بی شمس

ادبی

زندگی ام از دست تو خواهد رفت ...دریغ فریادی که ...به گوش من نمی رسد !...

یک:

چه بوسه ها که برای من از صمیم قلب بود و تو ...

از ته قلبت خصمانه  پنداشته ای ...

دو:

کتاب عشق ما پشت پلک من است ...

هرگاه اشک می آید ...بارها خوانده ام ...

سه:

بلند شد آه سلیمان که در بی هوائی خویش ...

به یاد صبا ...نیفتاده بود پیش از این ...

چهار:

بوی مریم تن تو ... منو تا پنجره برده ...

لا به لای خواب هام ام ...صدای تورو رسونده ...

پنج:

از ویژگی های عشق آتشین ...پاره گی پیراهن هاست ...

اما کم اند یوسف ها ... که تن سالم برون برند!...

شش:

مزار شش گوشه ات را پسندیده اند فرشتگان ...

که بالهایشان گسترده بالای سرهای زیارت کنندگان ...

هفت:

آه که باورسخن هتی عاشقانه سخت است ...

می نویسی از موها ی یار و دیگران فکر می کنند لابد شخص مورد نظر کچل است و داری مجیزش را می گوئی...

می نویسی از چشم های یار که درشت و تیره است ...می گویند لابد شخص مورد نظر چشم هایش ریز و زشت است که مجیزش را می گوئی ...

وای اگر بدانند که بانوئی و می نویسی که لابد دروغ هایت دلیل دارد !و اصلا ادبیات غریزه استعداد و خلاقیت به چشم هیچ کس نمی آید ...حتی یار ...

باز نقاشی بهتر است و عکاسی صد الله اکبر که عینا و دقیقا خودش را فرشته می کنی و تحویلش می دهی ...

ای یار!زیبائیت را خواهشا باور کن!که تو روح داری و یک چوب خشک که تنش لباس کرده اند نیستی ...!که فقط خوش تیپ باشی که صد البته خوش تیپ هم هستی ...ولی ای یار ...زیبائی روحت حتی برای همان یک نفر که من باشم ...باور کن!....

تن آنقدر مهم است ولی نه آن قدر!که وقتی سخن می گویم منظور تن باشد که لحن تو ...نه لبت که نگاه تو نه چشمت که گام تو نه پاهایت و شیوه تو نه اندامت مهمتر است ...

باور کن جتئی همانها که گفته ام ...دل برده ...باورم کن ...

" نا باور ...عزیز من"!

هشت:

ترومپ!

" روزی روزگاری ترامپ"!

نه:

بابا بابا بیا بیرون!بابا هرجا قایم شدی بیا بیرون!ح.صله تو ندارم بیا بیرون!

مامان بنز:

بابا یه روزه گم شده !آخه مگه این خونه چن تا اتاق داره که تو دنبالش می گردی ...برو تلفنشو بگیر!

پراید:

مگه خودت نگرفتی؟

مامان بنز:

چرا؟

لامبورگینی و پورشه:

ما می دونیم بابا پژو کجا رفته ولی نمی گیم!

پراید:

پول!پول تو جیبی دو برابر!

لامبورگینی و پورشه:

ما آدم فروش نیستیم !بابا پژو به هر کدو ممون یه میلیون داده!

مامان بنز:

پس هرجا رفته بالای ده میلیون ارزش داشته!ججججججججیگر تو در می آرم پژو!!!!!!

ده:

رهبرم ...

چشم امیدما به دستان آل علی (ع) ست ...

ادامه می دهیم اگر ... خدای پشت ماست ...


یازده:

گاهی غم می آید و ما را می برد به دنیای خودش.

که صد هزار لعنت به دنیا ی غم.

آدم های شاد و امیدوار زندگی خوبی برای خود رقم می زنند یکیش همین خانم گو ...

که چندین سال پیش که ما نو جوان بودیم درهمین ایران خودمان اجازه ی کار نداشتند و پیر هم شده بودند و برایشان بدل هم آورده بودند!از ما بدتر !!!ویکبار که ما در خردسالی ایشان را از نزدیک ملاقات کرده بودیم دلمان می سوخت!ولی همین دیروز دیدیم ماشا ا... درهفتادمین و اینها سال زندگی می خواهند بایکی البته جوانتر از ما وصلت کنند ...

آه که کسی این امید و باور به زندگی و به خود رسیدن و اینها را باور نمی کند!!!!یکیش خودما!!!

"جل الخالق"!

دوازده:

دی شب رفتیم و فیلم قانون مورفی را دیدیم ...جایتان خالی !چند بار چنان لب گزیدیم که کم مانده بود از لب هایمان خون بیاید!

تا این حد!!!

برای بی تربیت ها!خنده دارترین فیلم است و چه بگویم از رقص فیلم!که نگو!بشتابید که اگر یک فیلم بی پروا!و خنده دار و رقص دار و داستان دار و مشهور دار و جنائی دار و غم دار می خواهید همین است!

ادامه:دیگر کم کم فیلم های بهبه دارند به جشنواره می گویند " جهنم "!نگو نگفتی !...



سیزده:

پوستر های ترانه ها کاملا اتفاقی انتخاب شده اند ...

چهارده:

دوستون دارم چه از کمبریج بیائید و چه از سیرجان و کرمان و اطراف تهران




۲۱ دی ۹۷ ، ۱۵:۵۷ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

الان عزیز جون و نور چشمی ...دوروزدیگه ...چه کشکی و چه پشمی!!!"زنده یاد زروئی نصر آباد"

یک:
بریده ای نگاه من ...از دو چشم خویش ...
آفرین!
چنین عکسی نمی رود از خاطرات من!
دو:
بوسه هائی با رنگ دیگری روی رز سفید....
...: آبی چرا؟!!!
سه:
خزیده زیر پلک های من اندوه ...اشک نیست؟
از بس که زیر لب خنده آمده...خسته ام!!!
چهار:
شلیک کن که دیگرم از مرگ هراس نیست!
من را که کشته اند ...!جسد می کشم به دوش!


پنج:
ای آبی سیاه!
                    دریای ناآرام خشمگین!
                                                   مرا ببخش!
که روی ساحل ها ...
                        با عشق تو ...
" طوفان ها" کرده ام!!!
شش:
مزار شش گوشه ات را مزار خدا نمی دانم...
یکبار یا حسین(ع)...هزار بار خون خدای زنده می کند ....
ده:
رهبرم ...
انگار عشق ما شوخی نبوده است ...
دیگر جاهلان هم پی برده اند ... نیست!!!
یازده:
دارم فیلم بادیگاردرو از شبکه سه می بینم ...
خیلی ها درجامعه ما بی شغل اند ...هیهات از بی نامی و بی کاری ...نه...!" حاج حیدر"!!!


دوازده:
از تمام دوستانم  متشکرم ... به خصوص بچه ها "خودشون می دونن براچی "... قلب منید!


۲۰ دی ۹۷ ، ۱۵:۴۲ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

.....ت...ت...ت...تو...تولدم مبارک!

یک:

داغ جدائی خودت را روی دلم گذاشته ای ...

آن وقت که می روی ...

یک بوسه خنک ...

                     با من چه می کند؟

دو:

از روی ویرانه های من ...بالا که می روی ...

دستت به آسمان که می رسد ...

                                             ستاره ها به تو نزدیکترند ...آیا؟

سه:

قورت می دهم بغض را و یک تو به من بدهکاری...

از بس شما به خورد من داده ای ...غم باد گرفته ام!


چهار:

سوی چشم من تو بودی ...رفتی و دنیا چه تیره!...

آفتابم دیگرم نیست ...سوی چشمم را چه کار؟

پنج:

غروب پنج شنبه هزار سال پیش ...اسمم لیلی ...

غروب همین پنج شنبه ...گنجشک کارتن خواب!

شش:

مزار شش گوشه ات اگر که بخواهد به پای پیاده می آیم ...

هزار پای فدای خواستن ات می کنم ...فدات یا حسین (ع)...

هفت:

و اندوه که باورنکردنی بود که روزی برسد که دست رد بگیری و مات و مبهوت شوی ...

...

غریب اندآدم هائی چون من !کسانی که دهانشان پر خون باشد و باز اگر دستی بکوبند نگویند ...چرا؟غریب اند کسانی که زجر آورترین شکنجه ها دیگر برایشان می شود آب خوردن!تو گوئی کلمه" مازو خیست" را بلد نباشند !شب و روز از دیگر آزاری و خود آزاری دارند لذت می برند که کلمه ی صبر مدت هاست معنیش را بین عشاق از دست داده!که کلمه ی سوزاندن آمده و بعضیها توانسته اند آتش باشند ...

...

گفته اند که ویرانی _ ویرانی ست دیگر ولی از کجا که می گردیم !!!تا جائی که قبلا آباد بوده را پیدا کنیم!دیگر نیست!نشانی از زندگی ...شادی...خنده ... و از همه مهمتر عشق!...

باز که می گردی دیگر کو؟

مازو خیست تنهایت با چشم های نا بینا و دست شکسته و پای لنگ ...همان زیبای دیروز نبود؟

...

چرا رابطه ها اصلا این طوری شود که همیشه یک طرف بعضی روابط دیوانه ای هست که حتی درعشق جنون قدرت دارد!!!و طرف دیگری که زیر لب می گوید : " این نیز بگذرد"!

و اندوه که چشممات را باز می کنیم و جوانی در ارتباط های نادرست گذشته!

...

باید همه شمشیر بگیریم؟ و یا اینکه یک طرف با قلبی سوخته ادامه بدهد ...

غریب اند آدمهائی چون من!نسل جدید می خندند که ای وای نداریم و نمی شود ...ولی هرچه جلوتر می رویم و در روابط معیوب عاشقی ...بیشتر و بیشتر مازوخیست یا خود آزار یا لذت برنده از آزار طرف دیگر پیدا می شود!!!

هستیم یا می گویند دهان بسته اند و پیش می روند که خدا می داند به جائی می رسی که می گوئی ...دنیا همین است و انگار دنیا همین است وواقعا همین است .

در انتها برای امثال خودم هرگز متاسف نیستم!که آن طرف ماجرا که سادیست دارد صد افسوس بد تر است!بد تر که خود برتر انگاری که دیگر آزاری که غرور ...که منم!که پایه های عشق ...آه که فکرش را هم نمی کنم!

بدانید که انتخاب بوده است و برگزیده ام ...بین دو قوائی که میانش هیچ نیست!و رنج روانشناختانه ای که گفته اند و سال هاست که ما دیوانه ها " از نظر ایشان" ...باور کرده ایم!!!

" دوستت دارم ...عزیز من"!


هشت:

ترومپ!

دیوانه های دیوانه پرست ندیده بودیم ...

خدای چشم دیدن آنها نصیب کرد!

نه:

مامان بنز:

یه پارچه پارسال از مولوی خریدم ...می تونه باهاش یه لباس خونه بدوزه!

بوگاتی:

وا مامان!اون حیف نیس؟بده به من!

بابا پژو:

بابا کلا میلیاردها می ارزیم این بدبخت خیلی داشته باشه چن میلیون!یه کادوئی براش بخرین آبروی من نره!

ننه خاور:

می خوای دستت بند ننه بزرگمو بهش بدم!

بابا بیوک:

خجالت بکشین!لامبورگینی و پورشه براش دستبند طلا خریدن!

همگی:

چی؟ پولشو از کجا آوردن؟

بابا بیوک:

دهمین دیگه!منو نمی بینید!نفری یه میلیون از پول تو جیبی تون کم کردم!

لامبورگینی و پورشه:

خیلی تشکر کرد!گفت هیچ وق کادوئی به این قشنگی نداشته ...بوسمون کرد!

بوگاتی:

وا؟

مامان بنز:

این تولد خانم مددی ...هیچ وقت از یاد من نمی ره!!!

ده:

رهبرم ...

گلبانگ عشق از مناره های شهرمان ...

اری که نام علی کشیده است به مسجد ...


یازده:

همین طور که می گذرد " منظورم از عمرمان است" رعایت سنت ها برایمان مهم تر می شود !

همیشه می گفتند ما جلوی پدرمان سیگار نمی کشیم!یا پایمان را دراز نمی کنیم و ما می گفتیم مثلا چه اشکالی دارد و این حرف ها...!!!

برای من به خصوص شنیدن ترانه های سنتی خیلی عجیب بود فکر می کردم که های های میانشان چه معنی دارد و عشق اندی و ابی می کشتم که ببینم مثلا چه می خوانند داریوش که دیگر نعوذ بالله چه بود!ولی امروز در آستانه 47 مین سال زندگیم به تحول بزرگی رسیده ام که سنت ها اهمیت دارند!!!حالم بهم می خورد دانش آموزم وسط حرفم نیشش باز باشد یا خدای نکرده بچه ها پیزامه اشان درخانه جلوی من مناسب نباشد!!!یا مثلا همین طور الا بختکی یکی توی تاکسی شازده خانم ابی را بگذارد یا یکی به من بگوید خدای صدا داریوش!!!دارم عشق خانم هنگامه اخوان و استاد شجریان را پنهان می کنم!زده ام فعلا توی خط آهنگ های مخلوط پاپ و سنتی تا کسی نفهمد!سال هاست که حواسم نیست ولی در بی ادبی ادبیات می نویسم وروی مادرم تا پاره شدن رگ های گردنم تعصب دارم!نمی روم برادرم را ببینم چون حالم از خارج بهم می خورد!!!و بدتر اینکه جرات ندارند پیش من از کشور و سیاست بدگوئی کنند!!!...

دیگر می شود انقدر پیر شد؟!!!یا دیگر می شود انقدر ریشه توی دنیا بست؟ فکر نکنم!!!

که سنت ها و قدمت ها و حرمت ها تا مرز مرگ ...مرا خواهند کشت!!!

وشما جوانان عزیز نخندید که یکروز می بینید همین طور خواهید شد!!!

و انشالله صد ساله باشید!!!

دوازده:

مدیون باشید فکر کنید من آن چه می گویم هستم!!!

سیزده:

نشد عکس بگذارم..بروید از صاحابش بپرسید!!!

با تشکر از پایگاه عکس چلیک و هنرمندان : کیارنگ علائی و مصطفی مکبری
۱۸ دی ۹۷ ، ۱۲:۱۹ ۵ نظر
سیده لیلا مددی

مادر شهید بالای سر پسرش نیست!....

یک:
تلاوت می کنم چشم تورا با وضو ...
خدای بزرگ است ...که چشم تورا دارم....
دو:
بوی عشق می دادی که رفتی با وضو ...
ان شهادت که می نوشیدیش درکام بود؟
سه:
فریاد رفته ای و جز تو " پلاکی " نیست"...
انگار من خراب تنت  بوده ام ...که ...برگشته...


چهار:
مادرشدیم و ایران ...برای ما صد دختر شد!
تا آمدند چپ که ببینند ...فدا کردیم پسران!
پنج:
ای یار اگر جرات نداشتم ...نمی دادمت خدای ...
من در معامله هم پای خدای ...نشستم!
شش:
مزار شش گوشه ات را گلاب گلاب عطر است ...
چنان که بوی گلابت نمی رود از ذهن ...

ده:
رهبرم ...
" یا علی"  
                 اگر که بسیار رفته اند و برای کشورمان جان داده اند..." شهید"
این آرمان ماست که ماهم شهید شویم...
یازده:
امروز یاد دوری از دورها افتادم همسایه ای که تنها یک فرزند پسر داشت و تنها پسرش شهید شد و بعدها تنها شدند ...
اما امروز به یاد آن مادر و پدر شهید نوشتم ...میدانم نوشته هایم کم و کاستی فراوان دارند و البته که خودم هم بی عیب و نقص نیستم...
کم مارا حساب کنید و قلب مان را نزدیک خود بدانید ...
هرچند شما را در آغوش نمی فشاریم ولی از صمیم قلب دوستتان داریم ...
دوازده:
هفت و هشت و نه نداریم



۱۶ دی ۹۷ ، ۱۰:۲۳ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

می بوسمت و تمام این بی اخلاقی را ...از باران آموخته ام ...ببخش!

یک:

بستی دو چشم مرا و بردیم به خاطره ...

انگار من بی دو چشم ...به خاطره نمی روم!

دو:

اسکناس دو چشمت برای من قیمت نداشت ...

دو پا کردی توی کفش!که ما ..." دلارها " هستیم!!!

سه:

قلب سوخت و اندام دیگری مسئول نشد ...

که بریزو بپاش قلب را ... به عهده بگیرد!

چهار:

مویم را کنده ای برف!

چونان درخت خمیده زیر بار تنهائی ...

دنیا دیگر سپید است

و دست های سرد تو الگوی عشق!

زنده ایم و باورمان می شود ...

فردا بهار است ...!

پنج:

کوچ دل تورا ...بهار قلب من باور نمی کند ...

انقدر شکل تو سبز بوده است ...

که بی تو زمستانم نیست!

شش:

مزار شش گوشه ات شبیه جای خداست ....

می آیم و درهای خانه ی عشق همیشه باز!


هفت:

سوخته ای و باورت نیست که این سوختن از آتش خدای باشد!

...

تلاش نکن که خودت را پروانه جای بزنی که فکرت پروانه لذت در آتش سوختن است ...که برای انسان سوختن زجر آور ترین درد است ...که سوختن علامت ضعف است و چاره نیست ...

...

آه که نشستگان یک کشتی بودیم که شروع کردی به کندن!دریغا که اگر قرار بود غرق شوم (غرق شویم)آری که دست تو در کار بود و تو شناگر ماهر و من نیاز مند غریق نجات!نجات غریق!

....

غافل از خدای ...چه مانده بودیم و چه غافل از قدرت برتر ...!

...

نسوز که عشق سوختن ندارد و اینها صناعات شعری شاعران است که پروانگی را به غلظت نشان می دهند ...

پیشنهاد دیگرم این است که موقع سوختن به دویدن نباشی که هرچه بدوی بیشتر آتش می گیری ...

و چونان که دیگران نمی دانند با سوزنده ای چون تو چه کنند با پتو و بیل به سراغت می آیند ...

....

برای سوختن ساختن هم لازم نیست دیگر گذشته دوران ساختگی با سوختن!

....

دیگر گذشته دوران " ابراهیمی " ات که جهنم ساختگی ات را خدای گلستان کند ...

وای اگر که دامنت را به دامن شیطان گیر کرده باشد که حالا حالاها با آتش رفاقت کرده ای ...

سلام ...سلام امنین !.......................................خود کرده را تدبیر نیست!


" مدیونید باور کنید مخاطب خاص دارم ..."!!!

هشت:

ترومپ!

آغاز دوستی مان شیرین ...

پایات دوستی مان تلخ!...

نه:

مامان بنز:

کوچه بغلی پارک کرده بودم اومدم دیدم 500هزار تومان جریمه دارم ...

پراید:

وا مامان!تو که توی پارک بودی!خوبه همه مون خودروئیم!یه چیزی بگو باورمون شه!

بوگاتی:

من اصلا تو این مملکت خلاف نکردم!

لامبورگینی و پورشه:

ماهم همین طور!

ننه خاور:

خوشتون اومد مادر بزرگتون الان خلافکاره!

ده:

بوی ملت ایران ...بو و عطر شماست ...

عشقی که به اولی داریم ...برای دومی می کشدمان !...


یازده:

باید از تامین برنامه های شبکه های سیما تشکر کرد که باوجود محدودیت هایی در پخش دست به انتخاب و دست به تهیه و تولید برنامه هائی می زنن که با فرهنگ ما شبیه خوانی داشته باشه!

اون از سریال های ترکیه ای که جز بدجنسی ملت ترکیه وروابط غلط چیزی برای گفتن ندارن که این رو یه جور تمدن و فرهنگ سازی جدید می دونن " در کشور اسلامی" نه از سریال های کره ای که با دو تا میز و یه دختر تنها می خوان یه فرهنگ اارزون رو در صنعت بزرگ تلویزون سازی نشون بدن!

تولید برنامه درایران ارزان تمام نمیشه و گذشته از جلد دوم مردم کشورمون!جلد اولمون عاشق سریال های تاریخی و ایران هستن که کشورمون درتهیه و تولید اونها اولین دنیا نباشه دومین هست!

درثانی باید از فیلم های روز دنیا با دوبله زیبای فارسی که پای ایرانی های خارج از کشور رو هم باز کرده غافل نباشیم دردورانی که فیلم های سینمائی مان براساس یک داستانک یا داستان کوتاه با پایان باز ساخته میشه ...باید قدر سریال های قصه گو و داستان مدار و بعضا رمان های دست نوشته رو بدونیم ...

تولد این دوره از سیما نباید نادیده گرفته بشه !که انگار دوباره جانی به تن این رسانه دمیده شده و قصه گوئی جدیدی آغاز شده ...

من یکی ممنون...

....

درضمن نباید از معرفی بازیگران جدید و جدی بگذریم که دارن خودشون رو به خوبی معرفی می کنن بسیار جدی و سخت کوش ...

دوازده:

باران باشیم ..که این نعمت به قول خیلیا ...روی سر همه یکسان میباره ...

سیزده:

جل الخالق" تصویر هائی که گذاشتم برا شهرهای زیبای ایرانه از تهرون که میری بیرون تازه میفهمی دنیا چقدر بزرگه ...مردم تو شهرستانا دارن کیف می کنن...روابط نزدیک فامیلی بعضا ارزان بودن از شهر تهران هوای پاک و اماکن دیدنی ...ایران گذاشتیم می ریم جهانگردی جیب خارجیا رو پر کنیم !!!





۱۵ دی ۹۷ ، ۲۲:۴۴ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

به نام شبیه و به چهره دور از هم ... تو سیاه در آینه و من سپید هردو ولی لیلی!

یک:
سرریز شد عشق از زبان شعر من ...
اما که قلب تو بعد از ..." دو ؛ده " زود باور نیست!
دو:
چراغ عشق مرا جز فوت کردن تو ...
هزار بار تلاش است ...برای بیداری!
سه:
چو ضحاک از شانه های من ...خواستی بروئیم!
چوکاوه تیز کرده عشق که... مغز برای خوردن نیست!
چهار:
در کوره ی گونه هایت بوسه هایم را بسوزان!
من دیر باورم می کنم از تو ... تباهی تبت را !
پنج:
انقلاب عشق ما ...ازدواج چشم هاست ...
من درون کودتای چشم ها ... دیکتاتورم!



شش:
مزار شش گوشه ات را حسین (ع) جان به ادعا ...
هزار بار در آغوش گرفته ام ...که کم است ...
هفت:
آهوی فراری شده ام از این شهر ...از این دنیا و از همه ...
...چه کسی می داند که تو کیستی؟ که خنجر بسته ای!شال بسته ای که در نقاب جز دو ابرویت مشخص نیست و بین من و ما می چرخی!
...
آه از این همه غریبی ات که نه من تورا می شناسم و نه ما!
میان وعده هایت مرا خریدی به جان !که دارم جان می آورم برایت و کیست که نداند دراین مملکت خریدار جان شمائید!...
راست بگویم از دست راست بنویسم که مشتاق شما بودم و فرمان رسید که بیا!
....
با سر آمدنم آرزو بود که دارم می آیم. که باورت برای مهمان شدن برای ضامن شدنت آسان نیست!
اتخابم کردی و دست روی دلم گذاشتی ...قربان وفات!
می آیم که آغوش باز میزبان" مشهد " است....
" یا امام رضا(ع)...

هشت:
ترومپ!
بازو ببند به عشق ...همین دوروزه کافیست ...
جبران تاخیر عاشقی ...همیشه شیرین است ...
نه:
پراید:
مامان معرفی می کنم ...تویو تا ...فورد ....لند کروز...و از همه خوشگل تر ...کادیلاک!
مامان بنز:
خوش اومدید!این جا در منزل خودتون هستید!و اگه چیزی لازم داشتید بفر مائید!
تو یوتا:
اوه مامان بنزی!من با شما از طریق دیالو گهای خانم مددی آشنا شد!شما وری نایس!کیوس!
بابا پژو:
بنزی رویری تو بکش پائین!آقایون اینجا ایرانه!اول بگم مردا رو زناشون غیرت دارن!تعصب دارن!منظور: سر به سر بنزی نذارین!
ننه خاور:
یعنی 1000یورو برا پانسیون هرکدومشون کمه!؟
بابا بیوک:
بذار حالا بیان تو!
ده:
رهبرم ...
بارها شکر که اگر به دام افتادیم ...
صید آل علی(ع) و بسته ایم پای خویش به عشق!


یازده:
بعضی وقتا با کتمان کردن و پنهان کردن اتفاقای خوبی نمیفته ودید دیگران راجع به ما متفاوت میشه ...
مثلا : ازدواج کردی خلاف که نکردی تازه ریگی ام به کفشت نیست!فکر کردی کی هستی بابای الیور تودیست!یه کاره یهو تو مهمونی یه جون بیت ساله رو نشون می دی که تازه پسر ارشدته!
چه مدا !جل الخالق!
مگه آپولو هوا کردی خو راستش رو بگو ...
بقول علی علیه السلام : الخائن و خائف!مگه خائنی که از راست می ترسی!
آآآآآآآتا قبر دیگه نمی گم چند قدمه!
" برای پنهان کاران زشت کار"
اینو نوشتم تا صداقت رو با پنهان کاری اشتباه نگیرن!


۱۲ دی ۹۷ ، ۱۱:۱۱ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

ما اگر گم گشته‌ی راهیم عیب از جاده نیست ...جاده ها جا می‌گذارند آن که را آماده نیست...

یک:

بی کوه تو ... پشتم را به دریا گرم می کنم ...

که اگر نخواستم خاطره هایم ... بشوید و ببرد!

دو:

مرگ حق من بود ...

چون درمیانه ی زبانم آتشکده ای بود  ...

که سبزی سرم را ...

مدیونش نباشم!!!!

سه:

خوردند حوریان بهشتی ...سیب را و به آدمیت من خندیدند ...

من و حوا اجاره نشین زمین خدای باشیم ...چه لذت ها!

چهار:

عده ای بافته اند خیال که مو های من طلائی است ...

نیست مویم!

بی موی برده ام دل سیاهشان به خیال!

پنج:

یوسف را می کشند چند بار و پدرش بی خبر است ...

خبر مرگ چند بار و خبر زندگی همان یکبار ...بس!

شش:

مزار شش گوشه ات را من کمینه ...اگر بیابم زود ...

چنان بگیرمش آغوش که رقیه (س) ...را گرفته ام آغوش ...


هفت:

و داشتی همین طور تعریف می کردی که چقدر دوستت دارند !!!

....

اشکالی ندارد که در دنیای تو هر که بوده و هرکه تو می خواسته ای دوستت داشته است ...

آه که از حسودی خواهم مرد ...هربار ...هربار ...هربار ...

...

ولی در انتهای هر بار برای خود تکرار می کنم که لیلی کلا یکبار بیشتر نخواهی مرد!

...

برای موفقیت و جلو رفتن شما البته که دنیائی آدم اطراف شماست ...ولی من باید قدرتمند باشم ...قوی میان تمام ارتباط ها و رابطه هائی که حتی برای شما مهم نیست!اینجا من مهم هستم!من اگر نباشم دنیای شما باید پنچر شود ...من اگر نباشم رابطه های شما باید چیزی کم داشته باشد ...

...

و حسودم حسودم به آن رابطه ها و به روزم!آنقدر که رابطه های شما به من مربوط باشد ...

می خندم که گاه کندن هر رابطه ایی اسان است ولی رابطه ما نه!

....

زیادت دیگر نمی گویم عزیز من!

خلاص نمی شوی!


هشت:
ترومپ!
چه نتدان است دنیا که نمی داند شما کیستی؟
می روید و دنیا تا قرن ها بدهکار است!!!
نه:
مامان بنز:
پراید این بچه هارو انقد سفر خارج می بری اینا دیگه تو ایران وا نمیستن!
پراید:
نه بابا!الان ما اینجتئیم!اینا هرروز دارن به بچه های اینجا پز می دن!
مامان بنز:
وا ؟ چطور؟
پراید:
میگن بابای ما ده یورو برامون خرج کرده ما شاگرد اول مدرسه ی تیز هوشان شدیم!
مامان بنز:
بگو نگن!
پراید:
منم دارم می گم الان 6 تا بچه دارن گریه می کنن که با ما بیان ایران!
مامان بنز:
بهتون بگم ما جا نداریم!
ننه خاور:
بگو بیان! دعوتشون می کنیم!اینجا خونه ی ماست نگهشون می داریم!با ماهی 200 یورو!قبول؟!!!
ده:
رهبرم ...
بصیرت ملت ایران ...بصیرت علوی ست ...
خدای بخشیده این بصریت و ...ایران پایدار ...

یازده:
یکی از خاطرات بچگی ها و چه می دونم قدیم ها البته اگه بشه اسمش رو گذاشت خاطرات " دفترچه ی بسیج اقتصادی" یه...
دفترچه ای که با اون یه چیزی اعلام می کردند و می رفتیم می گرفتیم ...مثل برنج مرغ  و دیگر اقلام ...

یه دفترچه ی سفید با پوششی پلاستیکی البته نه پرس شده ...
یه روزهم ما به تاریخ می پیوندیم و بعد برای بچه های دانشجو می گویند:دفترچه ی بسیج اقتصادی چه بود و چه فایده هائی داشت !!!
دوازده:
رهبرعزیز مان ...دوستتان دارم و انشالله سلامت باشید ...
سیزده:

آب و نان از آن دونان، آسمان از آنِ ما

این قفس سقف نگاه مردم آزاده نیست 

پیش پای دوست افتاد، اما سربلند

پیش پا افتاد، اما پیش پاافتاده نیست 

از وضو با خون دل آن «گونه» گل انداخته

خنده‌ی مستانه‌ی این زخم‌ها از باده نیست 

ساده از این کوچه‌ها، این نام‌ها رد می‌شویم

رد شدن از معبر خون شهیدان ساده نیست!

" ادامه شعر بالا"" تیتر"


۰۸ دی ۹۷ ، ۱۹:۰۵ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

بی تو می رفتم ...تنها ...تنها...و صبوری مرا کوه تحسین می کرد ...

یک:
روی دست من ...داغ جدائی تو مانده بود ...
دوباره داغ گذاشتی روی صورتم ... اشکان چشم را!
دو:
اگر سوخته نیمی از قلب من ...هنوز که زنده ام ...
با کوری دو چشم هم ...نمی توان گفت ...مرده ی تو ام!
سه:
توقع داشت کادیلاک عشقت کوچه را ...
میتسو بیشی ها خریدند شهر قلب ما ...چرا؟!!!
چهار:
بوسه ی گرمت تن سرد برفی ام را سوخت ...
ای بخارا!افتابم را بپوش!
پنج:
کیف سیاه پول تو تاچشم من رسید ...
تقسیم دست های سپید عروس شد!
شش:
مزار شش گوشه ات را از خدای طلب دارم و ...
می دانمش که قسمت امثال من کند ...



هفت:
سال ها پیش که سرم مشغول کار های خودم بود آمدی ...
موجه و پوشیده و ادب دار و فکری ...تلاقی چشم هم برای ارتباط مان زیاده بود که بگویم دریدهه گی پیش آمد ...نبود جز پاکیزگی اندیشه که مت در جوانی مصحف خوانده بودیم ...گویا از داستان یوسف و زلیخا ترسیده که انگار نکند یا من نعوذ بالله یوسف!یا شما که قدرت مان زیر سئوال برود نزد خدای و شرمنده...!
...
اما گذشته ها چه دور می کند دل ها را از هم و روزگار چه داستان ها می آموزد که تازه می فهمی داستان های دیگر هم ممکن است باشد که خدای به نحوه ی امکان تجربه اش را می گذارد میان زندگی ...
...
یکیش همین که دیگر آن قدر عوض شده اید که نشانی چهره اتان را از تصاویر قدیمی گرفتیم که نه نعوذ بالله پیر شده باشید !که نشناسیم بلکه قدرت خدای آن قدر دست طبیبان زیبائی روی چهره اتان قدرت نمائی کرده اند که دلرباتر شده اید!!!
.....
گذاشته ام که زمان بگذرد و همان جوان مصحف خوانده بمانم که از ترس از داستان یوسف ...می لرزد!ولی بسا دریغ جوانانی که به کام پیر دلربای دانائی چون شما بیفتند ...!!!
گفته باشم از ما گذشت و دست کشیده از غم عشق روزگار می گذرانیم ...
نصیحت به جوانانی که به دلربائی پیران ...دل ببازند ...بد بد بد!!!!


هشت:
ترومپ!
سال نو مبارک باشد و دانای عشق گفت:
بخت نو درسال نو ...که گرفتار نباشیم!
نه:
پراید:
مامان درخت کریسمس رو کجا بذارم که جلوه ی بیشتری داشته باشه؟
بوگاتی:
زود باش دیگه!از صب وقتمونو گرفتی!
ننه خاور:
وای!از دست عروس خارجی!یه جا بذارید دیگه!

ده:
رهبرم ...
عشق به زندگی و عشق به سرزمینمان ایران ...
ما را به پیش می بردو قرن پانزده...
یازده:
وفات ایت الله شاهرودی  و درگذشت جمعی از دانشجویان عزیز تسلیت ...
غم های بزرگی داریم این روزها ...اتا لله و انا الیه راجعون ...



دوازده:
یه برنامه تبلیغی جالب داره از تلویزیون پخش میشه که نباید از حق گذشت ..رتبه های ایران و موفقیت های ایران رو داره بعد از انقلاب بیان میکنه ولی جای یک نکته و یک موفقیت عجیب که حالا نه شاید بشه اسمش رو موفقیت گذاشت!خالیه و اون میزان تسلط فارسی زبانان ایرانی به زبان های خارجی من جمله زبان های انگلیسی و عربیه که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران بینظیره...
بطور متوسط در هر 10 کیلو متر درشهر ما 1000متر کلاس زبان وجود داره که جدا از شوخی و خنده آمار قابل توجهییه و فرزندان دبستانی ما " بطور آماری" 30 تا 80 درصد بسته به مکان و موقعیت جغرافیائی به زبان انگلیسی و عربی مسلط هستند ...این درحالی ایه که علاقه به زبان فارسی هم گسترش پیدا کرده و بدون شوخی و اغراق یاد گیری زبان فارسی دراولویت بسیاری از ایران دوستانه...
که این رو به بسته های فرهنگی ایرانی موسیقی و شعر و سرزمین و مردم ایران مربوط می دونن...
" مثلا همی ن جا تقریبا از همه جای چین خواننده داره " "جل الخالق"!
سیزده:
اینجا رو درتب بالای سی و هشت درجه هم نوشتم ...وابستگی بد دردیه بد !



۰۴ دی ۹۷ ، ۱۹:۱۰ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

دیوانه ...چو دیوانه ببیند خوشش آید!


یک:
دردمندام و تو ام مرا به درد  وامیداری !
دردمندانه : برو!خواهش ...دردم!
دو:
خودت را می گیری از من ...فکرت این است ...
جگر دارم که با تو ... در اتش ها نشستم!
سه:
فکر اگر می کردم ...من هم خانه ای داشتم و ...
توی خانه ...فکر می کردم و ..." از جدائی ها ...جدا"!
چهار:
خوردن بغض ...خوردن چاقوی توست!...
می بری گلو !اما هیچ خون ...در کار نیست!
پنج:
مویت را بریدم با دو قیچی ...از عکس ...
حیف می دانم که موی سرخ تو ...تا روی شانه ...باز هست!
شش:
مزار شش گوشه ات...فدا نکردم جان!؟
هزار جان شدم و از حریم زینب(س) دفاع کردم ...



هفت:
ای جان!....
....
اندیشه ام این بود که تو چه داری ؟!در چشم های مست تو چه رازی ست که از پرفسور اردکانی شنیدم " راز باطن"...
آه که راز باطن با شناخت زلیخا چه می کند ...و آه که راز باطن با شناخت " یوسف" چه می کند؟
....
داشتم می مردم که تو آمدی ...نه با قدی بر افراشته و نه با گریه که وای یارم چه شد!
معمولی بیدار بودم و با چشم خودم دیدم که از کنار تخت من رد شدی و بعد درحالی که بی اعتنائی می کردی از پنجره پریدی !وای که دانستن " تو هم" تو از همه بد تر بود!که تو جای دیگری با داستان دیگری داشتی زندگی می کردی !
...
آمدم که با کمک روش های روانشنا سانه تو را فراموش کنم.جورابم را گذاشتم یک گوشه ...در حالی که بو می داد و آنقدر دررفته بود که نگو!بعد اسمش را گذاشتم " تو" از این سر خانه تا آن سرخانه پرت میشد و صدایش در نمی آمد نه!وسیله ی دیگری تو شاید کمد بودی!برای تو که سنگین و رنگین یک گوشه مانده بودی ...
غروب که شد دیدم از در آمدی و...نه!ای جان من!...اشکال اشکال وجود داشت !...
...
حالا!احساس می کنم که پشت پلکمی!و سعی می کنم به تو فکر نکنم ...غرق کارم انگار نه انگار ...آنقدر کار دارم که قرن هاست کار دارم ...جان هم ندارم!و چون لاکپشتی دارم انجامشان می دهم!
با خودم این شعر را می خوانم:
با خدا باش و پادشاهی کن ...
بی خدا باش و هرچه خواهی کن ....
....
عزیزم!با خدایم!
...
هشت:
ترومپ!
ناقل دردهای عالم تو نباش ...
می روی !نام بد که بد تر است از آن!...

نه:
مامان بنز:
تی خدا !یعنی یکی نیس تو این خونه یه سوپ کلم برا من بپزه!
بوگاتی:
مامان جان حالا نمیشه سوپ دیگه ای باشه!؟
ننه خاور:
همون کوفته بهتره ابش عینه سوپه!
بابا پژو:
عزیزم پختم!تو اتاقت تو تخت خوابت می خوری یا تو اتاق نهار خوری؟
بوگاتی:
خدا شانس بده!
ننه خاور:
ای دده...!کوفته من فراموش!سوپ عرویس براهه!
....
ده:
رهبرم ...
کالای عشق را صرفه جوئی نمی کنیم ...
صد ها هزار سال بگذرد ...بریز و بپاش!...
یازده و دوازده را حال ندارم بنویسم بعدا!
درضمن خودتان ببینید زیر هجده سال هستید عکس هارا نگاه نکنید !!!
یازده:
نداری گاهی می شود درد مشترک!
اگر میلیاردر هم باشی ...وقتی توی حساب و جیب ات خالی باشد همان نداری هستی که هستی!
ولی درک تین مطلب خیلی مهم است!
در کشور ما درک این مطلب بالاست ولی در خیلی از جوامع دیگر درک این مطلب جائی ندارد ...
به عبارت صحیح تر و روشن تر درک نداری درکشورما ورای قانون است ...
ورای صحبت های دولتی و غیر دولتی ست ...
درک این مطلب که نداری درخیلی از جوامع درد ناک تر و سوزاننده تر است ...
سپاس خدای را که هنوز آگاهیم به دردهای همو طنانمان و هم شهری های مان!
درحالی که از جوامع بزرگ کم نداریم ....هنوز آدمیم!
....دوازده:
هشتاد سالمان بشود و هنوز دوره های دکترا بگیریم و امتحان بدهیم ...اگر نمره مان بیست باشد می گوئیم استاد بیست داد...و اگر ده باشیم می گوئیم استاد داد و یاحتی دو...
هنوز باور نداریم که نمره مان را خودمان می گیریم ...براساس سعی و عمل !...
ایا این طور نیست؟
" جل الخالق"!
سیزده:
بوسه بر جای گام های شما ...مهدی (ع) جان ...
بوسه بر انتظار و نام شما ...مهدی(ع) جان...


۰۳ دی ۹۷ ، ۱۸:۱۴ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

چهارراه ولی عصر یا مرا بردند به زور تئاتر ولی از من از آن جائی که زرنگ بودم ...رفتم دماوند!




یک:
قلم را خوردم و اشکم در آمد ...
تمام شعرهایم ...غرق بودند!
دو:
سوادم کو؟ نوشتنم نمی آید!...." بقو بقو"!
کبو ترم که دست کم ...درهوای تو ...بال می زنم!
سه:
انصاف که نداشته باشی ...کشتن عشق آسان است ...
سرش را می بری و یک " شق" تن خالی ...ارزانی همه!
چهار:
ترسیدی ببوسنت!دیگر اداره نمی رفتی !
سال ها گذشت و دیدی...کارمندان عاشق ...دعوت به کار شدند!
پنج:
ماهی ام را خفه کردم از بس که در خوشی ...
آبش تازه بود و غذایش تا خرخره به راه!
شش:
مزار شش گوشه ا یا حسین(ع)نبوسم بهتر است ...
این لب های سیر کجت و لب تشنه عباس(ع) کجا؟



هفت:
امشب اگر گریه کردن دل سوختن است بگذار بگریم ...
...
که هرشب مخصوص خندیدن دنیاست ...برای من گریه آور است ..
مثل تابلو کوبیدی ام به دیوار!و تحمل می کنم چون لبخندت با من نیست!که انگار خسته ای و چه سود که میزمان پرباشد از انار و هندوانه و آجیل و پسته!
پس طنزهای قدیمی ات کو؟پس آن بوسه های تب دار پدرانه ات را توی کدام تاریخ جا گذاشتی؟ شده ای سلطان و به مبل تکیه داده ای و از گلویم پائین نمی رود که چشم غره می روی !
...
کو کتاب حافظمان که از لا به لای شعرهای موبایلی فال می گیری که البته فال من همان یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور است ... باز آید و    با حال خراب من چه کند؟ اصلا دیگر چرا باز می اید !تو که اولین و آخرین من بودی ...دیوانه ام بودی ...دیگر غیر تو چه کسی؟!
....
ولم کن حافظ!دیگر مولوی می خوانم ...فروغ می خوانم ...قیصر می خوانم ...ابوالفضل زروئی می خوانم ...روزبه بمتنی گوش می کنم !
...
مهم دلم است که دیگر دل نمی شود!می خواهم شادش کنم ...به تو نگاه می کنم که حسرت هزاران دیگری ...
خدایا شکر!نا شکری نمی کنم ...
می آیم که بنویسم که خوشبختم!می نویسم که خالی شوم !
همین!عزیز من!
هشت:
ترومپ!
الا یا ایها الساقی ادکاسا و ناولها ...
که عشق آسان نمود اول ولی ...افتاد مشکل ها!




نه:
پراید:
بچه ها معلم فارسی تونم اگه پول بگیره خوبه نه؟
لامبورگینی و پورشه:
نداریم بابا!
پراید:
نه! به معلم علومتون دادم ...فارسی ام قبول کنه این ترم خیلی خوب می گیرید!
بوگاتی:
نکن!این کارا تو ایتالیا خلافه!اینا عادت می کنن!دستگیر شون می کنن بدبخت می شیم!
لامبورگینی و پورشه:
مامان ماکه نمی خواهیم بریم چین!بریم ایتالیا همین طوره!
ننه خاور:
جل الخالق!
ده:
رهبرم ...
سرباز راه آل علی(ع)بوده ایم ما ...
سر باختن از حسین بن علی(ع) آموخته ایم...



امشب فیلم بی نامی رو دیدم!مخصوصا به خاطر بازی بی خیالانه و رهای آقای معج.نی رفتم که ببینم!
می تونست این جوری باشه که گاهی کارهارو حتی خیلی مهم رها کرد!
می تونست این جوری باشه نغمه جانش رو پیدا کنه و ریحانه جانش رو رها کنه!
می تونست این جوری باشه آروین و نغمه باهم ازدواج کنن و جیگرش رو به آتش بکشن!
می تونست این جوریباشه آروین شعرهای معجونی رو بدزده ...ترانه بخونه یا شعرهاش رو به نام خودش چاپ کنه!یا درنهایت می تونست جدائی با جدائی از ریحانه مالش رو به او ببخشهو خلاص!
می تونست دست از تئاترش بکشه ...می تونست کلا پدرشو رها کنه و لی برای تئاتر و پدرش از یکی از دوستاش کمک می گرفت!ای بابا!
کلا من هم می تونستم بازم فیلم خوک رو ببینم!ولی نه فیلم یه چیزی داشت به نام حسن معجونی!
دوازده:
امروز شنیدم یه نوجون هلندی به خاطر اینکه مادر و پدرش باهاش دردل می کردن و هرکدام به طور جداگانه دلیل ادامه زندگی شونو زندگی فرندشون می دونستن خودکشی کرده ...
اقا مراقب باشید بچه های این دوره زمونه جنبه ی درد دل رو هم ندارن!...ای بابا!
سیزده:
حس اون آدمی رو دارم که از بلندی پرت شده ...دیگه استخون نداره و فقط گوشته!قدرت خدا همه ام که گوشتو دوس دارن!!!



۳۰ آذر ۹۷ ، ۲۲:۵۹ ۰ نظر
سیده لیلا مددی