای کربلا بسیاراست ...امانتداری امام حسین (ع)و ماجرای پسرهایش ...
بگذار بدرند بنی امیه و بنی امیه ها که کم نیستند ...
چه از حسین و حسین ها کم می شود ؟!!!
این همه شیعه ی مرد داریم ...که شیرند ...بگذاراندیشه بد جلوبرود ...
همیشه و همیشه اهورایی ترین روزها پشت اهریمنی ترین روزها پنهان اند ....
کدام ایرانی ست که باور نکند !....


۱۸ مهر ۹۵ ، ۱۸:۴۵ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

ازهر زبان که می شنوم نامکرر است...داستان حسین (ع)...


یک :
خیابان ها به احترام تو ...می گریند ...
شلوغ می شوند و عزادار ...پایان قرن 14 است ...یا حسین (ع)...
دو:
مثل دست های من عادی باش !...
نلرز...سرد نشو!وعشق را میان قلب خود پنهان کن!...
سه:
شلوارو کت آویزان کمد بودند ...
وازاتوشویی که برمی گشتند ...کلاسشان لباس های اسپرت و عادی را می کشت ...
صاحب خانه امد و جدایشان کرد و به همسرش گفت:
اینا دیگه تازه نیستن ...ازمدم افتادن ...بدمشون خیریه ؟!
قلب شان ایستاد می خواستند بیایند پایین که صاحب آمد ...بی اعتنا درکیسه را باز کرد و
داستان تمام شد!!!...
چهار:
این روزها علی (ع)...اربابمان حسین (ع)نه غم نه گریه نگذاشت ...
ماسوخته ایم که زمان به عقب برگشت ندارد ...هیهات!
پنج:
عباس (ع)...
ویران شد آن کاخ بزرگ یزید هم ...
دنیا کمان معکوس خواسته هاست ...وقتی نمی دانی باداشته هایت چه هاکنی !!!
شش:
لب تو ...باز شد و نام مرا خواند ...
دیگررفته ام "لیست" چه خوشحال که تو می کشی مرا ...
هفت:
دریا کنارتو ...آرامش خریده است ...
صد مرغ آمدند تا نان تو ...تازه بود!!!
هشت:
قلب مریض داری و حیفم که مرگ تو!
ورنه به دوش خود نمی کشم ...سالیان رنج!
نه:
خانم پراید :به پیکان خندیدیم وقتی داشت ازرده خارج می شد ...فکر می کنی با ما چکار می کنن؟
آقای پراید :واسه چی ناراحتی ؟صاحب صاحب یه پراید دیگه می شه و تو تبدیل به یه بنز می شی ؟!!!
خانم پراید :برو بابا !می خای ازمرگ نترسم !من آماده ام ...بذار صاحب پشت بنز بشینه یه آدمم بهر
حال بمیره !ببینم روشونه های کدوم ماشین می تونه ...دیگه گریه کنه !!!
ده:
قاشق را برای خوردن ساخته اند ...
نه برای داغ کردن و سوزاندن وتنبیه بچه !...
گریه می کنی و می گویی خداتو را گرفته است ...من بودم اصلا ولت هم نمی کردم !
یک بچه تا بزرگ شود با احتساب مدرسه غیر دولتی تا پایان مقطع کارشناسی ارشد 200 میلیون تومن برای جامعه خرج برمی دارد ...(دخترها البته بیشتر چون جراحی زیبایی هم دارند )
آن وقت تو می آیی و چنین هدیه ای را که وسط دولت هم نشسته ...آش و لاش می کنی ؟!!
...............
یازده:
خواننده گرامی ...سخت است نوشتن هرروز و 6سال هم اندک نیست ...
می آیی و بی صدا می روی ...ممنون که وقت می گذاری و اهمیت می دهی ....
۱۷ مهر ۹۵ ، ۱۵:۲۸ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

این گریه ازسر ضعف نیست ...نشان قدرت ماست ...


یک:
طفلک دلم که سرخ شد بی هوای تو ...
شرم و خفه شدن ...نه دردی ست گفتنی ...!
دو:
یوسف ترانه ساخت و کسی گوش هم نکرد ...
کجا نیست وسوسه ...مگر می شود کذشت از زلیخاها ....؟!
سه:
سال ها گذشت و فیل به باربری مشغول بود ...
فرزندانش را برده بودند و حیوان بیچاره از آن ها خبری نداشت...!
یک روز صاحبش با یک پوستر برگشت و گفت :"باربی"برایت خبری آورده ام ....
پوستر را باز کردو گفت:این کارتون دامبوست ...!
یادت می آید که فیل کوچولوی توهم گوش هایش دراز بود ...
"باربی"خندید و خندیدو خندید......


چهار:
گذشت آن زمان که می خندیدی بهار...
گریه کن که ...تا توبیایی طبیعت مرده است ...
پنج:
شوهرنکرده ام ...که بشویم دست خویش...
هردست من ...به دیه شود عمرمن که ...ضمانتش کرده ام با ناخن !...
شش:
اشک را راه ندادم به چشم و گفتم :برو خداحافظ !...
اکنون که اعصابم می لرزند پشیمانم که نگفتم:بمان ...نرو!
هفت:
شمع را خنده گرفت که بسوزم هرشب ...
تو چی ؟!که پاچه ی دامن رقصنده ات می سوزد ولی نمی گیرم " من"
هشت:
خیالم راحت است که ازجدم شیعه ام (حسین (ع))...
محرم که ماه توست ...می جوشدم خون خانوادگی ...
...................................................
مهدی (ع)وقتی تو را ننویسم ونخوانیم ...
دست مان شکسته است ...با پای می شود که بیائیم راه تو ؟!
نه:
خانم پراید :سپر منو می زنی و فرار می کنی ؟خوبه گذر موقتی ...ببین فردا که پلاک بخوری چی میشی ؟!!
آقای بنز:خانم من ازکنار شما ردم نشدم...چرا می خوای کلاس منو پایین بیاری؟!
آقای پراید:
بیچاره ما بیمه ایم ...تو خیابو نای تهران کنکوردم که باشی ...بیمه نداشته باشی ...
قد پلاک فلان قدیم ام نمی ارزی ...دلمون سوخت ....
ده:
ازدنیا بگرد تا پیدایم کنی ...همین گوشه ...(چشمک)...
اگر بگردی تر تر ...مرا می بینی ...نه خسته ام ازعشق !...
یازده :
این شب ها بوی قیمه ها و غذاهای خوشبوی ایرانی کم نیست !
آمده ایم ثواب کنیم ...کباب نشویم!...زنان باردارو بعضی مریض ها اصلا دستشان به این غذاها
که ما داروی امام حسین (ع) هم می دانیم ..."چون با ذکر پخته شده اند "نمی رسد!
بیائیم دل شکستگی از خودمان باقی نگذاریم ...و هوای مستحقان واقعی این دارو ها را داشته باشیم ..."ویژه التماس دعا"...
دوازده با چشمک :بلاگ دات آی آر ...تو دیگه چرا؟!

۱۶ مهر ۹۵ ، ۱۴:۱۹ ۱ نظر
سیده لیلا مددی

دست تو درد می کرد ...نگفتی چرا؟


یک:
تو کشته ای درون منو حالا یک جنازه ام ...
چه فرق می کندم دیگر:کنارخانواده ام؟یا بند مهریه ی زندانx؟...
دو:
پسر همیشه بهتر از یک دختراست وبس!
چرخ روزگاررا همین پسران گردانده اند ...می بینی ؟
سه:
تو چشم درچشم من ...می رفتی و می خندیدی ...
همیشه یک جان داشتن بهتراست ...نه اینکه "گیم اور " بنشینی !
چهار:
بسته بودی پنجره ...خانه بوی شمع می داد...
کورکورانه خدارا حس نکردم ؟داستان پروانه شد!
پنج:
بق بقوی کارمندان سفید پوش همسایه ...
ساعت 7 است کارت می زنند برپشت بام !...
شش:
کاش قد تو بلند تر بود و می رسیدی به من!
ترجیح دادی با سفید برفی همسایه برقصی ...ای کوتوله !
هفت:
حسین(ع)را به شهادت نبرده اند!باورکن!...
که انتخاب یعنی قدرت فکری که بعضی ها ندارندش!
هشت:
مهدی (ع)هنوز پاور چین ازخواب های ما می گذری ؟
بگذار بیدارشویم ...چقدرخواب ...بس نیست؟
نه:
آقای پراید :خانم ...چند روزه هوس کردم ترانه ی "شمس العماره " رو بذارم ...
می ترسم تو ناراحت شی!
خانم بنز:اوه ...اوکی !ناقاحتی اصلا ...ماهم ازین تقانه ها داقیم !تو کبقا 11سانسوق شد!!!
ده:
ماملتی هستیم که دوشهر بزرگ زنجان و اردبیل مان عاشورا قیامت است ...
وکسی نمی تواند به این عزاداری کوچکترین ایرادی وارد کند ...
وقتی ملتی به کسی عشق دارند ...حکمتی هست ...خدا می داند زینبیه ...حسینیه ...عباسیه ...
زنجان را چه کسانی گردانیده اند و برکت ازکجا شروع شده تا الان ...
"شهرهای دیگر ایران هم همین طورند در عزاداری .. نه اینکه نباشد " ولی غرضم این بود ...
"دست حاجت را "....
"شهیدان زنده اند "......
یازده :
عنوان این مطلب را به یاد کسی می خواستم بگذارم " واسه تو همیشه می خندم و درادامه "فک کردی آقاتون یه هزار پابود !ولی با موضوعات نوشته ها مناسبت نداشت ...ولی به هرحال ...
امیدوارم مشکلات همه ...به حق جدم حل بشه ...انشالله امنین ...اینم یه واژه قرآنیه نه اینکه ازخودم درآورده باشم "
۱۵ مهر ۹۵ ، ۱۰:۱۲ ۱ نظر
سیده لیلا مددی

وای که پیراهن یوسف!کفنم شد!!!


یک:
تنفس مه ازکلاه کوه ...
جانم خرید ...اما ریه ها بوی تورا رد می کرد !...
دو:
صدای عشق می داد ...هزاردستانم ...
بهم فشرده بود و بال نداشت ...بگریزد !!!
سه:
داستان " خردانا " یکی از داستانهای مورد علاقه ی من است ...
این خرباهوش !احوالات جوی را ازطریق رادیو صاحبش به حیوانات ترسوی مزرعه می فروخت !...
درانتها معلوم شد که چندان هم دانا نیست!!!
چهار:
پنج ستاره خدا داد به عبدش عبدالله (ص)...
که خودهم بگیرد آن نشانه را ...عبایش بود!!!...
پنج:
واحد صنفی نداری توی پاساژنگاهت؟!
هرکس آمد خانه ای داشت ...حیف ماها تاجریم !
شش:
دست های گوسفند بسته بود و چوپان می بردش ...
خیال می کرد این سواری به خاطر صدای کمترش است ...خر چوپان ریز ریز می خندید و دندان هایش بیرون بود ...
مادرش درکودکی به اوگفته بود:پسرم!خربودن گاهی بهتر ازگوسفند بودن است ...
باربکش ولی قربانی شکم کس دیگری نشو!!!...
هفت:
به دنیا آمدن شجاعت می خواهد ای نوزاد ...
تو کلمه ای ...که اگر خط قرمزرد کنی ...می میری !
هشت:
دستان عباس(ع)درقنوت آسمان را می خرید ...
چرانفروشیم فخر...به دستی که دست خدای دستش بود!!!
نه:
آقای بنز:خانم پراید لطفا یه دستمال معطر بدید می خوام صورتم رو باهاش پاک کنم !...
خانم پراید :چی؟نونی که امروز خوردیم مال هفته ی گذشته س بعد تو داری صورتتو با دستمال معطر پاک می کنی؟
آقای بنز:خانم من آنتیکم ...بازاریای قدیم الانم دنبالمن ...تومنو گول زدی !
خانم پراید:برو بابا !پزو 206 تازه اومده بود خودشو کشت بابام ...ما فک کردیم تو چی داری خودمونو بدبخت کردیم ...پاشو پاشو...کراواتتو بازکن ...آهان!
ده:
گولت را نمی خورم و خودم را نمی بخشم !
مادرعزیز!که مسئولیت پدرمان راپذیرفته ای ...که بسیارسخت است ...
نمی خواهی حتی یکی ازما بداند درون خانه چه خبراست ...
هنوزبوی عطر و ادوکلن می دهید و بوی ناهاو شامتان می پیچد ...
"ولی کنیزتم ...به خدا که انقدر ماهی ....."
...............................................
می خندی به حال همسایه همکار فامیل دوست ولی وای به حال روزی که بیفتی ...
البته که چشم خورده ای ...خیاطو کوزه و ........
۱۴ مهر ۹۵ ، ۱۵:۱۷ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

ماهی ...انار ...انگور!


یک:
شب های پاییزی ...لقمه ی انگور و نان !...
اما انار دسر است ...این انگور خسته نمی شود ...که انسان را تا مغز سیر می کند !!!...
دو :
پندت می دهم ای جان جانان ...که ازمن دورباشی تو عزیزم !...
همین بهتر که دوری دوستی شد ...منم خسته نباشم ..." یاردیگر"!...
سه:
بد است تورا بنشانم به روی دوپای خودم ...
صدسال نوشته ام ...تا شوی کتاب ..." نیم کیلو شوی ! " و " جاودانه بمانی "!...
چهار:
قرص مهتاب کجا ...قرص روی یار کجا ...قرص دکترها کجا؟...
هرسه جان بخش اند ....آن بالای دست ...اما ...قرص دکتر!...
پنج:
یادم رفته تو دفترم بنویسم ...پوچ!!!
شش:
حسین(ع)فرزند خود رانبر که به رسوایی اش نمی ارزد ...
که کوفیان بکشند و داستانش را ...صد هزارسال بعد ...بشنویم!!!
.....:چرانبرد خاندان خودراحسین (ع) که مسئله همین "نسل " است ...
یکی بماند و دنیا بعدها بفهد ...مهدی (ع) کیست!!!
هفت:
کینه توزانه به نسل کشی اعتقاددارند خیلی ها !...
که یک دختر اگر مردانه با یک شیر خدا زندگی کند ...نسلش می شود ...حداقل ...یوز پلنگ !!!
هشت:
"بوکس چینی " اعتقاد مبارزان چین بود به استعمارکثیف بریتانیا ی کبیر درجهت رایگان نمودن حشیش و تریاک ...و خفته کردن یک مملکت دیرپا ...
یک عده ورزشکار که"بروسلی " نشان دهنده ی آن ها بعدها ر سینما بود ...
به مبارزه ادامه دادند و الان درشورای امنیت سازمان ملل یک صندلی اتفاقا به عنوان یک قدرت کنار بریتانیای کبیر دارند ...
"یاد بگیریم ورزش کنیم ؟...یا یادبگیریم مبارز باشیم ؟ یا یاد بگیریم بایک دشمن چگونه برخورد کنیم ؟"
نه:
خانم پراید:
وای قلبم گرفت آقای بنز...نکردن این پارکینگهارو شیشه ای کنن...ترجیحانشکن ...تا ما نپوسیم!!!
آقای بنز:
تودیگه چرا؟ازصب توخط بازار شمشیری ...کارکردی تا شب !...حالا که سند مادرمو داری دارم میگم ...
ما که ازجوونیمون خیر ندیدیم ...تو مملکت غریب بمیریم ...مادرمونم خبردار نمیشه!!!...
ده:
ده اینجا در پرشین بلاگ است ...اگر مایل بودید بخوانید ...
یازده :
قربان لطف و صفای تو ...!
۱۳ مهر ۹۵ ، ۱۱:۴۶ ۱ نظر
سیده لیلا مددی

هنر نه پیشه ی ماست ...پیشه ی خیلی هاست!!!


یک:
سرما نخورم؟باد به سرم نوزد؟...
تو ...یک هوا تزریق کن ...گرم شوم ودنیایم عوض شود!...
دو:
دست به اتش دارم و خدای سرد می کند م هر بار ...
ابراهیم نیستم ولی گلستان هم دیگر لطفی ندارد ...خدای من !
سه:
چه جای شکر که من حسین (ع)نیستم ؟!!
خدای را که ببینی ...دیگر یادت می رود که ...پدر که بود؟!
چهار:
پیرهن پاره کردیم و زلیخا بدنام !
یوسف هم نشدیم ...زنان شهر مارا بشناسند بدجور!!!
پنج:
باید مواظب باشم که یک سرما خوردگی ساده کوچک هم ...می تواند هیکلی چون من رابیندازد !!!
لاغرهم نمی شوم که دیگر فکر نکنند ...ارنولد هم کسی بود!!!
شش:
درحق تو ظلم کرده ام و نمی آیی؟
بیا و حق خودت را بگیر ...که این زندانی ...
نفس های تو را می کشید به دندان و بغض هم می کرد !!!
هفت:
شیر کوشید که زرافه را بخورد ازگردن ...پلنگ دم زرافه را می کشید تا ببرد به زور ...
زرافه آرام بود و " مونگول " بود!چون مادرش آموخته بود که برگ بخورد!
دهانش روی شاخه گیر کرد !....
خلاصه شیر می پرید و پلنگ می کشید ...و هیچ یک کوتاه نمی آمدند ...روباه که گرسنه هم بود رد شد و گفت :آه این زرافه ازقسمت ما خیلی بیشتراست ...ولی کناربرکه یک آهو راببر دریده بود ...
خوردیم ...آنقدر تلاش کنید تا بچه ی زرافه به دنیا بیاید و دوتائیشان را بخورید !!!
اصلن به ماچه!!!
هشت:
نمیدانی "صفاو مروه " زیباتر است یا بین الحرمین ؟!
اینجا برای عشق خدادویده ای یا اینجا برای حسین(ع)
نه:
خانم پراید:بچه ها ناهارتون و خوردید بدوید سمت جاده ی شمال !مسافردونه ای xفهمیدید...
یکی از بچه ها:مامام چرا مامان بنز اینا ازاین مشکلات ندارن که بچه ها شون کارکنن؟
خانم پراید:خبرنداری ؟باباشون یه ارث براشون گذاشته به نام پارکینگ اختصاصی ...
یکی دیگه از بچه ها :
مامان !مامان ...تو بذار بابا بمیره !بعد ما می ریم مسافر کشی !!!
ده:
گاهی دیگران مارا می بخشند و خودمان خودمان را هرگز!
یادمان می رود که دنیا همین است ...و قرارنیست تکرار شود!
مسئله ی ارث ...شکلات و قند و نبات است ...آن که می خورد مارا می بخشد که داریم حق مان را می گیریم!یا ناراحتیم !ولی خودمان خودمان را نمی توانیم ببخشیم ...
که مشکلات داریم ...بچه داریم ولی توان درآوردن حق مان رااز حلقوم ...طرف نداشتیم یا نداریم ...
ببخشید کمی گمراه شدید!!!
یازده:
فقر بد نیست پدر !اشک نریز!
کار همسایه بداست ...دیگر نمی شناسد مارا!!!
۱۲ مهر ۹۵ ، ۱۴:۴۰ ۰ نظر
سیده لیلا مددی