بی شمس

ادبی

آهو...


یک:
پلنگم و یوز ...ازمقابلم که گذشت ...
به صد مقام هم بدهند ...نمی گذرم از آهویی!!!
دو:
حسین (ع) ...چشم هایش را بسته بود و محرم ...حرام بود مگر جنگ؟!
به علی (ع) ...نگفته بودند ...حدیث کربلارا ...؟!
سه:
وقت وفات بود و نکردی وفا چرا؟
رفتی جهنم و ...به بهشتم ...وفات بود؟!!!...
چهار:
علی (ع)به کام کوفیان عدالت است ...
حیف آن شیرخدا که مردم تصورکنند ...مرده است !!!
پنج:
برای حسین (ع)...یاور کم نبود؟!
خوب است از عرش کمک بیاید و گویی " مسئله ای نیست "؟!!!
شش:
گاهی نان اضافه ی ما ...
پیاز اضافه ی ما ...
صندلی اضافه ی ما ...
کفش اضافه ی ما ...
غذای اضافه ی ما ...
به چشم می آید ...
کسانی هستند که به شادی خانه ی ما هم چشم دارند ...!
راهی پیداکنیم برای تقسیم ...
ازیک نان شروع کنیم ...
تا چشم ها داشته باشند!!!......
هفت:
بوی او را می فروشند و کباب است این دلم !...
خانه را ازبوی او پر کرده بودیم و فرستادیم رفت از درهای باز!...
هشت:
چه کارداریم که دزد کیست؟...مگر دزدی خوب است ؟ما مواظب زیر شلوارمان باشیم که با آن نماز می خوانیم ...خمس و زکوه داه ایم و زیر موشک باران حلال زندگی کرده ایم ....
دروغ می گم بگو تا قبرت ...
نه:
خانم بنز:اوهو ...اوهو...ای ...ای...
آقای پراید:این چه طرز گریه کردنه ؟اینجا ایرانه ها !
خانم بنز:آقای پراید ...صاحب منو با چه پولی خریده؟نکنه اختلاس کرده باشه؟نکنه منوبخاطر مالیات ببرن؟نکنه ارث بهم بخوره ؟اصلا نکنه فیش حقوقیش لو بره ؟
اوهو...اوهو...ای ...ای ...
آقای پراید:آها ...عاشق من شدی ؟من اصلا این طوریم ...هرماشین مدل بالایی میاد تو این بنگاه
....بخاطر من گریه نکن ...اتفاقا توروخریدن برای جلوه...
منم وسیلهی زیر پام به نام خاک پای صاحب ...
حالا تا خدا چی بخاد!!!
خانم بنز:وای راس میگی ؟!!
...................................
اشتباه نکنید این قسمت اصلا ازروی فیلمهای قدیمی برداشت نشده !!!
ده:
یک:
درجامعه شناسی به بحثی می رسیم به نام تعهد ...
که بعضی ها بیشتردارند و بعضی ها کمتر..درمورد وطن و دین و مذهب ...و بالاتر "همدین و مذهب "
تعهد بعضی ها 100وبعضی 0 است !!!
آن ها که تعهد دارند دیگر کاری به آن ها ندارند که ندارند ...می شوند مبارز و تا شهادت پیش می روند و جان می بازند ...
عشق دارند به آن تعهد ...افتخار می کنند به آن تعهد و جان می بازند درراه آن تعهد ...
دو:
وطن را به تن بپوش ...لباس کن!
آن قدر نزدیک تالمس کنی در کدام خاک ...باید بمیریو زنده شوی !
سه:
آخه تو تاکسی حرف نزنیم کجا بزنیم؟
این تریبون زرد چهارچرخ رو فدا!!!


۱۱ مهر ۹۵ ، ۱۶:۰۸ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

سیاهی چشم ات ...گمراهم کرد !...


یک:
باران نیامده ...ابربا غرور می خندد!...
وای به حال من !...که پایین پای آسمان ...باید خیس هم شوم!
دو:
لکه ی خون و لکه ی انارو لکه ی سس!هرسه قرمزند ...
برای هرسه جان باید داد اگروقت خوردن باشد!...
سه:
شهر می خندد به من ...ملالی نیست !...
بگذار تجربه کند ...لذت خندیدن را ...بعد از نفهمیدن ...
چهار:
بیدارشو ...ببین که منم کشته مرده ات ...
دیگر وفا ندارم و می روم با صیغه ی متکلم وحده!!!...
پنج:
میان شوش و شوشتر ...تشخیص سخت نیست؟!!!
قربان استان خوزستانم که جای با حالش ...مشخص نیست!!!
شش:
نگو که مرده ام ...باور نمی کنم!!!
که خدای عزو جل است و ممد حیات است و نفس!!!
هفت:
چهار سال که سهل است ...چهل سال می نویسم !...
تا مرد ادبیات بیاید و یک دکترا بدون کنکور...."ام آرزوست"!!!
هشت:
پدررا دیگر پایی نیست ...
و ...
مادررا دیگر جانی ...
باید در آغوش مان باشند ...
حیف ...آن آغوش ها که دیگر توان مان را ندارند !...
نه :
آقای بنز :خانم !بدو ..امروز با خانم فلانی هنرپیشه معروف کهنه کار یه عکس سلفی گرفتیم ...بدو !
خانم پراید:
هه!جان من !دیگه چی !رئیس جمهور !اومد بازدید افتخارندادیم!
بازم اتباع خارجی بازی درآوردی !...بازم خوشگل بازی درآوردی ...برم مهریه ام و ...
ده:
امروز بعد 7 ماه رفتم مدرسه ...
آنقد ربوسیده شدم و بوسیدم که نگو !...
دلم برای عسل تنگ شده بود و آن دختر کلاس اولی که دندان نداشت ...
گاهی باید قربان صفای بعضی ها بروی 1و قدر شناسی شان ...نه آن غرور دماغ سربالا که بعضی ها دارند ...
خدای می داند که بچه ها فرشته اند و اگر یک نمونه می خواهید که از قبر بادعای یک بچه بیرون آمده باشد ...منم!
به فرزندان مان نه جنوب نه بالای شهر نه ایرانی نه افغانی نه ترکیه ای نه سوئیسی نه امریکایی ...
یاد ندهیم "حتی ازمنظر بالاتر که بدتراست "...
یادبدهیم که محبت جهانی است ...
وخدای آن بالا وبعد این پایین نزدیک رگ گردن می خندد و خوشحالی را درچشم ها منعکس می کند ....
"خدایا مارا لیاقت مهربانی همه قراربده نه خشم و حسادت شان "
یازده :
حسین (ع)...می رود و جای خنده کربلاست ...
که کوفیان عهد شکن اززبان پدر...!....انسانی اند ...بهشت فروش!!!
۱۰ مهر ۹۵ ، ۱۸:۳۱ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

درگوشی من و فروغ!...لطفا شنیده نشود ...


یک:
بیگانه شدی و نشانی خانه ات را ازگوگل می پرسی!
این شهر مست کرده تورا؟یا موبایل پراز سیب؟
دو:
وارد بحث نگاهت می شوم ...دیوانه وار...
مکتب پوچی خودرا دوست داشتم !ولی نامم" هدایت " هم نبود!...
سه:
برگه ی دیپلم ردی را گرفتی ...سال موش!...
رفته بودی با لیسانس قلابی ...بایگانی هم یادش آمد چه سالی رد شدی !!!
چهار:
آمیخته شد خون من وتو ...یک شب!
من بیمارتو بودم ...هیهات ...ندانستم هم گروه خونی بودیم !...
پنج:
پیچ را رفتم ...درست تا انتهای خلوتت ...
دیدم آنجا ...هی چ کس نیست ...نشستم تابیایی...
شش:
بغض پشت هیچ اندیشه ای نیست ...
یکی از حس های بشر است و هرچقدر هم ...دلت نرم تر باشد ...
بیشتر به این حس می رسی ...
بعضی ها ...آن چناند که گاه گریه کسی تازه خنده شان را در می آورد ...
نه به آن نرمی و دشواری ...به حسی به نام دلم خنک شد!!!
هفت:
بند دلم دست بند دست تو بود ...
از حرص رقیب ...پاره اش کردی فرستادی جهنم!راحتم؟!!!
هشت:
بوی پاییز امد و درخت هم برگ ریخت ...
من مخلص بهارتو ام ...سرزمین بی پاییز!
نه:
خانم بنز:
وای چه راه طولانی ای ...میگم آقای پراید ...تا حالا از ولی عصر پایین تا زعفرانیه ...
یه نفس رفتین ؟!
آقای پراید :
چی می گی ؟...وقتی عروس ماشدی ...باید جون سخت باشی ...
مثل من باش از ازادی تا قزوین روزی 100 تومن می فهمی !....
ده:
گاه از خود می پرسم که من چه کاره ام ...که روزی حداقل دوساعت ...برای نوشتن صرف می کنم ....
وموبایل ام هم اینستاگرام ندارد و غیره تا بروم آن جاها ومثلا صفا بکنم !!!
ومی بینم چیزی هست درون من به نام " خود احساس نوشتنی " که دربعضی نیست و در بعضی وحشتناک پیداشده و بازهم خدارا شکر....
دردین ما بیان احساس زن اشکالی ندارد وگویا این مسئله در زمان ستم شاهی از برعکس خیلی
غلیظ بوده که به احساسات زنان شاعر توهین هم می شده است ...
خدارابایدشکرکرد که ازهیچ نظر مشکلی نیست ومی توانیم بنویسیم وبخوانیم و این طور نباشد که زندگی خانوادگی مان زیر سئوال برود و نگاه ها نسبت به ما عوض شود ...
بیان احساس واقعی به دیگران گاهی بی سیاستی ست ولی گاه در صحرایی به نام هیچ ...
یادمان می آید که مثلا فلانی کمی مارا دوست داشت و لبخند می زنیم ...
خداباتمام بزرگیش مارادوست دارد و دربیان این احساس عاجز هم نیست :
"ان الله یحب المحسنین "...
یازده:
دستمان روی قلب مان می ماند ...سلامت می دهیم ...
دلیل نمی شود که تو مارا نبینی ...ماراچشم بسته اند ...یا مهدی (ع)...
دوازده:
بوی حسین ( ع)...می آید و پاییز هم که هست ...
باران چشم ما و باران فصل عشق یکی ست ....
سیزده :
تو منوبکشتی ...طرفدار!...

۰۹ مهر ۹۵ ، ۱۱:۱۲ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

آن شد که تو گویی و بخواهی ...ای ماه بگو که کی برآیی...


یک:
تولدت مبارک ...میان شعرهای طولانی ...
سماع کن...برو برقص...که هیچ کس نمی فهمدت ...انقدر عاشقی ...
دو:
شمس رفت و یوسف آمد..."پیرهنش را پاره کردی "!
تو زلیخا را می خواستی ؟چرابرای شمس دیوان ساختی ؟!!!
سه:
میان دست هایت یک قلم زنجیر شد ...شلاق می خورد ازموی سیه روزات...
اگر نمی نوشتی از"شمس "...!
چهار:
مانمی دانیم ...گاه مردم چه کارها بلدند!
یکی می شود کشاورزساده و دیگری "شمس " ادبیات!!!
پنج:
دست های خدا اگر خالی ست ...
قرن پانزده شمسی است و ما مولوی کم داریم !!!
شش:
بعضی ها که می روند...حسودها می رقصند ...
باورهم نمی کنند که"گاه عشق""شمس"کند چهری کبود رفته گان!!!
هفت:
بگو با کدام شعر سماع کنیم واز حال خود برویم ؟...
خدای را چگونه پاسخ دهیم ..."ازحال مان"که شرح ندارد...مولوی !!!
هشت:
از در آمد و بیمارشد و حال امد و نوشت ...
دیگرنبود و بیمارشد و حال آمد و نوشت...
نه:
خانم پراید :عزیزم !امروز تو خیریه بودیم من کلیه ی اعضای بدنم رو بعد مرگ قراره اهدا کنم ...
توچطور؟!!!
آقای بنز:یعنی چی من چطور ؟...من نمی خام!.
خانم پراید:ولی عزیزم ...من یکی از کلیه هامو بخاطر ازدواج با تو فروختم!!!
آقای بنز:آهان ...می خای ببا یه قطعه ازبنز ...بمیری ...اون دنیام پز بدی !!!...
ده:یک:
خامش کن و حیرا نشین ...حیران حیرت آفرین ...
پخته سخن مردی ولی گفتارخامت می کند ...
دو:
هین خمش کن تا بگوید ترجمان ...
گرمذلت سوی اعزاز آمدیم ...
سه:
چون شمس تبریزی کند در مصحف دل یک نظر ...
اعراب او رقصان شده هم جزم تو پا کوفته ...
چهار:
خود مه تویی...ماهی این اب منم ...
پنج:
ای خرد ازبحریی دم مزن و دم بخور ...
چون هنرت خامشیست ...برچه هنر عاشقی...
یازده :
مهدی (ع)کوچ کن به سایه ی دلم و آرام ببخش !...
آنقدر آفتاب تویی که چشم می زندش خویش!
دوازده :
من تو را می بخشم و خدای بخشنده تورا ...
آن قدر همدیگررا نبخشیده ایم و آنقدر نا مهربانی با قلب خود کرده ایم که اگر کسی چنین کند
می گوییم:تو با ما تفاوت داری و کمی ساده ای ...
بخشیدن توانایی نیست ...بخشی از داشتن روح خدایی ست ...
وحق الناس بحثی ست که خدای هم به آن وارد نمی شود ...تا خودمان وارد شویم ...
مهربان باشیم ...
"بسم الله الرحمن الرحیم "



۰۸ مهر ۹۵ ، ۱۱:۱۹ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

یه کم تحملم کنی ...ماه می شوم

مطلب امروز رو درپرشین بلاگ ....به روز می کنم ...نشانی oleeeii.persianblog.ir...

۰۷ مهر ۹۵ ، ۱۳:۲۷ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

جدا زمنزل تو ...می روم تا آبادی !!!


یک:
غم دوباره و نی لبک روزگار ...
که می سراید و من نای ندارم که برخیزم !!!
دو:
چرا به سرفه های شهر نگاه می کنی ...
ببین که هنوز جوان است ...معالجه می شود سیاه سرفه !...
سه:
خریدارآن غمزه ی توام ...نیا مهدی (ع) جان ....
قراراست این ناز را بفروشیم به جاهلان جهان!!!
چهار:
خندان بودم و مست و پای پیاده !...
ناگهان دیدم روی تردمیلم و این دنیا می گردددور خویش!...
پنج:
یوسف!
بیا که پاره کنم فکر با تو بودن را ....
ازم جدا بشوی ...پاک پاک روم درخاک ...!!!
شش:
اتاق نفس ندارد و پنجره ها بسته اند ...
سیگارها تند تند تمام می شوند و کودکان خوابند ...
اینجا اداره ای ست که آمده ام کتابم را چاپ کنم ...
بگذرم از فرهنگ یا فرهنگ بسازم ...دیگر چه فرقی می کند برای زمان حال ؟!!!
هفت:
بهار را تو خریدی به نام سامسونگی !...
ولی ...
بهار امسال که بیاید محصول جدید نداریم !!!...
هشت :
بره ها بدنبال مادرشان ...و مادشان بدنبال بره ها ...
دیگر گرگی نیست ...غیر از آشپز رستوران ...
که می خرد 300و غذاسرو می کند 70!!!...
نه:
آقای بنز :
خانم پراید من اگه فروش برم ...می تونیم یه پارکینگ بخریم و کنارهم باشیم ...ولی من دیگه
شکل سابق نیستم ...شاید وانت پراید باشم !!!
خانم پراید :
وا !براچی خودتو بفروشی ...حالا مگه الان 3ساله تو خیابون ولی عصرمی خوابیم کسی اومده مارو بدزده که تو ناراحتی ؟!!!
ده:
یک:
بقول یکی از نزدیکان :
ما نمی توانیم ...یا یادمان می رود برای پدر و مادر در گذشته ی خود احسانی بفرستیم ...که هیچ!
ولی نکنیم کاری که به لعنت به ایشان برسد !!!
احسان به پدرو مادر درهر حالی نیکوست ...
"و بالوالدین احسانا "...
دو:
فرشته های کوچک در مدرسه کنارهم می نشینند و مثل ما هنوز مفهوم حسادت و بزن و بکش برایشان مفهوم ندارد ...
این دنیا با دنیای ما متفاوت است ...
نمی گویم دخالت نکنیم و یا ازاشتباه دیگران بگذریم ولی می توانی م این دنیا را مثل خانم ها....و...و
خیلی های دیگر که حیف نمی توانم نامشان رابیاورم ...زیبا کنیم ...
یکی هست که گاهی برای بچه ها آشپزی می کند و غذای مورد علاقه شان را می پزد ...
نمی دانید آن روز کنارهم و با محبت چقدر می چسبد ...
مدادرنگی های این دنیا را دستمان بگیریم و رنگ های شاد استفاده کنیم ...
" خدا بندگانی را که زکوت می دهند دوست دارد "
یازده :
التماس دعا ازخوانندگان گرامی ...
دل تنگی هایم زیاد می شود !!!و بعید نیست دو باره پرس شوم !....
۰۶ مهر ۹۵ ، ۱۲:۰۸ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

پیش آمد و گفتیم ...هرچه بادا باد !


یک:
پیش آمد و گفتیم ...هرچه باداباد ...
که عشق هین است ...مژده ...نمی خواهد!...
دو:
بالای دست شهر ...یک سورتمه بود ...
مانده بودیم ...برف ببارد ...یا نه...
رفتیم ظل گرما...قیمتش یکی بود ...
خانه های گران شهر ...کنارهم خفته بودند!!!...
سه:
پنجاه سال بگذرد از سال تولدم ...
یک لحظه که مژگان می زنی امیر ...نمی شود!!!...
چهار:
حسین(ع)را صدازدیم و کسی جواب نگفت؟...
پس آن که گره گشاست و شفیع ...حسین (ع)...نیست؟...
پنج:
پنهان می کنم عشق تورا میان یخچال ...سرد سرد!
تابعد بنوشم ...آن خون انار را که تو گرفته ای ...
شش:
سیب را گاز می زنم و خودروام گاز!...
این را که قند پایین است و آن را که می رسم به پای تو !...
هفت:
بولدوزر آورده ای به نام داستان پایانی !....
تمام کن !که آغاز و بانی اش تو بوده ای ...مهندس فلانیان !...
هشت:
مادررا برده ایم شیمی درمانی ...
موهایش ریخته و نوه هایش دیگر نمی شناسند ...
بهار دیگر را اگر ببیند ماهم شادیم ...
ولی مرگ فعلا اینجا نیست ...بگذار بخندیم !!!....
نه:
خانم پراید :شنلسنامه اتو بده ببینم ...دارم میرم قسطامو بدم!
آقای بنز:خانم چندبار بگم برای قسط دفترچه ولازمه یا کارت هوشمند ...همه اش می خوای ببینی چند تا بچه توی این شناسنامه هست!
خانم پراید:نه بابا!نه که من ...ده سال از تو کوچیک ترم ...می خوام ببینم نرفتی دنبال ...........
ده:
چندروزی ست که یادم می رود سال نو تحصیلی آغازشده !
به گمانم یادم رفته بوی سال تحصیلی ...مدادهای تراش شده ...دفترهای کاهی که حالا دیگر رویشان نمی شود بیایند و از چینی شان گرفته تا ایرانی ...دنیای تحصیل را عوض کرده اند ...
غرض از مزاحمت اینکه ...آقای آموزش و پرورش ...تورا به خدا این کاررا با بچه ها نکن!!!!
این بچه ها ستون فقرا تشان درخانه درست است ودر مدرسه خراب ...باید تمام کتاب ها و دفترهایشان را که درحدود 7 کیلو می شود را با خود حمل کنند +کیف (ربطی به مدرسه انتفاعی و غیر ان ندارد )...
وهیچ کس در4 سال اخیر نیامده یک آسیب شناسی کند و ببیند دلیل چیست...
شانه و کت و کول بچه ها درد می کند و نمی گویند ...وادامه می دهند ...و مثلا ده سال بعد خوب است تنگی کانال فقرات بگیرند ..."جهنم و بیمه ها" ولی بیمه ها هم سرمایه خودمان هستند ...
اینکاررا نکنیم بهتراست ...
خلاصه کلام اینکه ببینیم ...چرا کیف ها انقدرسنگین است ...من می دانم راه حل چیست ...
ولی نمی گویم ...ببینم یک آی کیو پیدا می شود " چشمک و شوخی "
"من الله توفیق برای کسانی که با ماهی 1000000 تومان دارند بهشت خودرا می خرند !!!"
۰۵ مهر ۹۵ ، ۱۰:۵۷ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

دست هایت را نمی بوسم !!!


یک:
پیاده می روم ...و کربلا چه نزدیک است ...
دوست می خواندم بیا و ...زمین آسمانی است ...
یا فاطمه (س)گویم و نپوشم ...کفش خویش ...
پای برهنه ام برود روی ان زمین که ...اسمانی است ...
دو:
براندازت که می کنم ...تا آسمان کشیده ای ...
آن قدر کوچکم ...که تو به چشمم سرو می آیی و خودم دانه ای !!!
سه:
دست هایت را نمی بوسم ...چشم هایت را نمی بوسم ...
دلم افتاده است دیگر ...چه این بوسم ...چه آن بوسم !...
چهار:
غرق می شد تن من ...ای غریق نجات من !...
نشسته بودی و سوتت زدی ....ولی وقت غریق !...
پنج:
کوچه را شعرگفتم ...ولی کسی نخرید!...
پادشاهان کوچه ها شهید بودندو...شعرخریدارنداشت !
شش:
دانشجو به استاد چشمک زد وگفت: نمره ام!
استاد با غرورتمام ورقه اش را قورت دادو گفت: کو؟!
هفت:
پارسال مهربه تودادم ...
وامسال باران نیامد...
اسمان قهرنکن ...
عشقترا برمی گردانم ...مردم واجب ترند !!!
هشت:
بوسه می فروختند دانه ای 50 تومن !
پفک درشهر قحط شد ...وامسال قیمتش بنز است !...
نه:
آقای پراید:
به خداخانم بنز ...این چندروز از طرف شرکت ...رفته بودیم ماموریت ...نتونستم خبربدم ...
خانم بنز:
ای وای ...پس این عکس ا که در خونه اومده ...ازجاده ی شمال نیست ؟
راستش رئیس شرکت چیز دیگه ای می گفت :ازبس بدهب بالا آوردی ....طرح می خری تو همین شهر ....
حالا بیا تو ...من و بی ام و داریم می ریم کیش ...خرجمونم تو باید بدی ..."حق ماموریت یا حق طرح؟!!!
ده:
فلسفه ی غرب ...گاه آن قدر پیچیده است که ما بایدبرای  دکترا بخوانیم ...تا بالاخره تفاوت جامعه ی سنتی و پسامدرن را بفهمیم و اگر دکتری گرفتیم ودر مسندی نشستیم ...بتوانیم نظریه های جالبی
در موقعیت های خودمان ارائه بدهیم ...
بعضی ها از این موقعیت ها ...کارتون می سازند و بماند ...
می گوییم فیلسوف نداریم و کم داریم ودر جامعه ی ما باید اندیشه ها را چنان کنیم و چنین کنیم
و دروس اندیشه هایمان برمی گردد به غرب و اندکی به اسلام و تمام می شود
و می رود پی کارش ...
از خودمان و بعضی شهدای مهندسمان بنویسیم حتی چند خط بهترنیست ؟
چه اشکالی دارد که حتی با نقد روبرو شویم و آبرویمان هم برود!...
شجاعت می خواهد ولی تاکی می خواهیم بترسیم؟من کوچکتر از آنم که بگویم و این جاهم یک بلاگ شخصی ست ...
ولی تلاشمان را برای جامعه شناختی نه جامعه شناسی اینده بکنیم ...
پسا مدرن وپسا پسا مدرن هم داریم ...باور نمی کنید !!!
https://encrypted-tbn0.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcStrntops097fKsAf-
BbvCojgFf9kY5jMCzU25kA8pFe3CuQ3d8
یازده :
آدرس عکس قبلیه فکرکنم ووولی پاکش نمی کنم(چشمک)
۰۴ مهر ۹۵ ، ۱۱:۳۶ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟


یک :
درمانده ام و کوچه های شهر ...جوابم می کنند ...
خواهان "یک توام" که تو ام رفته ای "کما"!...
دو:
غم رقیب می خورم !...که مثل من ...
عاشق شد و نفهید که ...مهدی (ع) کیست...
سه:
پشت پنجره ها را کلید کن!...
من به بوی پاییزو بهار حساسم ...
جوری ببند دنیارا...
که خواب نبیند احساسم ....
چهار:
میدان دید من ...بزرگی چشم هایت بود ...
دنیای من همین ...که غرق شد مثل تایتانیک...
پنج:
اثربزرگی چون آنا کارنینا ...مال جوان های دوره ی ما بود ...
الان فلسفه بالای کتابخانه ها حرف اول را می زند ...
وخواننده ها ...درتلویزیون اقرار می کنند ...که اول منطق داشته اند ...و بعدها عاشق شده اند ...
شش:
کبوتر خسته ای چون من ...
بال هایش را خودش شکسته است ...
نمی پرد بالای اشیانه اش ...
صعود!قلبش را شکسته است !...
هفت:
ای ستاره ...ای روشنی بخش ...اتاق من ...
تاریکم وسیاه ..." ای ول"...به تاب نوربخش من !...
هشت:
آن قدر بوی گل خانه قوی بود ...
که رزها سربلند نکردند ...
دیگر دشت نبود که " یکی " باشند ...
هزارن گل برای فروش آمده بودند!...
نه:
پراید قند و عسل بود ....و پرس شد!...
بنز ...گاراژنداشت ....شب را میان پارکینگ همسایه ...به سرکرد ...
ده:
کودکان مان را با داستان های سیاه ازجن و وانس و مدرسه و پری و هیولا و نمکی سرکوچه و ال و
مادربزرگ زبان نفهم و مردن و ...خیلی چیزهای دیگر حتی مادرشوهر و خواهر شوهر خودمان می ترسانیم ...
ولی توکل کجاست که خدا شر هرکدام را از سر ما دور می کند ...پس خدای با قدرت کو؟
آن می شود که هرکداممان تا آخرعمر از تاریکی ...سیاهی سوسک وخیلی چیزهای که درحد و اندازه ی ما نیست می ترسیم وبه کسی چیزی نمی گوییم ...تا کارمان به روانپزشک می رسد ...
دنیای زیبای خودمان و ایندگان مان را با سوئ تعبیر خراب نکنیم ...
" قل اعوذو برب الناس" ...یعنی همین ...
دیگر نترس و برو جلو ...که گاه تا آخر عمر یادمان می رود ...
" فراموش نکنیم " ....

۰۳ مهر ۹۵ ، ۱۵:۰۵ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

گلچهره مپرس ....ان نغمه سرا از تو چرا جداشد......گل چهره مپرس پروانه بی تو کجارها شد ...


یک:
آینه هستم ...سلام وعلیکم ...
که تو طاقت نداری و مراشکست ای هزاربار...
دو:
صدای عشق ...صدای داوود است ...
که هیچ حنجره ای ...خدای را مثل او صدا نمی زده است !!!
سه:
خندان میرفتم وپسته ها نمی خندیدند ...
می خواستند که عقل شان را به انسانی چون من !...برتری دهند !
چهار:
چند کوچه آنورتر ...عشقم مراتنها گذاشت ...
برای سربازی فرارنکرد ...رفت آموزشی...!
پنج:
سبحان الله!که عشق من یوسف بود!...
نه عشق زلیخا کمرش شکست و نه دوری پدر!
شش:
اینجا پراست از ...زردآلوهای دل باز ...
آن قدر که دانه هایشان پیداست و شیرین اند...
اما برای من که عشق اناردارم ...
یک درخت انار ...گوشه ی حیات کاشته اند ....!
برای اینکه ...می دانند ...ترشی را بیشتر دوست دارم !!!...
هفت:
مهدی (ع)...رویا نبود ونیست ...
ولی من ...گاهی خیال می کنمش درمیان شهر...
که دل می خرد و می فروشد ....
روزی هزار هزار....
هشت:
بیماری اسکیزوفرنی دارم ؟...
یکبارصدایم کرده ای و ...بیست سال است با صدای تو می شنوم ....:لیلی !
نه:
پراید مجنون شد و کلاسش را عوض نکرد !....
بنز که می خندید ...پراید می گفت :لیلی جان ...شوهرنکن!...
ده:
یک :
افتخاردارم در منطقه 17 تهران یک معلم ساده باشم ...
منطقه ای که هزاران شهید دارد بی هیچ ادعایی و بازهم وبازهم ...
محرم هایش را باید دید ...و جوانان و کودکانش را ...وکسانی که عمری در این منطقه بوده اند ...
مدیران زحمت کش و کسانی که زندگی را لمس می کنند ...
فعلا هم قصد ندارم ...جایم را تعویض کنم ........
دو:
ما به صدای استاد شجریان که نه ...
به ربنای ش که نه ...
به کنسرت هایش که نه ...
اصلا به خود خودش که نه بگوییم :دنیا عوض نمی شود !...
این حنجره کوک شده است ...
وسال هاست که دارد سنگین ورنگین می خواند ...
تاریخ موسیقی را نمی توان عوض کرد ....
نمی خواهم هیچ خواننده ی پاپی را ناراحت کنم ...مخصوصا ...حامد پهلان!(شوخی)...
ولی باید بگویم اگر کفه ی واقعی بگذاریم ...
بعضی هایشان آنقدر سبک اند که درکفه ی ترازو ....هفت بار دور جو می چرخند تا به یکی مثل
استاد شجریان برسند ...
" نگو نگفتی "...
"یارب ....نکن ازعشق خود مارا محروم ..........."
۰۲ مهر ۹۵ ، ۱۱:۳۳ ۱ نظر
سیده لیلا مددی