یک:
می شکنم ...شاخه ام را که به دستو نشکند ...طوفان!
گناه نیست کارتو ...درد از خودم بکشم سهل تراست !...
دو:
میان شمشادها ...همهمه ای نیست ...
آن درختان بلند با برگ های بزرگ ...طبل جنگل اند ...
سه:
برق موی تو ...یک شهر خاموش می کند ...
ببین چطور به من وصل می شوی ...که قلم فریاد می زند ...شعرها !
چهار:
بنیاد عشق مهدی (ع)...درون قلب شیعه است ...
کدام بمب ...کدام قتل ...می تواند این چراغ را بکشد...یا علی (ع)...
پنج:
سوگند که یارمن رها نکرد دست های من !
اگر که جار زنی ...دست های توراهم گرفته است !
شش:
خدای از پنجره ها فاصله نداشت ...
اما فکرکن ...ازخانه ای که پنجره ندارد ...خدای چگونه بیاید !
هفت:
بوی پائیز ...آلرژی ...یعنی خیلی قوی ...خاک!
واضطراب جنگل ...وقتی زیر آسمان دیگر بهار نیست!
هشت:
سیلی محکم بزن برچهره ام ای روزگار!
سرخ تیره رنگ من ...انگارمد شد در سالن" زیبایی!"
نه:
خانم پراید :
من این اختیارو دارم ...به عنوان حقوق حیاتی !که سپر "بیب " رو بشکنم برم تو دل راننده اش !
آقای بنز:
خوش به حالت ...کلا برات چیزی تموم نمیشه !اگه من این کارو بکنم ...صاحبم اول میمیره !
بعد خودم !
...هنوز چکای خرید منو پاس نکرده !
ده:
مادرها و پدرها سالمند می شوند و خودمان هم همین طور...
دربعضی کشورها ازبوسیدن دست پدرو مادر و بزرگترها لذت می برند ...
چه می شود یک هم چین رسمی درکشورما هم باشد ...
کلمهی پاچه خواری وریا دراین مورد صدق نمی کند .....پشتش ثواب است وعشق ...
که دل بزرگتری را با بوسه بخریم !...
یازده :
غم تورا به سنگ های فیروزه ...
غم تورا به سنگ های عقیق ...
غم تورا به کهربای کمیاب ...الماس ...خریده ام!
شادباش ...دیگر عشق تو...گران تمام می شود!