بی شمس

ادبی

خورشیده می نشست که ما پاشدیم ...رفتیم و گم شدیم و پیدا شدیم .(خدابیامرز زروئی)

یک:

بود... روی شانه ی من ... نشان پیامبری!

کندند مردم معتقدم!

چون شما... " یکی " به " هیچ" اعتقاد نداشتید!

دو:

ویران تر از چشم من ... دستگاهی پیدا نیست!

آباد ترین ملک جهان ... " صورت عشقم"... وای کو؟!

سه:

من ...

می مردم ... میان دریاهائی که عاقبت نداشت ...

" یونس"!

نجاتم داد!

از بس می دانست عمق دریا ... با ایمان انسان ... چه می کند؟!

 

 

چهار:

دریغ نمی دانستی ...

" مغز پروانه ای"!!!

وحشت از نور ... نور... نور...

تا عشق ... اگر بمیرم !

پنج:

رفت از دستم کمانی " را" که آرش داده بود ...

قبل آن از زحمتم تا بود ... بود ... ایران ساختم!

شش:

مزار شش گوشه ات را " یا حسین(ع) " در اربعین ...

حتی اگر نیایمت ... خدا خواهد ...

 

هفت:

درون پرتقال دانه ام!

و باید بگویم مادرم همیشه می گفت: من خوش شانسم!

جز اینکه عقل انسانی به این برسد که من ... دوباره پرتقال شوم؟!

البته خودم می دانم که هشتاد درصد اوقات می روم درمیان زباله ها ...

ولی البته ... کدام آدم عاقلی می رود درصد بگیرد که دانه های پرتقال نهایتا چه می شود؟!

اصلا فکر نکنید!...

که دنیای من ... دنیای عشق باشد که مثلا دردوران نهالی دربهار بویم با ملت چه ها کند؟!

" هرچند این هم نکته جالبی ست که بوی خوبی مثل بوی بهار نارنج و بوی فاضلاب در ذهن متا از قبل تعریف دارد: خوب و بد"!!!

یا قدیم ها شهر چالوس چی بود...

به این فکر کنید من توی جیب یک موجود ... تا فضا بروم ... بعد توی پیاده روی فضائی معلق ... درجهان درحال انبساط رها شوم ...

من بالاخره یک روز دریک دنیای دیگر ... بشوم " درخت پرتقال" ...

" آیا تعریف من چیز دیگری می شود"؟!

دو/

همین طور داشتم عاشق در " درکه" راه می رفتم ... و آب گلویم را قورت می دادم ... که دست به جیب نشوم " آلو"... و " توت" و " گردو فالی" بخرم ... که یکهو احساس کردم ... همه ی شهر وارونه است!!!

لعنت!

کدام فیلم بود که قبلا یک همچین احساسی نه یک هم چین صحنه ای داشت؟!

هرچی بود اسپیلبرگ ساخته بود ... آها!" برخورد نزدیک از نوع سوم"!

ای خدایا! وحشت برم داشت و یک آن خوف کردم!

دیدم نه الحمد الله ... هنوز نصف واحدهای مسکونی خالی اند و مردم انقدر پول ندارند بریزند روی هم!

یعنی اگر شهر برعکس شود ... چطوری؟!

ولش کن بابا!من الکی یک فوق لیسانس می خواستم بگیرم که صدتومن حقوقم از فهیمه خانم بیشتر باشد!چیکاردارم به این حرفها!

عشقم را فرستادم رفت پفک خرید ... دیگر به چه خوراکی دیگری بغیر از " پفک آبی " می توان اعتماد کرد ...

همه ی دنیارا کرونا گرفته ... صد بار استغفرالله... جل الخالق!

سه/

ای صورتی!یعنی نگین صورتی/ای چطوری بگویم ... کل دزدی من!

باورکنید عاشقش هستم و دوستش دارم!ولی درکمین بودم تا باهم برویم " لا اسکالا"  تا یک اپرای عالی حالمان را جا بیاورد ...

رفتیم و آخر شب درست مثل کارتون رابین هود در صحنه ی بوسه از دست پادشاه آن چنان انگشتش را مکیدم!که نگین صورتی قدیمی قولوپی رفت توی معده ام!...

نامزدم اصلا متوجه نشد!و خدارا شکر! که من معده ای قوی دارم...

بعدا می دهم دوستم برایش پردازش کند و ... دوباره انگشتر برایش درست می کنم ... البته اگر باهم ازدواج کنیم ...

ولی تا آن شب ...

آخ ای نگین صورتی روی بالشت آبی من ... چند میلیاردی؟!

چهار/

وقتی حباب بودم ... و تو تصمیم گرفتی از من حمایت کنی ... خنده ام گرفت ... بالاخره حباب که عاقبت می ترکد ...

باورکن تا به حال سعی توبوده ...

اما متاسفانه داستان های زیادی از سرما می گذرد ...

این که توان دعا چقدر باشد که بشود با دعا ... دنیارا عوض کرد ... بماند!

فکر کنم بستگی به آدمش هم دارد ... دیگر حباب نباشم ... شاید!

و دعایم هم بگیرد ... شاید!

آتقدر فهمیدن و حمایت کردن هم ... می روی توی انسانیت آنقدر بالا... بالا ... که " بدن" نمی کشد!

فقط به پا نمیری!

طاقتمان نیست!

تا ببینیم ...

" یاسا"

هشت:

ترومپ!

برعکس برعکس می شود ... عکس!

عکس!اوکی! پس برعکس بر عکس ... نو!

 

 

ممامان بنز:

ای خلقت خدا!" تیوولی خانم" شده هووی ما!ببینم پژو ... این زن رو از کجا گرفتی آوردی؟!

بابا پژو:

بابا دارم می گم " عشق فرانسوی" نشنیدی؟! خوب یه مرگم بود رفتم 500 میلیون دادم همه جامو جراحی کردم!

مامان بنز:

حالا چی؟!همه چی این زندگی به نام منه!می خوای جلوی همه بندازمت بعد یه عمر زندگی بیرون!

؟

بابا پژو:

ببین آخر شو تو فهمیدی!منم می رفتم همین بغل خونه شون!

ننه خاور با خنده:

پژو یادت می آد واسه ی یه میلیون و پونصد تو فیلم کمیائی خودتو آتیش زدی؟!اخه پسرم تو چی داری؟!که این زن مشکی مدل بالا اومده...

بابا پژو:

همین همین... نکته ایه که باعث شد من ازش جداشم!

می دونی آخرش برگشت به من چی گفت: گفت: فقط می خواستم بنزو بدبخت کنم !همین! و گرنه تو از اول بدبخت بودی!!!

ممان بنز:

ببین تیوولی خانم!ورش می داری می بریش لندن با آب رودخونه ی تایمز می شوریش و گرنه خودم می برمش فرانسه  توی رودخونه ی سن خفه اش می کنم ...

تیوولی خانم با خونسردی:

ببین بنزی جون من همین حرص خوردن سطح بالات رو می خواستم ببینم! که دیدم!بیا این عنتر خودت!

ماکه ازهم جدا شدیم... می خوای بخواه می خوای نخواه!

پراید با خنده:

می گم بابا می خوای بری یه چن مدت خونه ی ما او دوبی بمونی؟!

الان انگ چهره های برج خلیفه ای!

بوگاتی:

ای پراید بیشعور!نه باباجان!اگه خواستی بیا اتاق ما بخواب... بذار لامبورگینی و پورشه ... درس عبرت بگیرن!

بابا بیوک:

همه خفه!پژو ... پاشو این خانم رو که به شما هم دیگه مربوط نمی شن تا خونه ی خودشون راهنمائی کن واللا پلیس 110...

این داستان هم چنان ادامه دارد ...!

 

 

ده:

رهبرم...

وقتی که ببازیم ... هرچه داشته ایم ... تبارک الله...

مردم بدانند ... بدنیست!قمار عشق علی(ع)... جان است...

 

یازده:

خب مثلا که چی؟صبح علی الطوع یه دسته گل عین چی تو تلگرام برات میفرستن ... مفت!

یا " صبح بخیر ای گل عالی جایت دیشب خالی"!

" گل رویتان سبز"

بعدشم دیگه روز شروع میشه... یاخدا!استرس روی استرس ... مثلا مدرسه تعطیله ماهم هزار درد داریم ... تو مدرسه یه نفر معلم این همه کارو انجام میده؟!

بچه باید بیدارشه... کل اینترنت و فضای مجازی ایران آماده باشن ... خواب آلو خواب آلو بچه داره امتحان می ده مثلا... اون یکی هم انگار بره جنگ وسط ایل کرونائی ... تن اتم می لرزه ... خلاصه

می گذره تا 6 عصر!سردرد سر درد که نگو ... خودنم مشکوک به کرونائی حالا الان چن ماهه 6 ماه

حامله بودی ...

برادر من تو عصر و قرن بیست و یک که نمیشه مثل انسان اولیه توی غار باشی...

بگذریم

...........................

الغرض:

پزشکی قانونی در فهرست آمار مرگ و میر ملت... تصادفات... بیماری ها ... سوانح ... سوختگی ... قتل های آن چنانی اعم از ناموسی ... شوهر زن پدر مادر خواهر برادر ... همه رو اعلام و درنهایت درگو شه ای فرمایش موده اند: خودمرگ خواستگی که ماشالله...!!!

الان البته اون دوران نیست که دیگه ننه بابای آدم خواهر برادرش دست به دعا و کمک باشن ولی لطف خدا دیگه ... دست به قتل آدمم نزنید دیگه!

....................................

ببینید دانشمندان بعداز سال ها تلاش ... فهمیدن وقتی ما میمیریم از بدنمون 21 گرم کم میشه ... یعنی " همه مون"

سعی دارن این مقدارو نسبت بدن  به روح انسان!

همون قسمتی که اتفاقا فهم بشر از اون قسمت صفره یا تا به امروز خودش رو زده به نفهمی!

وگرنه دست بشکنه می فهمی و غیره! خب!

از اینجا به بعد اون 21 گرم یک نور یک ویژگی خاص یک امتیازه که ما نمی دونیم اصلا اون چی هست ...

بدبختی اینجاست که اگه بفهمیم هم می تونیم انسان رو جاودانه کنیم و هم می تونیم دنیارو تغییر بدیم ...

!!!!

..................................

خودکشی کلک شیطان نیست...

واماندگی از زندگی ایه که احساس می کنیم دراون اختیاری نداریم ...

چرا؟!

معلوم نیست ...

به جای هشتگ هایی که اهمیت نداره ... هشتگ هائی بگذاریم که به خودمون برسیم و ... واندیم ...

یاد بگیریم از کسانی که جون آدمارو تو زندان می خرن صدتا شونو می شناسم ... ولی مثلا یکی شون جناب چاوشی ...و همه ی کسانی که تلاش می کنن به یک فرد نامید کاملا امید بدن ...

امید مگه از اول دنیا دست سیاستمدارا بود که الانم باشه که ما باهاشون امیدوار و باهاشون ناامید باشیم کسانی که رای و انتخابشون دست ما بوده چطور می تونن قهرمانی باشن که ما می خواستیم ...

از بهمن تا حالا عده زیادی به رحمت خدا رفتن از سیل و زلزله تا بیماری ...

ولی این دلیل نمیشه با ازدست دادن ها ما هم از دست بریم ...

می تونیم کلیه مون رو بفروشیم ... بخشی از کبدمون رو بفروشیم ... ولی روحیه مون رو هرگز ...

خواهش می کنم حواسمون به دوری ووریامون باشه ...

بعضیا خیلی شکننده ان و شدن ... و احساس پوچی می کنن... نجات شون یک جمله است ...

دوست دارم دیونه ... می فهمی ...

دم اون همکارم گرم ... که جان بخشید ... مرحبا ... نمی تونم نام ایشون رو بیارم ... که در ناامیدی بسی امیداست...

 

 

دوازده:

توی فضا نشسته بودیم ... بیکار ... عین علی صبوری ... گفتیم بریم فالو ئر بخریم ... خریدیم ...

6میلیارد نفر اومدن ... آقای قدیری آمار ما چی شد؟

فرمودند: بیش از سه نفر نمی کشیم!

بهجت خانم جان... کجائی؟!

پوکیدیم... از بیکاری و نا امیدی!

سیزده:

دخترا روزتون مبارک!

بشکنه دست یا دستانی که بدتون رو بخوان ...

حتی پدرو مادرتونم باشن!

دست خدایارتون ...

به حق حضرت معصومه (ع) ... همه تون خوش بخت بشین...

 

 

چهارده:

1:فضای مجازی نه جای خجالته نه معلق بازی!

2:هرکی هرجائی باید بدونه موقعیتش چیه!

3:کلا برای دلقک ... دنیای مجازی وواقعی چقدر فرق داره؟!

4:ما که نفمیدیم...دختر پسر ... عشق مجازی و اینترنتی و اینها ... می ارزه کسی براش بمیره؟!

5:لامصب!

6:عباس علی مصطفی مهدی جبران حمیدرضا سعید قمر بهنوش کما...ای وای اسمت چی بود؟"دیالوگ اول مادربزگای قدیم"

7:خوراکمون وبلاگ... سگ بخوره بقیه رو!

8:مرد!ولی کاش زودتر می مرد!

9:عجب زنی!

10:کثافت ! معلوم نیس چن سالشه!

11:برید کنار ...

12:سروش صحت ... اسم شرکتشونه؟!

13:ببین تورو خدا... آبجی مون!

14:من کیم؟! آسانژ!

15:فصل باقالی گذشت؟!

15:دلمه ... فقط دلمه بادمجون!

16:هههههههههههههوف هینا!

 

 

 

 

۰۲ تیر ۹۹ ، ۲۳:۰۰ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

برای رقصیدن دل ... تو سینه ی چلچله ها ... تا بخوای ترانه داره!

یک:

پرید رنگ سحر ؛ از طاقت لیلی ...

دی شب هزار مجنون زیر تیغ عشق ... خفته بودند!

دو:

اگر " روائی" وازه ها بیانگر احساس من نیست ...

" فدائی"! بیا مقابل آئینه ها!؛ که نوبت توست!

سه:

بوی تن سوخته ام... توی شهر ... یعنی بی نفس!

می مانند ...

روزهای بعد خندان میان ...

دست های باغبانی که ... در مقابل آتش ... هیچ کاره بود!

 

 

چهار:

اطمینان بین ما می رفت اگر"  عشق" تو بودی ...

" نصوح"!

میان زنان یک جور و میان مردان جور دیگر ....

پنج:

زیر سر بالشت ابر داری ای خورشید خفته ...

بازوان من؛ برای تو بیشتر طنز است... نه؟!

شش:

مزار شش گوشه ات را وقتی که آمدم شب بود ...

کورکورانه از خورشید دستانت ... نور می خوردم!

 

 

هفت:

یک/

بسیار مودبانه! پاسخ دادم که سرم شلوغ است و امکان شام خوردن ندارم !

عادتم بود بعد " ماموریت های غیر ممکن"! می رفتم و یک گوشه کز می کردم ... در حقیقت نوعی غم از سیاه کاری ها... جان مرا فرا می گرفت و ... لقمه از گلویم پائین نمی رفت!

..........

جان کیوساک!برایم قهرمانی بود که لبخند می ساخت!...

آخرین بار ترفندش کارساز بود! به یک خرابکار گفتم:" می خرمت"! و او بعد از دادن شماره حسابش ... لو رفت...

متاسفم!

دو/

قبلا" فرانکی" هنرپیشه ی مورد علاقه ام بود ... یک خصوصیت مشترک بین " تن ورزان"! قدیمی هست...( حتی مثلا آرنولد و استالونه)...

در ابتدای فیلم آن قدر کتک می خورند که می میرند ... بعد خدا یک جان بهشان می دهد و بعد طرف خسته شد ... یک تو دهنی محکم می زنند و طرف را شکست می دهند ...

ولی الان ...رابرت داونی جونیور! " عزیزم" یعنی هستم!

قدرت شگفت انگیز من خریت است...!!! درحالت پرواز آخرین بار یک لگد محکم به طرف مقابل زدم طوری که صدایش از کوه های آلپ در آمد!

خوب دیگر!چه دلیلی دارد آدم توی فیلم چند میلیون دلاری خودش!40 دقیقه کتک بخورد و بعد حال طرف را بگیرد!!!همان اول موشک می بندد به " با عذرخواهی " باسنش"" و می رود مملکت غریب و کارش را می کند!

سه/

همیشه سوزن هراهم است و برخلاف مردم که فیلم های " باند" را با سلاح های عجیب و غریبش دوست دارند .. من کارهایم را با " سوزن" انجام می دهم !

باز کردن انواع قفل ماشین!درخانه!در آوردن چشم طرف مقابل !گذاشتن روی صندلی !ارتباط با اجزا سیستم! و درنهایت فن معروف باسن!!!

من چون " پرفشنال یا حرفه ای " هستم!با مرگ و میر کاری ندارم و کلا جوری باسیستم طرف عشق ورزی می کنم که دیگر کلا" سابق " نمی شود!!!

نهایتا متاسفم که درمورد من ... دنبال سلاح خارق العاده ای می گردید!

چهار:

حرمت عشقت را نگاه نمی داری!... و صاف می زنی وسط خال دل من! چنان که نمی شود گفت...

صدایت را حتی پرندگان همسایه هم ... می شناسند به تضرع وزاری...

قبلا سرکوچه ی دبیرستان " رهنما" اول معیری ... آن قدیم تفنگ ساچمه ای نمی آوردی و پول یک تومن دوزار پسرهارا نمی قاپیدی؟!

بد زدنت ... بد است ...

انگار نمی دانی نکشتن و زنده نگه داشتن یعنی چه؟!

از این خواب بیدار می شوم ! بعد طوری تفنگ ساچمه ایت را توی حلقت می کنم که مجبور شوی تا آخر عمر " سرباز تاریکی " بمانی ...

با همان چشم کور...

عکس برگردان عشق ... تقدیر برعکس ...

خودم لیلی !

 

هشت:

ترومپ!

می کشانیم کنار دست خودت ... ممنون!

دراین دنیا ... تب ستمکاری ... لذت است!

 

نه:

مامان بنز:

ما که بالاخره نفهیمدیم ...خونه بغلی خونه  ی " تیوولی " خانم ایناست؟

پراید:

حیف من ازدواج کردم! وگرنه از هر نظر " تیوولی " حانم!

بوگاتی:

چون دارم می رم ایتالیا می گی؟ خوب اوام بیا!

پراید:

من عزیزم... بدلیل کرونا 5 ماهه تمام تا سر کوچه ام نرفتم! بعد برم ایتالیا!

ننه خاور:

مگه مرزا بسته نیست؟! خودشون کم ویروس دارن... تویکی کجا می ری؟!

بوگاتی:

می رم تا این پراید ورداره عروس جدید تون " تیوولی " خانم رو بیاره اینجا...مردم از دستش ... یا زنگ می زنه یا پیامک... یا ...

پراید:

بابا همه اش خودمم! حسودیم میشه به تو ... تموم پسرای تهروون بوگاتی می خوان!منو درک کن دیگه!

یکهو بابا پزو با اضطراب:

لعنت به این شانس!شناسنامه ام گم شده...

درهمین زمان صدای زنگ در ... مامان بنز دررا باز می کند... " تیوولی" خانم پشت در است ...

مامان بنز:

وای " تیوولی خانم"!چطور شده این طرفا!

تیوولی خانم"

ببخشید اومدم شناسنامه ی اقا پژو رو بدم ... امروز اوی محضر جا موند!" پژو عزیزم"! نمیای بگیری!!!

مامان بنز"

" پژو عزیزم !!! شناسنامه....

خوانندگان محترم ادامه این داستان جلسه ی بعد ...

 

 

 

ده:

رهبرم...

نگاهمان نمی کنید و دست محبت شما ...سوی ما کم است ...

قرآن بداندکه ... کم نمی شود احساس غریب ما ...عشق درونمان به شما و... آل علی(ع)...

 

یازده:

بعدا ... بعدا بعد از بعدا... دیکتاتوری می آید ... به هرطریق می آید و حس عدالت خواهی می افتد دست یکی با حس برتری جویانه ی کاریزماتیک...

خودمان ساکت می شویم و بعد بعد از بعدا خدا رحم کند چون سال ها درحال غریب مستی ... از تمام ظلم هائی که خبر داشتیم و بی خبر گذشته ایم و به تمام بی عدالتی های جهان حندیده ایم ... بیاوریم دست هایمان را بگیریم سوی خدا از ته قلب ... بخواهیم دنیا دنیا ... با نگاه جدیدی به عدالت و خشونت ... نگاه کند و دیوانگی ها تمام شود و برود پی کارش...!!!

آمین یارب العالمین ...

دوازده:

نشسته بودیم توفضا یکهو ... جای شما خالی هوس باقالی قاتق کردیم ...

به نظر شما نفخ در فضا یعنی چی؟!

یواشکی روی پیک نیکی فضائی خودمان پحتیم و بعد برای فرمانده نوشتیم که اللا و لللا که باید برویم پیاده روی فضائی...

سر هر باد معده از سر میدان تجریش تا راه آهن عقب جلو شدیم ... تا اینکه بهجت خانم جان از زمین پیامک دادند:

مجبوری توفضا بشینی؟!مرض داری؟ خوب برگرد زمین.....

فکر کنم روی زمین دارند دنبال منشا بوی بد می گردند!... حالا نمی روم!

سیزده:

یکوقت دیدم پیر شده ام...درهمین فضای مجازی ر زبانها افتاده که من سن مادر بزرگ بچه های نهمی را دارم ...

خوب چه اشکالی دارد ...

خدا هرچه فرد مسن است برای خاناده اش نگاه دارد ...

پیرشی ننه... قشنگ ترین جمله ی دنیا بوده و هست... نه؟!

 

 

چهارده:

بدبختانه ...به " زور" نمی توان خودمان را به کسی یا چیزی ببندیم!

دلم می خواهد انتهای داستان سریال " دل " را ببینم ...

آیا می شود در بهترین و شادترین لحظه ی کسی " غم " آورد؟!

عشقش را دزدید و پرتابش کرد میان زبالها ... در بالابر زندگی یک نفر سوار شد و بین طبقات بالا دزدیدش و فرو کردش توی لحن ...؟!

در این حالت خشن اجتماع به " زور" حتی نمی توان دیگر یک کودک را وادار به خوردن " به به " کرد!

نمی توان از آن طرف هم " به زور" ( با عذرخواهی تمام تجاوز به عنف...)سابقه یا  پیشنه ی کسی را لگد مال کرد ....

در تاریکی و سیاهی مطلق... عضویت " زورکی" لذت سیاه بردن ... توی گلوی طرف ... فریبی ست که خودش می پذیرد ... بخورد!

لعنت به این دنیای فرا مجازی بعضی ها!

دروغ هائی که می سازند و خودشان همان اول باور می کنند ...

از دنیای رویا... باید بگویم در داستان های دروغ... همیشه حقیقتی هست که به بد ترین شکل ممکن ... وقتی که فکرش را نمی کنیم ... فاش می شود!!!

 

 

قبلن ها در عضویتمان درفضای مجازی ... آن بالاها اعیاد و روزهای شاد و اینها را به ما تبریک می گفتند ... چه خبر است؟

می توانیم با طراحی های ساده ... دل خودمان را شاد کنیم!!!

 

 

۲۳ خرداد ۹۹ ، ۰۰:۰۷ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

بالا خره ما نفهمیدیم!...ماکارونی اسپاگتیه یا ... اسپاگتی ... ماکارونی!!!

یک:" عکس های این پست از سرکارخانم تهمینه منزوی"

سرم را از دست می دادم؛ مثل قلب تو!

از کجا فهمید سوم شخص غائب...

تو درون مغز من ... و من ... درون قلب تو؟!

دو:

با پیراهن مشکی توی شب غرقم...

نزدیکتر بیا خورشید...

قدرت تشخیص تو ... دنیای مرا ... تغییر می دهد!

سه:

زندانیم پشت نرده های پیرهن چارخانه ات...

وقتی می رویم کنار رودخانه...

پیراهنت و من را آنقدر چنگ می زنی...

ولی هیچ کدام ...

فکر فرار سمت " دریا" ... نمی کنیم!

 

 

چهار:

انتقام درون رگ های تاک که می جوشد ...

من ...آن جانور خردمندم ... که عقل خویش را به " ژست گیاهی" نمی دهد!

پنج:

لوبیای مسخره!

از توی مغزم ! از خاک روئیدی!

چه حیف ریاضیدان بودم...

وقت زندگی می دانستم ! تصاعد زندگی توی مغز من ...

درنهایت ... صفرو یک می شود!

شش:

مزار شش گوشه ات را حسین(ع) بردند دور دست ...

من دست های خویش فروختم ... تا خدا... نزدیک تو ... جادهد مرا!

 

 

 

هفت:

یک/

در سودان با یک مارمولک زیبا ملاقات کردم!

البته مادرم آرزوهای زیادی برای من داشت ... بطور مثال ازدواج و مهمانی باشکوه در" هتل اسپیناس پالاس" ... ولی نشد!

من و آن مارمولک زیبا با یکدیگر به اسپانیا رفتیم و دریک گوشه از استادیوم فوتبال ... برای خودمان زندگی ساختیم ...

فردایش کرونا آمد!و مردم خانه نشین شدند ...

من بیماری " ویتی لوگو " گرفتم که هیچ ربطی به کرونا نداشت!...

" مارمو" برگشت سودان... و من همین دیروز 10 خرداد برگشتم!

از فردا باید بروم بیمارستان و معالجه شوم ... مادرم می گوید من اصلا گذرنامه نداشته ام که از مملکت خارج شوم ...

آیا منظورش این است که من بیماری دیگری دارم؟

یا شاید هنوز دخترخاله ام ... مرا دوست دارد؟

دو/

درست اسفند ماه از عشق شکست خوردم!

گلاب به رویتان!از شدت استرس مدام می رفتم سرویس بهداشتی !

درهمین موقعیت جنجالی کرونا!وسواس امد سراغم و آن قدر دستهایم را می شستم که نگو!

مادرم تصور کرد خدای نکرده نشده باشد معتاد شوم!

جوان قدبلند خوش تیپ و پولدار و همه چی تمام بودم ولی از شانس...

آن قدر وسواس فکری پیدا کرده بودم که باورم شد ...شاید دراین میان معتاد هم شده باشم ...

و آن قدر بی حواس بودم که ممکن بود پایپ یا سرنگ ... هرچی دیگر را داشته باشم ...

نمی دانید از شنیدن این جمله که" معتادها نمی گیرند" در فضای مجازی ... چقدر خوشحال شدم!

ای دلسوزان!ممنون که من و خانواده ای را از نگرانی رهانیدید!

من در سرویس بهداشتی ... عشق ... کرونا و اعتیاد را باهم همان شب ریختم بیرون!

به اضافه ... وسواس!

سه/

از کنارم که رد شد ... احساس کردم دکمه ی پیراهنش را کش رفتم!

نمی دانم چرا ولی ... دستم مشت کرده شد!

چند قدم آنورتر... مشت خیس از عرقم را باز کردم ...دیدم یک عدد10 هزار تومانی توی دست هایم دارد آب می خورد ...

پس دستکش هایم کو که کرونا نگیرم... نکند برعکس خیالاتم توزرنگتر بودی و دستکش هایم را ... کش رفته بودی ...

خوب یعنی دستکش من گرانتر بود؟ پس این ده تومن از کجا آمد؟

ای وای کرونا بگیرم فراموشی هم می گیرم؟

تو پسرم بودی یا همسرم؟چرا سیبیل ات و عینک آفتابی ات را شب نصف شب توی صورتم می گیری؟

آه ! از این خوابهائیست که من می دانم خواب است...

خدارا شکر!اصلا همسر من این شکلی نیست... حداقل بویش برای من آشناست... هیچ وقت گمش نمی کنم ...

بوی کمد قدیمیه را می دهد که چوب گردوست ...

الحمدالله فردا صبح که پاشوم ... دکمه ی پیراهنش را می دوزم ...

تعبیر خواب من ... این است که این همه سال بی توجه بودم ...

خدایا شکر!

خدایا شکر که خوابم و گرنه بازهم از کرونا گرفتن می ترسیدم!

چهار/

روی سکو نشسته بودم و حس عباس جدیدی را داشتم ... به مدال طلایش...

داشتم در افق نگاهم شاخه های گردو را دید می زدم که تورا دیدم ...درست روبرو!

کدام داستان جن و پری ست که از انرزی مخوف درخت گردو می گوید؟

دیدمت صاف آمدی توی صورتم و بعد غیبت زد!

کجا بروم اعتراف بنویسم که غلط کردم؟

یکبار داشتی با زیرشلواری منگوله دارت راه راه چه می دانم چه رنگی ...جوان جوان می خندیدی که دلم غش کرد ! خاک توی سرمن...

حالا باید دم 50 سالگی روی سکوی عباس جدیدی بنشینم ...دراوج خوش بختی ... بعد مثل گلابی غلتان توی رودخانه از کنارم رد شوی که غلط نکنم دستم ببه تو نمی رسد!

جهنم!... آن قدر غلت بزن غلت بزن تا بروی ته گلوی رودخانه گیر کنی!

خاک توی سرمن با مدال جهانی ام!

پنج/

بسته اند مرا به تخت!

وهیچ کدامشان را نمی شناسم ...

پس تو کوئی؟!من که می دانم ولم کرده ای اوی غربت! نکند می خواهند مرا خفه کنند!؟

میخوابم و بیدار می شوم ... تو روبروی من ... اشک درچشمانت ... پرده ها را می کشند و باز غیبت می زند ...

فردا می بینمت که حالم خوب است ... که باید با تو بروم دنبال زندگیم ...

من کجا انقدر دیوانه ام؟! پس چقدر بمیرم ... خوب است؟!

شاید دوستداران تو ...

فردا بخندند و دوباره یکیشان پیدا شود و توی گوشم بگوید:

تحفه است این؟!بسش کن!

" تقدیم به خل خلی های قدیم... مثل لیلاها"!

 

 

هشت:

ترومپ!

درکنار ژامبون و کوکا و سس!

کمی قورمه سبزی و فسنجان !!! صادر کنیم؟!

نه:

لامبورگینی :

من خیلی میترسم پورشه!پراید بفهمه حتما منو میکشه!

پورشه:

دوتائی مون باهم اومدیم ... پس پای خوب و بدشم باهمیم!

آلبالوئی:

هنوز از بابا تون می ترسید ؟کجا اومدید مگه" drivin cinema"!" سینما خودرو"!

پورشه:

خوب اینجا چرا غا خاموشه ... بابامون و دوستاشون مارو ببینن ... خیال بد می کنن!

آلبالوئی:

پاشید برگردید ... ما تو این فیلم نه هدیه خان نه باران خانم نه ساره خانم نه ساراخانم ... هیچکدوم رو ندیدیم ... تو پسرم پسرای قدیم ...آقارضا و امیر خان ... اونوقت این فیلم چی داره مثلا؟!

ناگهان صدای لطیفی از پشت سر:

بچه ها لواشک می خواین؟!خونگی؟!

لامبورگینی و پورشه با وحشت: نه!

پراید:

ببینم مگه به من نگفتید می رید پیست؟!اینجا پیسته؟!

آلبالوئی:

اه این بابا تونه؟!شانس مارو باش... دنده عقب رفتیم مهد کودک!

پراید:

ببخشیر مامان بزرگ!کیک تونو خوردید؟ تولد تموم شد!!!

آلیالوئی:

اووووه کی میره این همه راه رو؟ تولد کدومشون بود اونوقت؟

پراید:

ببین توروخدا!برو دختر دیگه!

لامبورگینی و پورشه:

بابا غلط کردیم توروخدا به مامان هیچی نگو!

پراید:

همین مونده نصفه شبی از مادرامون کتکم بخوریم ... پاشید ببینم یالله!

 

 

ده:

رهبرم ...

می درخشد کشور ایران میان تیره گی ها ...

نور نور عشق ملت است با پیشوایشان علی....

 

یازده:

غم انگیز ترین صحنه بین کارتونای بچه گی مون ! این بود که از پنجاه و دو قسمت پینوکیوی ژاپنی قسمت چهل همین حدودا ... پینوکیو تو یه کوچه غمگین و ناراحت نشسته بود ... بعد پدرش که دنبالش می گشت تا از بدبختی درش بیاره از سرکوچه غمگین تر از خودش رد شد ولی ندیدش...

چنان آه حیفی کشیدیم نگو...

باورتون بشه نشه ... همه مون یه همچین لحظه هائی رو تجربه کردیم ...

از بیخ گوشمون...

وحشکناک ترش اینه که اصلا همدیگرم ببینیم بعد خودمون رو بزنیم به اون راه ... هرکدوم بریم یه طرف ... طرف زندگی خودمون ...

این دیگه نمی دونم چرا؟اتفاق اوفتاده...

جیگر شو دارید؟!

کباب این لحظه هام!!!

 

دوازده:

نشسته بودیم توفضا ... اومدن سلامتی سنجی...

بدبختانه متوجه شدن من بیماری بدی دارم!یعنی تمام مدت توفضا ... فکر زمینم!

یه روانشناس بهم معرفی کردن به نام بهجت خانم!

نمی دونم به جت اینکه کلا ارتباط من بازمین با بهجت خانم جونه؟

یا نه اصلا ایشون یکی دیگه ست با همین اسم؟

یا نه دارن با این اسم درمانم می کنن؟

اصلا نمی دونم ... فکر کردم به زمین چه اشکالی می تونه داشته باشه؟

جل الخالق!

 

 

سیزده:

خوب زمین جون نفخ که داری!دل پر از گریه و زاری و چه می رونم گلاب به روت ... داری!ویروس ام که داری!مغناطیس ات رو کجای دلم بذارم؟فردا باید 6 میلیون چه میدونم میلیارد تو هوا را بریم بزنیم تو کله ی هم ...

به چیت مینازی آخه؟!

چهارده:

درجنگل واقعیات ... دروغ نمایان تراست ...

من آن دروغم که تک تک واقعیات ...

برای پذیرفتنش ...

دروغتر می گویند ....

از قدیم!

پانزده:

روزهای آینده سیزده چهارده و پانزده خرداد

...

احترام به شهدا و بنیانگذار انقلاب اسلامی ایران ... امام خمینی (ره)...

 

 

۱۱ خرداد ۹۹ ، ۱۲:۱۶ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

کو...ویت!

یک:

بعد رفتنت... فراموشی ... با من می خوابید!

وقتی که آمدی ... دربیداریم ... با فراموشی ... رفتیم!

دو:

سرم را کوبید ... روی کف سنگی آشپزخانه!

موش های کینه ای رقصیدند!

مگس های معلق... رقصیدند!

مورچه های گرسنه... رقصیدند!

باکتری ها ی گوشتخوار... رقصیدند!

ولی خود احمقش!...

یک جا نشست و... گریه کرد!

سه:

می مردم از دروغ تو " که می میرم برای تو"!

کشتی مرا درحقیقت" بمیر! بی لیاقت!"!

 

چهار:

یک:

بی خیال مثل پروانه!

                             روی چمدانت می رفتم!

توی تاریکی ... همراه تو!

دو:

گم شدی و درجهنم...

                           درسوزش بال هایم ...

جزجز! کلید می خورد از خاطره هایم ...

سه:

بهشت ان جا بود ...

                                 که پنهان پنهان پنهان ...

ریختم روی هم ...

                     هستیم باهم...دراعماق عشق ... جهنم!

پنج:

نارنجی غصه می خورد توی رنگ های آبی!

من زرد را شکستم با تلخی قرمز!...

و نارنجی ترک برداشت!

                             در :پرتقال من!

شش:

مزار شش گوشه ات را حسین(ع) درزیارت خود...

فراموش کرده ام!...

                      آنقدر زنده ای ... کنارتم!

 

 

هفت:

یک/

تو مخالف بودی... مثل هر مرد دیگری!

دوهفته فقط فریاد می زدی ...

تمام راه هائی که یک مرد عاشق باید می رفت را رفتی ... درهارا قفل زدی!با پدرو مادرم صحبت کردی ... به پایم افتادی و پاهایم را بوسیدی... اصلا غش کردی!سکته مغزی کردی و لکنت زبان گرفتی... و از همه مهمتر... تنها دارائیت ... درخت نارگیل پدری را به من بخشیدی ... ولی فایده نداشت ...

توی " نر" می توانستی برای نسل هرچه میمون هست بچه بسازی و نسل مارا نگاه داری ولی من " ماده" داشتم با بهترین فضا پیمای جهان که نزدیک 20 میلیون دلار ارزش داشت! میرفتم ماه!

متاسفم!

باز نخواهم گشت!

و از آن جا " موضوع من" برای علم شکلی" ورا جنسیتی" و" ورا زیستی جانوری" خواهد گرفت!

از این پس... خواب مرا خواهی دید که ... درفضا با میمون های دیگر ... ملاقات می کنم!

دو/

داشتم می سوختم که" چه کسی پنیر مرا دزدید؟"

اندوهبار ترین سرنوشت...این است که... آن را ازبر باشی!

صبح در حالت شگفت آمیز سرخوشی از یک طرف دنیایت بدوی... طرف دیگر تا خوشمزه ترین جایزه ی دنیا نصیب تو شود ... دریغ!فقط چند ماه در آزمون و خطا به مسیر کوتاه رسیدن...

آن شکم که برای من شکم بود ... ای سوپر روانشناس! برای تورسیدن به نظریه ای بود که ... دنیارا متعجب کرد : آزمون و خطای موشی!

تلخ است اگر عشق من و همسرم... سرهمین بهم بخورد... کو؟ بسته ی پنیر سوئیسی من ... کو آقای استاد!

سه/

خانم توی چشم های من مستقیم نگاه می کرد . نمی خواهم بگویم به اندازه ی همسرم درجنگل زیبا بود... ولی به هرحال هرکار بکنی ..." یک مرد" " مرد" است!

اسارت و کاردر سیرک از ابتدا برای من خاص نبود!یک جور تجربه هم نبود!قدم گذاشتن به دنیائی بود موازی دنیای خودم!

من جای دیگر تمام شده بودم و از جائی که آغاز می شدم ... باید با تفکر و تمرکز با یک انسان کار می کردم ...

دستش را می کشید روی سرم و می گغت:ژو... لطفا دهانت را باز کن تا من سرم را بگذارم داخلش ... با هم می شماریم 1001 1002 تا...... تمام می شد!

بعد همه کف می زدند مرتب و من یک ران گوسفندی را با لذت می خوردم!

در مورد این زندگی نظرم این بود:

زندگی با یک انسان نوع " زن" وقتی خیلی شیری و می توانی تشویق دیگران را نسبت به خود جلب کنی...!

چهار/

می دانم تا برسی عطر تن تو... چند نفر دیگر مثل مرا بدبخت کرده ... آن نگاه آرام ...

ولی چه کسی می داند وقتی چنگ می زنی درون موهایم و توی تخم چشمهام نگاه می کنی ... تا چه حد ترسناکی ...

تو همان دیو قدیمی داستان ها نیستی که دخترکی اسیرش بود؟

وحشتم از این زندان بیشتر از ازادی از اسارت توست!!!

با دنیای هیولاهای بیرون ... انگار فقط تو... بلدی!

میمیرم اگر ... دیو من بمیرد!

میمیرم اگر از آن بیرون... توی سیاهی... همه چی گم شود!

با من درهمین اندازه های خانه ... ترسناک و هیولائی بمان!... روحیه ی جنگجوی تورا من ... ندارم ...

دیوخان!

...................

از طرف لیلی ( چشمک)

 

 

هشت:

ترومپ!

قدم سوی اینده ... میان ویروس و پول!

ما نباشیم هم دنیا برای خودش... می سازد !

نه:

" در قهوه خانه ی محل"

پراید:

اگه فکر می کنید من رای خاله ام رو به عمم می دم ... سخت در اشتباهید ...قل قل قل قل قل قل قل قل

تویوتا خجسته:

هه!عمه همیشه غم بردارزاده شو داره!من اوفتادم زندون... عمه ام مرد!...قل قل قل قل قل قل قل قل قل

سیتروئن کراک:

چی میگی بابا!هیچکدومشون زن آدم نمی شن!وقتی میره تازه می فهمی اووووووووووه کی رفت!قل قل قل قل قل قل قل قل قل قل

شاه وانت پیکان:

خفه بابا!خاله عمه کدومه!؟سوسولای بدبخت!من اصلا تو بیابون بزرگ شدم ... عشقم جاده س...قل قل قل قل قل قل قل قل قل قل قل قل قل قل قل

رنو 5:

ای بابا!اون قدیم نبود ... عزیز کرده بودیم خاله مون 5هزار عمه مون 10 هزار همینجور رقابتی از شون تیغ می زدیم ... الان دختراشونم بهمون نمی دن...قل قل قل قل قل قل قل قل قل قل قل قل قل قل قل قل قل

ناگهان بابا پزو:

پراید غربتی!پاشو بریم خونه!عمه لیلاند... اومده کادوی ختنه سورون پسرها رو بده...

همه تو قهوه خونه:

قل قل قل قل قل قل قل قل قل قل قل قل قل قل قل قل

بابا پژو:

مشتی حساب ما چقد شد؟

کامیون بنز زمون شاه:

200 قل قل قل قل قل قل

بابا پژو:

جهنم!50 روش شیرینی ختنه سورون

همه تو قهوه خونه:

قل قل قل قل قل قل قل قل قل قل قل قل قل قل

(صدای خفه ی پیکان 57 معروف به داریوشی):

برای سلامتی سلطان غم " مادر " صلوات

...................

 

ده:

رهبرم...

بردیم عم خویش به بیگانه ... دلش سوخت؟

ای وای اگر آل علی(ع) عشق نباشد...

 

یازده:

فقط هزار بار تو خونه تو حموم مثلا صدای خواننده هارو تقلید کردیم و امیدوارانه تو ی هزار مسابقه ی استعدادیابی عین خودشون بودیم ...

ولی می تونیم زحمت رو کم کنیم یه " اکو لایزر" چه می دونم صدا تمیز کن صدا قشنگ کن یه همچین چیزی بخریم بعد صدای قشنگ دو خشمون رو بکنیم صدای ظزیف جناب تتلو!

ای کیف کنیم!

چن سال بعد مخصوصا اونائی که آلبوم رسمی ندارن !یهوئی 18000 تا آهنگ از شون می آد بیرون ...

از یه چیز بی تربیتا خوشم می آد ...هزار سال اگه بتو نن آدمای سودجو تو دهنشون حرفای قشنگ قشنگ بذارن ... قربون خدابرم شانس که نیس ...

از هرطرف میباره ...( با این چشم کور چشمک... جهنم دیگه)

دوازده:

نشسته بودیم تو فضا یهو دیدیم... داداشامون ریختن اومدن... ما که سال ها بود داداشا مونو انقد عصبانی ندیده بودیم ... گفتیم راحت باشین ما جائی هستیم که مثل خونه قابلمه رو سرمونه!همه شئونات کامله!

بعد گفتن: دختر! بیازمین ببین چه خبره؟ این خواستگارات چی میگن دم در خونه ی بهجت خانم اینا ... انگاردنبال عکس بچه گیاتن!

گفتیم:

خوکه چی؟بچه هامونم رفتن خونه بخت بهجت خانم جون خبر داره؟کم مونده نوهامونو بغل کنیم بریم پارک!

بعد داداشامون چائی فضائی خوردن ... و درحالی که کاملا توجیه بودن برگشتن...

" گفتیم فضا مزاحم نداریما!داداش ماداش!"

سیزده:

خوشگلای من توجه بفرمائید:

من از گل گلابای فضای مجازی آقایون...قدیری و شیرازی ... ممنونم!

امضای آنلایند:

رازگوی یک ذهن بیدارشده!

چهارده:

اووووووووف !

 

۰۶ خرداد ۹۹ ، ۱۷:۵۸ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

room!no.9!

یک:

روی تمام بانوان آسمان سیاه!

شام بوی کباب می آمد و ... گندمزار سوخته بود!

دو:

از ان جا که عشق تو ... دو میلیون هزینه داشت!

مهتاب رفت تا ستاره هاش ... بفروشد!

سه:

چون عنکبوت در تنیده ترین ... " کشف خودم"!

تیغ تو هم نمی بردم! " خشم صاعقه"!

 

 

 

چهار:

بلیت جهنم به هیچ فروش نرفت!

به رایگان همه بردند ببینند ... جهنم!

پنج:

بعد از اینکه فریاد من " خفه شد"!

دریا سرش را بلند کرد و گفت" لیلا کو؟"!

شش:

مزار شش گوشه ات را یا حسین (ع) فرو ختیم!

خدا خرید ! وجب وجب به قیمت دنیا!

 

 

 

هفت:

یک/

داشتیم دریک رستوران شیک در کره شمالی ... زیتون پرورده و باقالی قاتق می خوردیم ... به دلتان نیفتد " ماهی شور کولی".

گفتند : وقت قطع برق است!...و یک عدد شمع میان ما روشن کردند ... به رسم عشق ؛ و درنظر نگرفتن تیغ ماهی...قرار شد در زیر نور شمع ... کله ی ماهی توی دهنم من! و ببخشید دم ماهی توی دهن تو .. تلاش کنیم تا................. به لب هم برسیم!

فکر بد نکنید!درهمین قلمبه کاری ... ناگهان برق وصل شد!خوب است که به همین راحتی در کره ی شمالی نمی توان عکس گرفت!

آفرین!

دو/

در اندونزی با شلوارکی که مادرمان از بازار تهران خریده بود می گشتیم ... چه می دانم متتخصص " جت فلائیم"!

دوتا از پسرهای قدیمی دانشکده از ان سو سو ل ها اصرار کردند: بیاآموزش بده! دیدیم چند تا از بانوان هم کنجکاوند!

شلوارک مامانی را در نیاوردیم که فکر نکند ما اصالتمان را سر ثانیه گم می کنیم!

هم چنین که با سوسول ها به ارتفاع برج دوبی فواره شدیم!از پائین صدای ظریفی گفت: ماشالله بچه شمرون!

واین چنین بود با ان دو تا بچه سوسول یک ساعت پریدیم!

سه/

وای که چه بگویم از زیبائی های دماغ!... نه فکر بد نکنید ... الحودالله در فرانسه دماغ ژرار د پاردیو یعنی دماغ!و اصولا شگم و دماغ!

و این را بگویم ...نه اینکه فکر کنید من... ژرار دپاردیو ام! نه نه نه!

من چه طور بگویم ...جز ان دسته از کسانی هستم که از خوردن چاقو به دماغ حمایت نمی کنم!و درست برعکس... مخالفم!

برای شعار تبلیغاتی اینده!: نه به جاقو به دماغ... نه به مالیات اضافه پزشکی ... نه به اقکار منفی ...

من خوشگلم... من ژرار دپاردیو ام!

لطفا به ژ. د. پ. رای بدهید!

چهار/

ما داشتیم در کوچه برلن لندن جوراب می فروختیم!

که دوبانوی محترم رو پوشیده تمام جوراب های مارا خریدند!

ساعت 4 رفتیم کبابی رضا هاید پارک! سر فامیلی یک سیخ کباب مفتی خوردیم و بعد 9 شب رفتیم دو کلمه درس بخوانیم!

تازه داشتیم به اب و هوای لندن عادت می کردیم که بنشینیم و درسهایمان را بخوانیم تا ترم یکمان را بگذرانیم...

هیچی دیگر ! بیبی سی اعلام کرد کرونا آمده!

هرچه فکر کردیم دیدیم راهی جز ازدواج نداریم ... هم بمانیم و هم ادامه تحصیل بدهیم ...

!!!

پنج/

باران دیگر توی صورتمان نمی بارید!

ما دوعشق قدیمی... آن قدر بالغ ...که دیگر این افکار برایمان ... کهنه بود!

باید داغ پشت داغ... خنده را فراموش می کردیم ...

دریک نقطه از قدیم مشترک بودیم ... از گذشته های دور...

داغ ما درد ما توی دلمان ... چه ربطی داشت که ... عالم را داغدار کنیم ...

خندیدیم و خنداندیم ... طوری که گفتند : وای بر بی خیالی تان...

نمی خواستیم به غم مجال بدهیم ...

از دریای غم ودرد که برخاستیم ... سنت ما فرهنگ شد...

قرار نیست داغ من ... داغ همه باشد ... البته می تواند ولی ...

زندگی پیشرو... آنقدر که بتوانم درون ذهنم ... دنیای خراب بیرون را ... تغییر دهم!

لیلی

 

هشت:

ترومپ!

با توپ کرونا ... گل می زنیم به هم!

به به! جام جهانی است ... این مرگ و میرما!

 

نه:

مامان بنز:

پراید جرات داری بیا بیرون!... قاب عکس مادر بزرگم" برتا بنز" رو شکستی اونم عمدا! بدبخت دو روز نیست نود تومن شدی!

بوگاتی:

مامان جان ! خرص و جوش نخور ... براقلبت خوب نیست... تازه از بیمارستان اومدی!

مامان بنز:

یه شب اومدی خوابیدی بیمارستان ورداشتی به ایتالیائی برای مامانت نوشتی" اوه بنز شب بیب"!

معذرت می خام یهوئی می نوشتی گوز!

بابا پژو:

بنزی توئی؟ واقعا توئی یا بقول خودت دوست دختر م تو خاطرات دهاتم " ژیان سیبیل"!؟

مامان بنز:

ببین پژو! همین الان دوتا قلم پای پرایدو بشکن تا من به حال اولم برگردم!!!

ننه خاور:

اوووووووووه!چه خبرته؟!پاشو شام بپزاز گرسنگی مردیم ... بانو انقد خشن ... اونم با بچه!

چقد اون ننه اوتول ات رو به رخمون می کشی...؟ خدا بیامرز از بس هندل زد مرد!

بابا بیوک:

یه خبر خوش دارم براتون ... داداش داریوشم همه مون رو دعوت گرفته کیش ... نفری شبی یه تومنم کار و کاسبی!

ناگهان پراید با گریه:

برید همه تون دیگه ... بچه رو برای چی میبرید؟بذارید منم یه شب از دست همه تون راحت باشم ... می خام انقد گریه کنم بگن: غم پدر... پراید!

بابا پژو:

یعنی چی/ تو مردی مثلا؟ چه مفهومی داره؟پیش مامانت کم میاری؟

بابا بیوک:

پاشید جم کنید... یه ساعت دیگه فرودگاه!

 

 

ده:

رهبرم ...

کشتیم قلب خودرا تا نفس دهیم به هم ...

ماهم نفس فرشتگان ... اما انسان ...

 

یازده:

آنقدر غم آمد و آمد و آمد ... شاید آنقدر شکر غم را به خوردمان دادند تا خوردن شکر غم ... جهانی شد!

....

درانکار سریال های کره ای ... تصادفا رسیدم به سریالی غریب ... پر از اغراق ...و نمی دانم شایدهم شبیه سازی شده!

اتاث شماره 9!

دررقابتی عجیب بین فرادست و فرو دست ... در اجتماعی هولناک از جنسیت ضعیف زن ... در مافیا...

دریک حادثه ی علمی درماندگاری تن...خداوند روح فرادست و فرودست را باهم ... جابه جا می کند ...

باعلم این جابه جائی دنیای شان به هم میریزد ...

خدای بازی می کند تا دنیای هردو به تعادل برسد و عدالتی که سالها گم شده ... با تغییر دنیای چندین نفر ... پیدا شود ...

 

.....................

دوستی سالها پیش با انجام عمل زیبائی ... دیگری شد!

آن دیگری شبیه به یک دیگری بود که سال ها پیش فوت کرده بود ...

درجدائی ازهمه ...تنها باعکس تماس داریم ...لحن و صدایش و ...

نکند می شود روح را دزدید؟

از ادم دوپا ... هیچ چیز بعید نیست؟!

 

دوازده:

نشسته بودیم تو فضا که یکهو ... یه دستورالعمل اومد ...

بنا براینکه ما از ماکس می ترسیم!لطفا با مادونهای خود پشت ماکس را رصد کرده تا فضائی ها با زدن ماکس یکوقت زمینی نباشند!!!

ما ازخنده پوکیدیم خیمازه کشان رفتیم جواب دادیم:

خیالتونراحت!کدوم فضائی احمقه که ... با هوش کهکشانی خودش کره ی زمین رو انتخاب کنه!!!

و بعدش برای فامیل ..." بهجت خانم جون عزیز خودمون" نوشتیم:

فرهنگ ماسک را جا بیندازید ... نه ماکس!

سیزده:

بخت... رخت مارا برده بود... جائی دگر!

چهارده:

منتظر کتاب جدید من باشید:

پی نوشت عشق از انتشارات فرهوش...

انشالله اگر خدای بخواهد در سایت محترم دیجی کالا عرضه حضورتان می شود...

چون متاسفانه نمی شود اینجا از فضای حافظه عکس گذاشت ... متاسفم که تصویر جلد ... نمی شود...

 

 

 

تصاویر:

از بالا ...مرحوم خانم طلیعه کامران ...

و پائین... جناب آقای واحد خاکدان...

.................................................

دل می رود زدستم... صاحبدلان خدارا...

دردا که راز پنهان ... خواهد شد .... آشکارا!

۲۹ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۹:۱۳ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

دو اردی بهشت

۰۲ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۰:۲۰ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

موضوع با اهمیت: مرگ ! کرونا! هسته ای!( خیر ! لا! نو! ) پوووووووول!

یک:

اتاقم تا خدا ... پنجره داشت ولی ... نمی دیدم!

مردمی که روی دوش هم! ... به آسمان رفتند!

دو:

برای کشتن حشرات!از بوی گل دوا ساختند!

ای بسا مرگ!که در بوی گل ... فنا باشی!

سه:

رویم نشد ...درحال عشق ترک تو کردن ... لیلی!

آن چنان نفرتم آمد... که دوان می رفتم!

چهار:

پنجاه پسر در کمین دیدار ... دریا در کشتی!

از خشکی و ساحل چه مانده بود ... حالت مرگ!

پنج:

بوی خون از چشم من آمد ... تو چه می دانستی ...

که همان قطره ی بی رنگ ... خون دلم نیست !!!

شش:

مزار شش گوشه ات را کنار چشم خودم ...

کشیده ام که عالم ببیندت ... یا حسین(ع)

.........................................

باید بگویم که اصلا حوصله ندارم ! همین هفت تارا داشته باشید تا بعدا بیایم اینجارا سر حوصله با عکس و نوشته های دیگر پر کنم!

.................................................

هفت:

یک/

همین طور دست است ؛که توی عالم از جیب این و آن در می آورند بیرون!!!

دوست داشتم کاظم سیاحی باشم توی سریال کر گدن! !

رسمی ! خیلی متوسط و میان میان میان!

میان همه چی!بعد نفر اول داستان را بیاورند توی حیاط من برگردم و از تعجب شاخ در بیاورد! سرهنگ فلان فلان فلان!

پس بین همه ی بی قانونی هائی که توی رگم رفته!یکنفر مشغول شمارش بوده ... ان هم معکوس!

دو/

خوب ! گفتنش بعد مرگم خیلی خوب بود نه؟! فکر کنم خیلی ها ته قلبشان خوش می شد!:

خانه استیجاری!

دچار شدن به مرض غش! به عنوان نوعی عوارض شغلی معلمی بعد دقیقا ...بگذریم!

خرید داروهای گران قیمت به حد حقوق!

عدم تحمل صدا های بلند!

ولی چه لذتی داشت زنده ماندنم و دیدن :

حسادت به همسرم که کسی از رنج هایش خبر نداشت ...

حسادت به لباس هایم که اکثرا دیگر پاره بود ...

حسادت به آژانس گرفتن هایم چون کسی نمی دانست با این بیماری نمی توانستم رانندگی کنم!

حسادت به اینکه کلا توی خودمان شاد بودیم و می خندیدم!

و خنده دارترین شان!( یه جور ازدواج...)

سه/

زنگ می زنم و می گویم و می گویم و می گویم ... سه روز تمام سعی می کنم به فرار! ولی نمی شود!بولدوزر مته ای آورده اند تا پل بتنی روبروی خانه را بکنند ببرند!چقدر قرص تگر تول! چقدر صبر و غش نکردن!می گویم ... ولی افاقه ندارد ...

..........

منشی(/) می گوید: ( بترکی مثلا من خانه دارم) بمان و درخانه تحمل کن حل می شود!با دندان هایشان که نمی توانند زمین را بکنند!

می گویم با این وضع کجا بروم که کرونا نباشد خوب صبر می کردند! تلفن را قطع می کند ...

درد سر مرا می کشد... ای بابا! والله در همین جای خوب تهرانم! در گلستان و لرستان و خوزستان و کرمانشاه و سیستان و بلوچستان ... نییستم!

چهار:

بیائید و دندان های مارا بکنید ... اگر می توانید!

صبح تا شب آقای فلانی و فلانی که بلدید دزدی و دزدی اعلام کنید و دزدی بگیرید نمی گویمها! طاقت دارید با حقوق یک افسر نیروی انتظامی توی این مملکت که با هزار نوع تهدید دوام می آورد...دوام بیاورید؟!

این سازمان به این بزرگی را ومارا بزنید ...دلتان شاد!پس کو درجه هایتان؟!کو؟! ببینم با این همه سرو صدا یک عدد دزد واقعی میان دستهای شما هست؟!

آخرش همه امان دوست داریم برویم مجلس ... یکیش دروغ نباشد خود من!

پنج/

ممنونم!

از همان یک نفر ! از همان که فهمید مارا و فحشمان نداده با من ...گریه کرد!

همانی که دستش از غیب رسید که زیر توپ و تفنگی که آمده بود پل بتنی را که با ارز هزار تومن ساخته بودند و داشتند و می خواستند با ارز بیست تومنی! دوباره بسازند!....فقط و فقط آورد پائین : برادرمن ساکت!

آن جا که قرار است خدمت به خلق باشد...خواهر من... شاید لازم باشد با دندان هایمان هم ... زمین را بکنیم...نه؟!

...............................

هشت:

ترومپ!

فکر می کردم دنیا یکی مثل تو داشت ...فقط!

اشتباهم این بود ... دنیا پر ترامپ شده!!!!

.............................................................

تا آخر هفته که ادامه اش را بنویسم... اگر زنده باشم...

 

۰۲ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۷:۱۲ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

ایپ من 4! یا چطور در حال مرگ حال چند نفر دیگر را بگیریم!!!

یک:

دیروز در مسیر تو ... گم شد قلب من ...

بهتر که وقت دیدن تو ... تپش نبود!

دو:

گذشت زمان و خراب شد احساس ما چه زود ...

از بس نساختیم بین خود ارتباط ... مردیم!

سه:

رگ روی رگ خوابیده

                           در انتظار ...

آن وقت ...

            کفش دستهای تو می میرد...

           برای بیماری چشم هایی که ...

تازه دیده ای!

 

 

چهار:

با اینکه مردم می دانند...

                               پول خواری!

ولی بدهکار من ... می میری!

از عشقی که داشتیم ... فقط یک کفن دارم!

آماده!

        که درکش از ابتدای ابتدا ... برای تو سخت است ...

مردن!

پنج:

از من فرار کن ... تا تابلوی خطر...

آماده ام بگیرمت ... ای برق بی قرار!

شش:

مزار شش گوشه ات جای روح من ...

ای جایگاه روح من!بهشت تو حسین(ع)...

 

هفت:

یک/در ستایش او قیانوس!

در فارسی /اولوم/ چه می شود؟/مرگ/ فکر می کنید من کی باشم؟

/ماهی قرمز کوچولو/! سال بعد هزار و سیصد و پنجاه از برکه ی مادری به سمت دریای آزاد حرکت ...و سال ها در اوقیانوس هند زندگانی کرده و نوه و نتیجه دارم!" با تشکر از کسانی که 50 سال یاد من می کنند ... عرض ارادت دارم"...

آسیمان در هرجای دونیا به همین رنگ نمی باشد!

شما یک باد معده!توی جوی آب در بیارید... داستان می شود!آن وقت آن اوقیانوس به آن بزرگی کی می فهمد؟

منظور خودتان می فهمید البته!و شاید هم به جائی برسید که دیگران برایتان مهم نباشند!

خواستم ارائه تجربه کنم ! فقط همین!

دو/الله سنی اولدور سون/خداتورا بکشد!/

چه کسی می داند احساس مینی بوس قرمز با مینی بوس آبی با ون سبز چه فرقی می کند؟

توی گرفتاری های روز مره احساس جانداران برای ما مهم نیست چه برسد به احساس اشیا!

خاکبرسرم!داش باشیما!

من مینی بوس قرمز هرمز خان از شیرازم ...که چند سال است مینی بوس آبی درود خان از جهرم

را تعقیب می کنم ...صرفا از این جهت که هرمز خان " مسیر بلد نیست" !

دلم می خواهد بتوانم دریک اقدام انگیزشی توانائی نابودی هم دوره ای هم کار یا هرچه که اسمش را می توان گذاشت را پیدا کنم ...

به امید آن روز!

سه/دروغ سیزده/

عروس جدید مرا از دیوار کند ... بعد از توی قاب در آورد و بایک حالت چندش گفت:/کوبلن لر دا ندرده دئیر؟/

دلم شکست چون ...گورچین خانیم... مرا دوخته بود...تصویر یک دختر کولی بودم ...فقط یک ماه طول کشید دامنم را با پولک بدوزد!سر خوشگلی من دوبار دعواشد ...یکبار با قاسیم خان! که برگشت گفت:/بو قیز لیلی جانوما اوخشور همکلاسیم یوخاری کتیدی دئیرم!/

یکبارهم... جاری گورچین خانم گفت:/حیف اولسون!لیلی خانیمین عسکینه گوره اوزوی کورالیپسن!/

طوری که گورچین خانیم مرا نگه داشت جهت آزمایش قاسیم خان!

چند وقت پیش قاسیم خان و گورچین خانیم هردو مردند!و همه چی رسید به پسرشان اقبال!عروس همان اول نقشه کشید مرا بیندازد دور...

باور کردنی نیست ... دختری به زیبائی من ... با آن همه زحمت بیفتد توی زباله ها....

چهار/

پول کثیف/!

من همان عیدی ام که لیلی جان به تو داد! /پول کثیف/!

رفتارت توی آئینه دلم را بهم زد ... بالاخره مدل گدیمی زدی ... یقه اسکی با کت مخمل مشکی با شلوار جین!

رفتی توی گلخانه 400 هزار تومن از من کم کردی دادی رزجاویدان خریدی و مثل بیست سال پیش سر کوچه ی هستی قرار گذاشتی ! /کول باشان/

هنوز از من 600 هزار تومن باقی بود که قرار شد بروید افق نمی دانم چی چی ... شام!

داشت حالم ازت بهم می خورد ... دقیقا با من پول توی کارتت می شد 2600000 که دیدم توی تاکسی با کیف پول ات افتاده ایم کف.... دلم از خوشحالی قند افتاد!رمزت پشت عکس لیلی بود!همین که رفتی یک نامردی سوارشد ... مارا برداشت تا شب کیف کردیم!فقط آخر شب با دختر خاله هایش جوادیه مشغول خوردن جگر بودیم...

توی جلیز و ولیز جگرها چهره ی بی موی گاگول شده ات را می دیدم که دروقت حساب کردن غذا توی رستوران افق چی چی .... مبهوت کیف پولی ... که نیست! از کل کارتت فقط هزار تومن از من مانده ... جهت سوختنت که فردا می روی بانک ... ای بسوزی!جهنم!اگر خرج شدم ...چه لذتی بود پول نوشابه ی بچه ها شدن و خرید شلوار و کیف و تی شرت ... الهی شکر!

از طرف: لیلی بالا!

 

 

هشت:

ترومپ!

در ناامیدی بسی امید است ...

پایان شب سیه ... سپید است!

 

 

نه:

تویوتا:

هیس!آروم باش!اصلا دردی نداره!یه تزریق ساده ست!بعدش آروم میشی!

مامان بنز:

ببخشید!من اصلا فکر نمی کردم ...بگیرم!

بابا بیوک:

ای عروس!... بیماری پخش کردی....

" ناگهان صدای تلویزیون : ویروس ؟ تمام کشورهای جهان را آلوده کرده است"

مامان بنز:

اوه خدای من!من داشتم خواب می دیدم...خواب تویوتا!

بابا پژو:

تویو تا سال هاست مرده!خودم انداختمش تودره ... سرفیلم مهرجوئی!

بابا بیوک:

یادته چه پررو بود؟!می گفت می خواد دنیارو تسخیر کنه....

پراید:

سرم درد میکنهیواش!مامان شربت آبلیمو درست می کنی؟

بوگاتی:

از وقتی اومدم ایران... همه می خوان یه چیزی به من بگن....

پراید:

مثلا چی؟!راجع به من؟!

بوگاتی:

کلا!بدگوئی!

ننه خاور:

از وقتی یه پیچ بودم میگن بترکی.... الان من صد سالمه با این هیکل... ترکیدم؟!

مامان بنز:

بوگاتی جان!اصل شوهرته!شوهرت مهمه!اگه تونستی نگهش داری مهمه!تموم!

پراید با خنده:

خوبه خودروئیم .... نه؟!

ده:

رهبرم...

دردکم نیست تا استخوان ما ...

اما که ...عاشقیم و حسمان ... شیرین...

 

یازده:

یک/

بعضی دردها روی بعضی دردهای دیگررا سپید می کند ...

از جانبازی شنیدم که یک شب از درد انگشت دستش را شکست تا درد را جائی دیگر فراموش کند ...

باورتان می شود که این روش یک جور راه حل فرار از درد باشد؟

....

چیزی که دردرد عجیب است میزان تحمل است ...

یکروز دکترم متوجه شد متاسفانه آستانه ی تحمل من پائین آمده ...

پیراهن پرستار را گرفته بودم و فریاد می زدم ... خوش به حالت کاش من جای تو بودم ... دریک لحظه اشک درچشمانش جاری شد ...نگفت تواز دل من چه میدانی ولی...

دست مرا گرفت و آرام گفت ...خوب میشوی باور کن ...

دوروز بعد داشتم می خندیدم که دیدمش ...انگار دردمن تمام شده بود ...ولی درد او ...

بی معرفت ایم!یادمان می رود خیلی زود!انسانیم و فراموشکار... دردرا فراموش می کنیم .... هم دردی از یادمان می رود که میان درد چه کشیده ایم ...

دردمندان را فراموش نکنیم ... درد همیشه هست ...همه جا ... با همه...

دو/

همیشه از خارج تعریف می کنند ... حالا که دیگر تعریفی نیست می گویند پول می دهند جهت تامین!

آدم در آن تکنولوزی در آن فضای مدرن ... در آن دنیای پیشرفته ی سرعت ... قطارها ی سریع السیر ...دلش کباب می شود ...

بیشتر می سوزد ...

ساختار یک ویروس را نمی شود شکست ...چطور می توانیم با لیزر سنگ کلیه را بشکنیم؟!

می گویند بیسواد ساکت شو!تا بیائیم به روح خدا بیامرز فلمینگ درود بفرستیم ... صدتا حرف برایمان در می اورند....که خود آنتی بایتی کها ...باعث کلفت شدن وایروسها شده اند!!!

لال شویم بهتر است!از همین الان دوستان .... حلالیت!

دوازده:

نشسته بودیم توفضا داشتیم در تنهائی جواد یساری گوش می کردیم دیدیم پیامک از زمین آمده ...هزار تا اسم خواننده تینوش ...نونوش...گانوش...شونوش...کینوش...فینوش...و اینها...

که ای دهاتی هنوز پارسال رفته بودیم دسته جمعی زیارت و اینهارا گوش می دهی و امثالهم...

گفتیم یاد بابایمان کرده بودیم و افشین خان سندباد!

رهایمان کنید!

که بهجت خانم جان نوشتند:صدسال درفضا عقب گرد کن خوب؟!!!

هههههههی روزگار!ما که یاد /او دو گ و ش و اینها/ نیفتادیم!!!!

 

سیزده:

سال ها بود که در برخی کشورها مقهوم مرگ برای جهان توسعه نیافته! بود /ای طفلکی/

شاید بعد از این ... بفهمند ما که از اینجا می دویم می رویم آن سوی دنیا ...کمک... احساس کودکان درجاهای دیگر دنیا برایمان مهم بود ... و هست!

خودمان ببین چقدر درد کشیده بودیم که می رفتیم کمک...

دردی که گفتنش ساده نبود ... و حتی دربیان تصویری هم که می گفتیم ...حتی جایزه هائی هم که می گرفتیم ... بیان درد دریک قاب بود ... و این همه وسعت ...فقط برای دنیای واقعیت است ...

 

 

 

 

 

 

 

۲۸ فروردين ۹۹ ، ۰۲:۲۰ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

دیدگاه گورخری!

یک:

بریدم سر نامه هایی که می دانستم پر از عشق بود ...

که مرگ راز عشق حق است ... برای نگهدارنده!

دو:

روز تولد دیوار بین ما...

                         انگار هیچ کس در این جهان بود ...

می رفت عشق ما ... به سمت جدائی ...

                        دنیا در انتظار عشق ما نبود ....

سه:

کوبیده ای روی قبر من ... شعر سیاه خویش...:

پر پر شدی چرا .... لیلای بی وفا!

 

 

چهار:

گردن من اگر بیندازی عشق ...

تا اعدام بعدی ام ...

                        فراموش می کنم " جنایت قبلی"!

پنج:

روز سیاه توی تن شهر ...

                               هرروز مردن است ...

جائی که می برند عشق را پشت کوه ...

                                                     وجای دست های خورشید هزار هزار تومن ... می فروشند!

شش:

مزار شش گوشه ات را توانم نیست باز دیدن ...

اشکال پای من نیست ... از چشم افتاده ام ...!

هفت:

یک/

درچاه فاضلاب بعد سال ها موفق شدم یک پنت هاوس بخرم!

عاشق آن صحنه از فیلم متری شش و نیم بودم که نوید محمد زاده کنار استخرش آن بالا همه چی داشت و آن قدر مصرف کرده بود که نگو!...ولی من...

سوکسی سوکسی نژاد اگر تا خرخره مصرف می کردم که هیچ! بالای سرم هم هیچ پلیسی!با ویژگی های پیمان معادی نمی آمد که برم دارد ببرد!

من سوکسی رسیده بودم آن بالای بالا ی بالا ! در بی قانونی فاضلاب و در نمردن از هرچه کثافت ویژژه بودم!

من وسط استخرم طبقه ی آخر هتل اسپیناس داشتم به خوردن خوردنیهای ممنوع خودم از بالاترین جای شهر می خندیدم!...

دو/

عزیزم می دانی کابوس یک سوکس چیست؟

دنپائی پلاستیکی خیس!

هیچ گاه یک سوکس را از اسپری های هم سان شده با محیط زیست نترسان! از قدیمی ترین شان از زمان شاه! پیف پاف تا الان تارو مار!

گیج می کنند و انگار عمل زده باشی از خوشی از پشت می افتی و انقدر می خندی و دست و پا می زنی که نگو!در فریب بوی کثیف شیمیائی تنفس انسانی شان به خطر می افتد و بعد سوکس را مرده پنداشته و درنهایت مجبور می شوند بایک چیزی سیبیل اش را گرفته و بیندازند بیرون...

در آخرین بار داشتم از سقوط آزادم لذت می بردم و هرچه پائین تر می افتادم ... بیشتر تر لذت می بردم ...

آه ! دنپائی خیس...

سه/

خوشمزه ترین خاطره ی یک سوکس ... ازدواج و پیداکردن یک زوج مناسب یا امزدی نیست!

 بلکه دریغ!

فریاد و جیغی ست که یک انسان از دیدنش می کشد!و بدترین لحظه ی خاطره داشتن از یک سوکس ...نشستن در سرویس بهداشتی بابالاترین امکانات ممکن است که ناگهان دست و پای بلورین سوکس را روی موهای تمیزت حس می کنی و تیغه های دست و پاهایش را تا حد مور مور شدن ... داد می زنی !

چهار/

....!

می نشینی و غیبت می کنی که چرا؟!خوب می خواستی نکنی!

ور داشتی یک سوسک به چه گنده گی را انداختی توی جیب مانتوی من! بعد انتظار داشتی من داد بزنم و بیائی شجاعانه از سیبیل اش بگیری و بیندازیش دور! ولی ...

هیچ گاه حس لمس سیبیل هایش یادم نمی رود! دست کردم توی جیبم و بعد جلوی چشم تو و دوستهای جدا نشدنی ات از همان سیبیل انداختمش توی سطل زباله و رفتم ...

بعدا با پسری ازدواج کردم که اگر توی کرج باشم و بگویم سوسک ! از تهران دو سوته بیاید و با دمپائی پلاستیکی خیس ...به خدمتش برسد!

می بینم هنوز توی شهر با پیف پاف می گردی !مواظب باش مثل قبلا ها مدل پسر قدیمی بازی درنیاوری که حواست پرت شود و جای اسپری مو از ان استفاده کنی و بعد فندک بزنی ....

گفته باشم!

l(در اینجا منظور ال است)

 

هشت:

ترومپ!

نمردیم و دیدیم قدرت خدا ...

آن قدر که دنیا ... بی ارزش شد!

 

نه:

مامان بنز:

پراید! زنگ بزن المان ...حال مادر سمیر گرکان رو بپرس... بده!

پراید:

بابا من!زنگ نمی زنم ایتالیا... حال خانواده ی بوگاتی رو بپرسم!

بوگاتی:

نمی خواد!بدتره!بی خبری خوش خبریه ... زنگ میزنی یه چیزی میگن ...

ننه خاور:

تبریز!مثل ایتالیا که نیست ... من زنگ می زنم " تراختور" حال همه رو می پرسم ...

بابا بیوک:

خاور جان ... حال من ام می پرسی؟!

بابا پژو:

کی حال من رو می پرسه ! خاک تو سرم! رفتم 500 میلیون دادم جهت تغییر چهره ... دیروز پسر کوچیکه ی حاجی وانت من رو نشناخت ... اصلا این بچه بغل من بزرگ شده بود ...

مامان بنز:

آدم که نیستیم! 400 سال توی غار بمونیم بازم به ما اصحاب کهف نمی گن ... کلا وقتی چشمامونو بازکنیم یه عده آدم که خودشونو عقل کل حساب می کنن پیدا می شن که به عنوان آنتیک مارو هزار برابر قیمت قبلی بفروشن!

من اصلا نگران نیستم!

بوگاتی:

نباش مامان جون!ولی اگه ویروس به خوردمون بدن همون هزار سال بعد ناقل کرونا باشیم ...آبرومون میره!

پراید:

پاشید ماکارونی با سیب زمینی ته دیگ بپزید ... دلمون باز شه!

لامبورگینی و پورشه:

یعنی نمیمیرید ارث به ما برسه!

ننه خاور:

تربیت کاملا ... پرایدی!

 

 

ده:

رهبرم...

سرمای زمستانی گذشت و عاقبت کار...

بهار آمد و منجی و انتظار ...

 

 

یازده:

یک/

حتی در بی اعتقادی هم اعتقاد هست ...

اونجا که سفت و سخت حاضر نیستیم زیر بار هیچ اعتقادی بریم ... یعنی بازهم داریم برای اعتقادات خودمون پافشاری می کنیم ...

توی این دنیا بین لذات تمیزو کثیف ما امکان چشیدن مزه های متفاوت رو داریم و آن قدر این روزها فشار و استرس و تنهائی هست که نگو ... اما قبلتر ...

قبل ترها وقتی درتنهائی خودمون داشتیم مثلا از کودک آزاری رنج می بردیم ... برای کشورها و سازمان هائی که این مورد رو پیگیری می کردن تشویق می فرستادیم و کف می زدیم ....

چطور بچه هائی رو که دریمن و در فلسطین در سوریه و درایران درجنگ یا بر اثر تحریم های داروئی از بین رفتن ... می تونیم ببخشیم ...

اگر اعتقاد به خدا داشته باشیم ... مهمترین سئوال ما همیشه از خدا این خواهدبود که پس پاسخ ظلم چی؟!این دنیا کدام اشک ها و ستم ها جواب داشت ...

 

اگراکنون در طبیعی ترین امکان جهان به سر می بریم ... پی کدام دست می تواند دخالت داشته باشد؟

برابری انسان هائی رو می بینیم که برای بعضی هاشون مردن طبیعی و برای بعضی هاشون غیر طبیعیه ...

به شکل ظاهری کرونا نگاه می کنیم واقعا یکی از شگفتی های خداوند نیست ...؟

درعین زیبائی ... کشنده!

برای انسان ها برابری در مرگ ... خدایا توبه!

دو/

خوردن حیوانات باعث ترکیب مواد شیمیائی بدن اونها بابدن ما میشه ... همین طور خوردن گاو و گوسفند! که از علف ها ی شیمیائی( کودهای غنی شده) خوردن سال هاست باعث بیماری هائی مثل جنون گاوی و ام اس شده و اون هارو به دنیا هدیه داده! از این به بعد که نمی دونستیم یا می دونیم که چی می خوریم خدا رحم کنه!

واقعا اونائی که خفاش یا موش یا سگ یا انواع موش و سایر حیوانات عجیب رو خوردن ...اون زنوم قشنگشون همون طور مثل قبل باقی می مونه یا خصلت هاشون در اینده تغییر می کنه ...آیا این تغییر به قیمت مرگ انسان های دیگه تموم میشه یا واکسن محسوب میشه؟

چرا آهو نمی خوریم؟یا حیوون های خوشگلتر...

باورم نمیشه بعدها انسان هائی با ژنوم قاطی با خفاش مفاش و جک و جونورهای دیگه ... تو این دنیا باشن ...

من تا اون موقع می میرم؟!

 

دوازده:

نشسته بودیم توفضا یهو دیدیم ... بوی پشگلی می آد که نگو!

گفتم آقا این چه بوئیه گفتن با نگاهی به رفتار شهردار محترم شهر زنجان در ریختن پشگل برای جلوگیری از تجمع و برگزاری روز سیزده بدر... چون امروز هجدهم ما ... سیزده بدر فضاست در اطراف فضا پیما پشگل ریخته شده تا کسی فکر آمدن به فضارو نکنه ... بعد شهردار ما فرمودند: عکس ها برای سرکارخانم بهجت خانم جان ارسال شد!!!

پیف!

 

 

لازم به ذکر است دیدگاه گورخری در روانشناسی یعنی انسان هارا مجموعه ای از ویزگی های خوب و بد بدانیم

 

   

 

۱۸ فروردين ۹۹ ، ۲۰:۳۷ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

وا! ترشیده می شیم یعنی؟ بدون گره زدن سبزی ؟ و... آی خدا نحسی سیزده میگرتمون؟

یک:

قند بالا توی کلام شما ...

                              برعکس پروانه ام کرد نه زنبور!

آنقدر می آیم از سوختنم !...

که نه دست نوشتنم هست ...

                                       و نه! عسل ساختن!

دو:

اصرار کرده ای که مرگ مرا بخورد ... وقت عشق ورزی !

مردم! دقیقا از دیدن عشقی که ... در ارزوی مرگم بود!

سه:

من آهسته لا به لای رگ های تو ... نفوذ می کنم ...

از دیواره های ابی و سرخ که می گذرم  ...

تو به درک سیاهی می رسی...

که چشم های من ... عادت داشت ... از چشم های تو ... برسد!


چهار:

بیرون مرگ من ...

دنیا می چرخید بین ... داشتن و نداشتن!

و دقیقا مردن ...

یعنی از دست دادن مفهومی ارزشی !

که این جهان وقت صرف می کند که ... بدهد!

داری! ... یا ... نداری!

پنج:

وقتی درون کیف تو عکسم!

بوی پول هایت ... برای احساس من ... آرامش است ...

نزدیکم به ثثروتی که ... مفهوم " داشتن ات" یعنی ...

می توانی " خوش " بگذرانی!

شش:

مزار شش گوشه ات را اگر بپوشم کفن ...

بوی عشق می برم تا خدا ... یا حسین(ع)...

 

 

هفت:

یک/

متاسفانه دراین مملکت کسی به فکر ما مورچه ها نیست! الان این چند روزه دورهمی های ماهم تعطیل شده! و قالبا داریم فکر می کنیم خوردن جسد! اصلا برای سلامتی مناسب هست؟!

وسط این گیرو دار جهان یکبار کسی نیامد از چاقی و لاغری ... عصبانیت و آمد وشد ما چیزی بگوید! و به یک نکته در کار خلقت جهان برسد!

بابا از بس زباله ... تکه نان .... پلاستیک ...ملاستیک! خوردیم ... داریم می میریم!

خوب دارم الان به اندیشمندان جهان انگیزه می دهم ...ایا چاقی یک مورچه بعدا دردسر ساز نشود؟اصلا اینکه ما مغز نداریم و دررفتارما الگوریتمی هست و چه می دانم رفتار هندسی و اینها ... فردا نیائید توی لانه های ما و مثل قدیم ...قر میر و دوشاب بریزید! کلا ما بی گناهیم ... گفته باشم!

از طرف مورچه ی دانا!

دو/

رفته ام شکایت پیش قاضی خودمان ... در عکس یک خانم را که جدیدا درحال لبخندزدن انداخته نشانش داده ام و ایشان درتلاش است که مرا مجاب کند که ان خانم که انگار درجائی از دنیا بازیگر هم باشد ... ادای مرا درنیاورده است ...

میخواهم فریاد بزنم!

لبخند خودت سرکارخانم چه اشکالی داشت که رفته ای لبخند خری مثل مرا تقلید کرده ای؟

نمی دانم با این نوع قضائت قاضی می خواهد عصبانیت مرا کم کند یا پشت لبخند آن خانم ایستاده! بهر حال می دانم این دنیا دنیای خرهاست!و آن خانم زیادهم نمی تواند از خودش هیچی نداشته باشد و ادای مرا تا آخر دربیاورد!

از طرف ماچه خانم! (کلا خرعصبانی )

سه/

همین کوچه ی بغل با بچه ها نشسته بودیم ...که یک پسر جوان از پشت وانت پرید پائین ...زنجیرش را داشت توی هوا تکان می داد که گفت:ببینم مجید!پیشی من ... میشی!

گذشته از خاطرات جاهلی خویش با بچه ها ... یکهو صدایم را درریزترین حالت ... " میو" کرده و گفتم: چی؟

دیدم پشت سرش کسی نیست ولی برگشت و با خودش گفت:دارم می آم عزیزم!و...رفت!

صد سال است ستاد ور انداختن گربه ی ایرانی در تلاش است ولی نمی تواند!

گربه ی ایرانی ولگرد ...آشغال خور و اتفاقا ناز است!!!و از پیشت و پوشت و کارخانه ی کالباس سازی !نمی هراسد!!!

از طرف ... بلک کتس!

چهار/

چهارتا جوجه که بیشتر نیستیم!

پروین خانم الان صد سال است دارد لانه ی مارا توی تراس مورد علاقه اش خراب می کند ...

و از هیچی توی دنیا به اندازه ی پی پی ما بدش نمی آید!

آفتابه آفتابه اب است که از جوانی می ریزد تا پی پی های مارا از تراس مورد علاقه اش بشوید!

از دوران اسد آقا افتاب ...قابلمه های غیر قابل استفاده در تراسشان ...گرما! بوی قورمه سبزی ...صدای لیلا ...و سعید و پرویز و شیرین و محسن را دوست داشته ایم ...

دیگر چه کار کنیم ... ما بی اختیاری داریم ...

شرمنده دیگر ...

از طرف کفتر کاکل به سر ... و جوجوهای محل!

پنج/

لیلا بیدارشو!

بیدار می شوم ...

توی قبر سه طبقه ی خانوادگی ...

طبقه ی وسط مال من است ...

بابایم را بغل می کنم ... انگار دوسال ام است ...

موهایم لخت است و آماده ام که برویم پارک!

بابا نان بربری تازه خریده انگار که بویش دنیایم را گرفته ...

اه خدایا پدرم از اول عادت نداشت که هیچ جانوری را بکشد!!! مطمئنا اینجا می تواند خانه ی هرجانوری هم باشد!

بوی بابا را دوست دارم! و... دیگر تا قیامت!

از طرف لیلی

 

هشت:

ترومپ!

در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن ...

شرط اول قدم آن است که ... مجنون باشی!...

 

نه:

مامان بنز:

خوب شد ما قرنطینه رو نادیده گرفتیم ...پاشدیم اومدیم سرعین!

بوگاتی:

مامان کارخوبی نکردیم!

پراید:

ده ساعت رانندگی از تهران تا اینجا! چون سرکار خانم مامان بنز خانم یاد سال 40 و دبیرستان غزنوی افتادین!

بابا پژو:

ببینم مگه مادرتون اهل سرعینه؟!شناسنامه اش که صادره از آلمانه!

مامان بنز:

نه! من اومده بودم اینجا با بچه های دبیرستان غزنوی تهران باهم عکس انداختیم ...

بابا پژو:

پسر یا دختر؟!

پراید:

بابا ولم کن!تو و مامان ماشالله هزار سال جوونتر شدین ... من بدبخت از سال هفتاد و پنج تا الان هزار سالمه!

ننه خاور:

نه بابا! فکر کردی مامانت چهارده ساله است؟!

بابا بیوک:

خوب شد اومدیم!هوای اینجا بدرد ما میخوره!آدما بیان اینجا ذات الریه می کنن!

مامان بنز:

آدما دیگه چی نمی کنن؟ با اون خفاش خوردن شون ... بعیدم نیست لا به لای همین فست فودا ...خوردن!

بابا پژو:

خانم خفاش میلیون تومن پولشه!میان تو سوسیس دو هزار تومنی می ریزن!

مامان بنز:

چه می دونم! شایدم تو اعتقادات خودشون ... نذر کردن!

 

 

ده:

رهبرم ...

در شهادتمان ... آنقدر پافشرده ایم ...

که دنیا دیگر تفاوت مرگ و شهادت را ... فهمید!

 

یازده:

سال هفتاده سه بود که به فکر افتادم دنبال شغلی باشم ...

مدتها بود که تحت تعلیم بودم!

نویسنده ژو رنالیست دورو برم بود ! و غیر آن برادرو خواهرهای بزرگترم که عشق ادبیات بودند ...

هرچه واحد ادبیات بود بیست!

روزانه یک روزنامه ی انگلیسی زبان می خریدم تا تست گویندگی برنامه های انگلیسی زبان بدهم ...

برمی گشت به کودکی ...

 به کلاس پنجم ...

وقتی که اتخاب شدم در سمعی بصری اداره منطقه هفده ... گویندگی کنم ... خردسال ...

همه انگار می ترسیدند من بیماری نفهمی بگیریم تا چهل سالگی یا در کتابخانه ها و یا دردریافت هدیه از نویسندگان بزرگ ... تاریخ نگاران! و سایرین ... رکورد داشتم ...

بگذریم سال هفتاد و سه در امتحان گویندگی رادیو بدون اظهار به خانواده شرکت کردم! نزدیک به 25 هزار شرکت کننده که باور نکردنی بود!

باید نود درصد امتحان ادبیات می دادیم ... و نمره می گرفتیم ...قبول شدم و نتیجه اش را عید فطر همان سال اعلام کردند ...

برای من شانس یار نبود! در تست صدا باید از کانال بهترین گوینده های وقت ایران مثل مرحوم نوذری عبور می کردم و به اندازه سرکارخانم ژیلا صادقیان خوش صدا نبودم!

هرچند در معدل ادبیات فارسی که در دانشگاه تهران و با انگیزه کشتن ! برگزار شده بود ما بیست نفر همدیگر را خوردیم!

سال هفتادو چهار در ترم پایانی دانشکده نفر نخست مقالات ولایت شدم و موفق به دریافت جایزه ویژه و لوح تقدیر از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی وقت ...

دوست قدیمی ام آرمیتا به من گفت : لیلا ... ادبیات انگار بیشتر به تو چشمک می زند تا علوم سیاسی که خوانده ای؟!

گذشت تا دوباره داستان انتخاب گوینده خبر پیش آمد ... این بار در تلویزیون برنده خواندن متن و بازهم ادبیات و این بار سیاست اتفاقا که جزو سئوالاتمان بود ...

متاسفانه یا خوش بختانه گروه ما سرنوشت مشخصی نداشت! همین!و فقط انگار در برابر دوربین خوب نبودم!

 

دیگر گذشت و دیگر نمی گویم چه سرنوشتی ممکن است مرا به دنیای ادبیات متصل و به دنیای تصویر نزدیک کرده باشد ...

من محبت آمیز ترین  کلمات را به استادانی که در خاموشی ... سکوت و درعین توانائی مرا به دنیای زیبای ادبیات دعوت کرده اند ...نثار می کنم ...

دنیائی که درآن عشق وظیفه ی کثیف نبود! و از همه مهمتر رمان های پر از اغفال و گم شدن درهوای نفس!

دوست داشتم سال ها پیش از ان کنفرانس صحبت کنم که مرحوم سبزواری در آن از ولایت می خواند و من آن پائین کنار مادرم خوشحال بودم وقتی جناب سلطانی نام مرابردند و لوحم را گرفتم

تصادفا برای بار دوم سال هابعد در تست گویندگی خبر ایشان نمره قبولی به من دادند ...

خوب است که هرچه کتک خوردم دراین بیست و اندی سال دوستم سرکارخانم دکتر رویا موسوی گرمارودی به من روحیه می دادند و آن روزکه پدر گرامیشان برای من جدید ترین تالیفاتشان را به عنوان هدیه دادند روز بزرگی در زندگی من بود ...

فکر می کنم اگر استادان سخت گیر ادبیات که بعضی شان دورا دور و بعضی نزدیک مرا می شناسند

نخواستند مرا بکشند صد البته " کرونا" هم نتواند کشت!

ادامه می دهم ...هرچند باید بگویم زیاد هم این دل عاشق ادبیات من سالم نبوده و سر ودست و پایش چند بار قلم شده ...

به غمی چند اینجا به اجبار گم نشدنم ... که رنج بسیار داشتم از خار!اینجا به ذکر گذشته پرداختم ...

که ای  ... دستی براتش اگر نبود ... کرونای ادبیات جانمان را تا به حال قبضه کرده بود ...

ای دوستی که اصرار داری ...ما این کاره نیستیم ... گذشت و بیست و پنج سال شد !!!

 

دوازده:

نشسته بودیم توفضا یهودیدیم ... بهبود بهتا و بهروز فریبا اومدن ...

منکه یواشکی سریال پایتخترو می دیدم گفتم : اینارو نمی شناسم! ولی یهوئی بهتاش فریبا اومد جلو گفت: لیلا خانم شما نبودید تو تهرات تو بالکن برج میلاد؟ گفتم: نه؟مطمئن اید؟ کی گفته؟

بعد بهبود گفت: بهجت خانم جان! عکس تون رو گرفته و داده به ما!گفتم: خوب حالا که چی؟

بهروز شون گفت: لیلا خانم من دوست دارم من دوست دارم ...(بی هدف گفته شده)

بعد من که احساساتی شدم گفتم:لازم نبود برای یه همچین موضوع بی اهمیتی پاشید بیائید فضا با اون سابقه ی قشنگ تون تو علی آباد ...

بعد درحالی که داشتم از کوف تهی ظهر برایشان لقمه می گرفتم گفتم:

یاد و خاطره ی بابا پنجعلی گرامی ...

این بخش کاملا تخیلی می باشد!

 

 

کارتون mr linkهستن ایشون که در اقصی نقاط غریب گم شدن ...

 

سیزده:

سیزده بدر عامل بخت گشائی نیست ...

سیزده بدر عامل از بین بردن بدبختی ها و گرفتاری ها نیست ...

بروی توی طبیعت خرابکاری کنی ... نحوست خانه را ببری بریزی توی بیابان بدبختی تمام نمی شود ...

سیزده بدر آش خوردن و جوج زدن نیست ...

سیزده بدر حس قشنگ لمس بهار است ...هرجا که هستی ...

راستش را بخواهی نگاه داشتن پول کم ما کارمندان تا اخر ماه فرئردین طولانیست ...جهنم بمانیم خانه تا کمتر خرج کنیم!

سیزده بدر ممکن است توی ای سیو هم باشد ... گاواژ تقربا یک فحش خودمانی بین کادر درمانی ست وقتی دو سه تا لوله و غذای مخصوص را تا ته معده ات فرو می کنند تا زنده بمانی ...

یک جور ناسزای پزشکی چون مراقب خودت نبوده ای ...

سیزده بدر چهل میلیون بیمارستان خصوصی و هزار میلیون بیمارستان دولتی برای اینکه مارا زنده نگه دارند نیست ...

سیزده بدر حال خوش است ...

ان حس و حال قدیمی توی خانه های بی اب و برق تهران ... توی بیسوادی که بنشینی و برایت یک قصه را صد بار تعریف کنند تا بخوابی ...

سیزده بدر سلامت توست ... تو که انسان هرجامعه ای باشی داری از هوای این دنیا نفس می گیری ...

زنده باش ...

زنده باش ...

زنده باش

...

 

 

 

۱۳ فروردين ۹۹ ، ۰۰:۳۱ ۰ نظر
سیده لیلا مددی