یک:
درمان من ... تو بودی...
اکنون برای درمان خود .... سم بنوشم خوب است؟
دو:
دردوره ی ویکتوریا زندگی می کنم...
هنوز کشتی ها... دراقیانوس معلق اند...
وزنی مثل من ...
دربندر به بدرقه ی عشق آمده ...
سه:
دردایره ی مینا ... پادشاه خوبانی ...
یک غمزه چشم تو...
خورشید جهان تاب است ...
چهار:
شنیده ام که می روی تا ماه ...
ای عاقل...
خدا ماه را بالای سرتو ...گذاشته است ...
پنج:
دررکوع تو...
هزارفرشته ...
خداکند که به این عشق...
حسادت کنند انسان ها ....
یک:
ریه ها که پر می شود از هوای عشق ...
چگونه بمیرم...
که دردهای سخت ...
همیشه ازسینه شروع می شود ...
دو:
به درگاه تو...
یک قربانی فرستاده ام...
جانم.
مرا بایک گوسفند عوض نکن !
سه:
دردفراموشی این نیست که ...
کسی رانشناسی...
این است که ...
دیگران تورا ... ازخاطر می برند ...
چهار:
وقتی عشق را باخداتقسیم می کنی ...
فرزندت درگهواره هم ... سخن می گوید ...
که مادرمن پاکیزه بود ... چون مریم
پنج:
درتمنای تو ..
خدادرهایش رابازکرد ...
ببین عشق کجای قلب خداست ...
که ازدست هایش ...
رحمت می بارد ...
یک:
برای یک آرزوی قدیمی...
شکر...
چه رفتنی ... که آبروی خودرا می بری ...
دو:
دوقطب... دراختیار...بود...
سراسرجهانراگشتی ...
تا مغناطیسی به نام کعبه رابیابی...
تنها مراقب باش ...که به درد جاهلیت...
درهمان کعبه خدا نیفتی ...
سه:
شروخیر ... یک دامن پوشیده بودند...
می رفتند ....
بخاطر یک زندگی...
شر لباس دیگری نداشت؟
چهار:
این روزها... طلاگران نیست ...
بایک کیلویش ... یک سقف میتوان خرید ؟
یک:
بینوا ...
وقتی یک دل درگروتوست ...
می توانی جهانی را بخری ...
حداقل حیات عشق ...
دو:
برگ ... کنارگل معنی ندارد ...
ولی کجا بخورد ... آب ...
نرگس چشم هایش ...
سه:
سند یک برگ قانونی ست ...
نگران نباش برای زندگی ...
هم یک پایان قانونی هست ...
چهار:
وقتی تنهایی می خندی ...
به یاد من باش ...
که تنهایی هایم را...
بایاری ... چون تو ... می خندم ...
پنج:
موهایت ... تا مرز ابرو کشیده است ...
دلم را ...
مخفیانه ... به آن سو کشیده ام ...
![]()