بی شمس

ادبی

دیجیتالم کجا بود؟!!!

یک:

به طنز گفتم...سایه ای چون تو ؟...

خندیدی و گفتی :بید مجنونم !!!

دو:

به ابروی تو بند است ...دست وپای دلم ...

بگی بیا ...نمی آیم و کنار پنجره ها می شینم ...

سه:

خنده داراست که تو باور نمی کنی ...مرده ام ...

درون خواب تو هم راحتی ندارم من؟...

چهار:

دلم شکست ولی بردمش به نصف حهان ...

که بند خورد به گیسوی یار دیگر و من ...رفتم از هردو جهان...

 

پنح:

پریز برق شکست داد عاقبت عشقم !!!

که آمد و بدست خویش ...کند تا ببرد ..

شش:

مزار شش گوشه ات ...بینایم کرد وقت نا بینایی ...

که نمی دید دو چشمم که هرچه دارم از آل علی (ع) ست ...

هفت:

خنده دارترین مرد روی زمین نبودم؟...

کرشمه می خریدم و نان شب نداشتم بخورم ...

هشت:

تذامپ بمب  هسته ای را آلبالو می دید ...

گفت:بکارند تا چشم چخوف در بیاد صد بار ...

نه:

با سمند رفتی م مسافرت و پراید رفته بود شمال ...

گفتیم خوش بگذرد ...پراید جوان است ...دیدیم خودجوش آمد کویر ...

ده:

ممنون...اینجا می خوام شعر آقای عابدینی رو بنویسم قبلا از ایشون کسب اجازه کردم ...

"مددی" سلامی برایش نظر...............................به میبد از ایشان شدم مفتخر ...

هم از دخترش بوده حنانه نام ...............................به ایشان بیاورده عرض سلام...

کنون منزلش بوده تهران و او ...............................شمیران بدانجا کند جستجو ..."البته محل تولد من شمیرانه"

بپرسیده از نام من این زمان ................................علی هستم و عابدینی عیان ...

به یزد بوده دیدار آتشکده ...................................صفایی بدیده چنان میکده...

هم از باغ دوست بیاورده او ...............................کلامی که آن را بدیده نکو ...

دگر جلوه ای دیده بازار ما..................................به آن جا بگردیده او آشنا ...

به نارین و تاریخی و خشت خام ........................به یخچال شوقی ببوده مدام ...

هم او دیده ای جلوه از موزه مار .......................کبوتر به خانه بر او آشکار ....

اسامی بیاورده از شاعران ...............................همیشه به دل ثابت و جاودان ....

که شمس است و سعدی ببه آغاز کار ..................از آن لحظه حافظ شده آشکار ...

دگر مو لوی گفته نامش به ما ............................که هر عارفی بوده او آشنا ........

اللهی که سرزنده و پایدار ...............................همه روزاو بوده ای نوبهار .......

بازم ممنون ...............که نبودم ...عکس پست پایینی از موزه تاریخی منوچهر شیبانی ست و نقاش آقای دبیری حیف نبودید تابلو هارو ببینید ...

"این پست عکس نداره !!!!"


۱۰ فروردين ۹۶ ، ۱۹:۲۷ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

دلا بسوز که سوز تو کارها بکند !!!


یک :

رفتم به قرن ها پیش ئ تو بازهم بودی ...

با این تفائت که من عاشقت نبودم و تنها مانده بودی ...

دو:

قسم به نان و نمک که خوردیم با هم به زور ...

کلاسمان به هم نمی خورد ...من پیتزا خورم وتو نان و کباب خور ...

سه:

میان ما میان چگری کردند و رفتیم باز زیر یک سقف ...

تو مشغول آشپزی شدی و من به ادامه نوشتن خود ...پرداختم !!!

چهار:

لفظ قلم حرف می زنم یعنی چه ؟

من یگ بار به تو گفتم :امیدوارم زیر یک سقف خانواده شویم !!!




پیدا بود که انگشتر من دست تو آویزان است ...
خوب کردی که فرستادی و رفتی ....نشدم مثل طلا آویزان ...
شش:
مزار شش گوشه ات برای من خانه ی آل علی (ع)ست ...
تا نمازم را بخوانم چند روز گذشت .....مهمان علی (ع)و آل او بودم ...
هفت:
سند مهم نبود است و نیست باور کن ....
من نباشم خانه را از حلق خود ...آویز کن !!!
هشت:
ترامپراز موهایش را پنهان کرده بود و نمی گفت ...
هیلاری قاش کرد که انقدر طلایی رنگ است !!!
نه:
با بنزمان قهرپکردیم و بردیمش باغ وحش ...
ولی پراید را سوار شدیم و رفتیم آنتالیا !!!
ده:
امروز در خانه تاریخی کاج عاشق یک زن درون تابلو شدم ...
بغلش کردم ...نگاهش کردم ...دستم را رویش کشیدم ...برای من مونالیزا بود ...ولی یک مجسمه هم بود ...به نام آغوش ...
می دانستم پولم نمی رسد بیاورمشان خانه ...با هرکدام چن تا عکس گرفتم ...
بعد رفتم لب حوض دست هایم را شستم و یک گوشه به دلیل بغضی که از ظهر داشتم و آن هم فوت همسر خانم فرجی بود گریه کردم ...
هنر آینه احساس انسان است ....
بعضی وقت ها دنیا خیلی دور است ...
خیلی ...
..............................................................
تصویر مونالیزای من و مجسمه آغوش که زاویه اش قشنگ نیست و فکر کنم از آتار آقای تناولی باشد ...ببخشید نقاشی از آقای بهرام دبیری هستن
۰۷ فروردين ۹۶ ، ۲۳:۴۷ ۳ نظر
سیده لیلا مددی

خیالاتی شدم ...تو عاقلم کردی !!!

یک:

تب درون من ...گرمای عشق بود ...

بیرون از تنم ...گواهی پزشک!!!

دو:

مهمان شدیم چشم تورا و ...نیامدی ...

آن قدر دور رفتی که دیدیم به چشم خود !!!

سه :

کودک بودم و کتاب های علمی پیتر یوستینف را می خواندم ...براردبزرگترم مجله های دانستنیها و دانشمند را جمع آوری می کرد و من همه اشان را می خواندم ...از آن طرف دیگر برادر کوچکم کشته مرده ی فلسفه ی جدید بود و عشق من ...یواشکی خواندن کتاب هایش بود ...

ولی با این حال که دلم می خواست جهشی بخوانم ...نخواندم و دکترای راحت!!!هم از دانشگاه های اطراف نگرفتم ...

من راستش را بخواهید علم را اصلا نمی توانم مدرک بدانم برای من پزشکی یک خدمت گران قیمت است و مهندسی هم مین طور ...وهست!!!نمی توانم پدرمادرهایی که جهنمی به نام مدرسه و خوراک روح تلخ و بدی به نام درس را به خورد فرزندانشان می دهند درک کنم ...واقعا نمی توانم...

ما به همهی این ها نیاز داریم ولی با عشق ...با لطافت و اگر نباشد باید خدمت گران قیمت مان را از یک عقده ای بگیریم "جسارت نشود"...

واقعا نمی فهمم که بعضی لذت ها کجا فراموش شده ...مثل دویدن ...در مدرسه آلوچه ی یواشکی خوردن ...پول توجیبی خودرا قرض دادن به همکلاسی ...

نمی توانم مدرسه ی خوددرجنوب شهر تهران را با بهشت عوض کنم ...چون بچه ها دور درخت های توتش می دوند ...بهارکه می شود توت های له شده را هم برمی دارند وآی کیف می کنند و امثال من هی باید دادبزنیم ...نکنید !!!

لذت مدرسه ...لذت تحصیل ...حالا حتی تا دیپلم تا کلاس پنجم ...تا هرجا ...خودش دنیایی ست ...خیلی قشنگ است ...

دکترای خودرا باعشق بگیریم نه با تنفر به یک دکتر دیگر والی آخر ...


چهار:

گوی گونه های تو ...لبریز از سرخابی ست ...

در این هوای سرد که می آیی ...نه سرخاب !!!

پنج:

آش بی قاشق ...

چایی تو نعلبکی ...

جگر با سیخ ...

سیب زمینی روی اتش ...

جوجه با منقل ...

حالا ما معتاد تو نباشیم !!!

شش:

مزار شش گوشه ات به گوش من رساند حسین (ع)کیست ...

من مات مانده ام ...کدام مادری ست که زاده حسین (ع)را ...


هفت:

کشتی می رفت و دریا منقلب بود ...

اضطراب عشق بد دردی ست ...مهتاب عشق می برد !!!

هشت:

ترامپ نشسته بود و فکر می کرد به پول ...

ناگهان خانواده ریختند روی سرش ...عید نوروز فردا بود !!!

نه:

بنز طفلک آمد جلو که زیر تریلی نرود پراید قرمز رنگ ...

دیده بود کبری ی یازده و فکر می کرد زندگیش ابدی ست !!!

ده:

افاده یکی از مهم ترین ابعاد شخصیت انسان است !!!

افاده به طلا و مال و منال ختم نمی شود ...

به فرزند دانشگاه سراسری هم ختم می شود ...

این افاده درفامیل وحشتناک است و برای بچه ها نقش فرانکشتاین را درشب بازی می کند !!!

اگ ردر دانشگاه شریف بایستید می فهمید !!!یعنی چه ؟!!!!

البته یک کاغذ برای افاده گران می فرستند به نام پذیرش ووای اگر از کانا داباشد ...یعنی با خاک یکسان می شوی و پودرت را باید از خیابان جمع کنند ...تا این حد !!!یعنی طرف مغزش این هوا ارزش دارد ...

یازده:

کجاست آن قلب که داشتم و طلا بود ...

فروخته ام سال ها قبل برای مجنون ...

که رفت و بیوه شدم !!!

دوازده:

سینه سرخ ها را گرفته اند و توی قفس اند ...

گرسنگی می کشند و مثل طوطی ...اعصابشان با تخمه راحت نیست !!!

سیزده:

ممنوناز "گوگل "...اونجا یه پنت هاووس دارم !!!


۰۶ فروردين ۹۶ ، ۱۴:۲۷ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

فیض اقدس "اصطلاحی درعرفان"

یک:

تن شمع سوخت و سوختن کم صداست ...

آن قدر که اصلا مردن پروانه مهم نیست ...

دو:

یوسف کنار دیوار ایستاده بودو می گریست ...

جنازه ی زلیخا می رفت روی دست ...

ولی دست یوسف زیر چانه اش بود !!!

سه:

عیدها تعطیل است پس کلاس نیست؟...

مجنون کجارود دوهفته را که عشق تعطیل است ؟!!!

چهار:

بخند به ترکیب لب های من حافظ ...

که شاخه نبات را چه به اینکه بغض کند دربهار!!!


پنج:

لب رود پای برهنه نشسته ای و هوا سرد است ...

جرات می خواهد مثل ماهی بدوی تا دریا ...

شش:

مزار شش گوشه ات به دست های من چسبید ...

دیگر بدون وضو اسم تو نمی برم جایی ...

هفت :

آخر طلا کجا و استیل کجا و برنج کجا ؟!!!

سرویس من طلا بود ولی امروز شده برنج ...می فهمی ؟!!!


هشت:

ترامپ مرد حادثه ها بود و"بروس ویلیس "می دانست ...

گفت بیا باهم کارکنیم ترامپ گفت "بریم برهرچه خاوراست"!!!

نه:

بنز با دلهره از کوچه ملی رد شد ...

دختری به نام پراید ارتو دنسی داشت ...وای وای عشق ...

ده:

کاش زودتر و به موقع همدیگرو شاد کنیم ...

زودتر تا اینکه  خدا دلش به رحم بیاد و این دنیا رو از ما جداکنه و مارو ببره ...

ببره و ببره ببره حالاتا کی ؟مردن که فقط فیزیکی نیست...یهدفه ببینیم یه مامانی یه بابایی یه خونواده ای بوده ولی دیگه نیست ...سال 96 دیگه یه جور دیگه باشیم ...

یازده:

تنم سوراخ شد ...نه برای گوشواره ...

هزار راه پیداشد و نفهمیدند درد من تویی!!!

دوازده:

ممنون!تو دلمید ولی نمیدونم کی هستید !!!

مگه مهمه...نه!هیچ مهم نیست ...بالخره هستید دیگه ...

.......................................................................

خانم کرباسی مارو به خاطر اشتباه لغتی "دیگه" تو کلاس اقتصادمون تنبیه می کرد و غیر از بد و بیراه دو نمره ازمون کم می شد تا نگیم ولی ...من دارم تو سن دوبرابر اون روز با دیگه قیامت می کنم ..جاش خالی ............

۰۶ فروردين ۹۶ ، ۰۱:۵۰ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

رادیو درمانی !!!


یک:
دنیا برای تو ریز بود و می خندیدی ...
عاقبت رفتی فضا ...آن جا خودت دیدی که ریزی !!!
دو:
آن قدر عاشقم بودی که کیفم را بر می داشتی ...
بی خیال نگاه مردم ...کیف زنانه میان دست های مردانه زیبا نبود؟...
سه:
فردا بیدار شدی و من رفته بودم سرکار ...
صبحانه میل کردی و مشغول زندگی ...شدی !!!
چهار:
خراب شد روی سر تو آسمان تهران ...
بیچاره کبوتر که نمی دانست ...کجا برود دست شویی!!!
پنج:
روی بخار پنجره نوشتی :دوستم داری ...
دلم قرص شد که تو دیگر رهگذر نیستی !!!
شش:
مزار شش گوشه ات جای نفس نداشت ...
گفتم یا علی (ع)...نفسم حق حسین (ع)توست ...اصلا نمی کشم ...


کنار کوچه رها کردی دلم را ....
و گفتی سگ بیاید بخورد !!!...
خودت عاشق این دل بودی ...!!!
هشت:
ترامپ رفت مدرسه و همه هورا کشیدند و نامه ی دلی نوشتند و بعد ساکت شدند ...
هیچ!معده خراب بود و قیژو ویژکرد و فرزندش گفت:...
بابا میشه دیگه مدرسه ی ما نیای !!!....
نه:
بنزگفت:
من با هواپیما به ایران نیامدم ...پای پیاده آمدم ...
پرایدگفت:
ای آقا!افتخار من این است که اصلا درایران به دنیا آمدم ...می فهمی!!!
ده:
"ذهن نوشته"
دی شب داشتم یکی از داستان های تن تن و میلو رو نگاه می کردم که دیدم آقای پولدار با گذاشتن یه هد فون بی سیم با موجودات فرا زمینی ارتباط گرفته ...با خودم گفتم اگه قرار باشه ما امواج رادیویی و نبینیم ولی بشنویم ...چطور ذهن خودما رادیو نباشه؟...
وبا تغییر دادن فرکانس همین طوری از جایی که پیام می رسه بدون رادیو نشنویم؟!!!آه...ا...این که خود شنیدنه ...منظورم یه تجربه فردیه ...نه اسکیزو فرنی !!!ببخشید کمی پیچیده تر شد ...
منظورم ندیدن و دور بودن پیام رساننده است ....
..........................................................................
ولی دربحث فضا اگه فیزیک فضا از فیزیک زمین متفاوت باشه صوت فضا هم از صوت زمین متفاوته !!!پس چه فایده که خودمونرو بکشیم و دربالای جو سرو صدا کنیم !!!
"ببخشید اصلا "!!!


یازده:
مهدی (ع)دلم هوای تو کرد و هوات را بردم  کربلا ...
گفتم یا حسین (ع)این هوای مهدی (ع)ست می برمش دوباره ولی با اجازه ی تو ...
دوازده:
یک گل پرپر شد تا بدانم می آیی یا نه؟
زودتر بیا تا با غچه شاکی نشود به پرپر شدن ..."امیر"...
سیزده:
تقریبا از کل جهان میان اینجارو می خونن ...ممنون!
اون جهانی که وبلاگ نویسی رو هنوز دوس دارن نه اون جهانی که یه موبایل کوچولو همه اش رو گرفته ...
.................................................................
استیون هاوکینگ داره صد میلیون حسگر به اندازه ی یه سیم کارت می فرسته فضا ...
پس این همه آدم تجربیاتشون چی میشه ؟
آهان ببخشید اون به این ربط نداشت !!!


۰۴ فروردين ۹۶ ، ۱۵:۰۳ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

عشق را ...همان انداره می توانی پنهان کنی ...که...سرفه را "تون هرمانز"

یک:

نبرد من وتو ...جنگ ستارگان نبود ...

چشم به چشم خشم می خوردیم ...هضم رقیب سخت است !!!

دو:

باران بهار را شاد کرد ...

توهم بودی ...تا بیایی و بفهمی الماس تقلب یعنی چه؟...

کلی خوش حال می شدی !!!

سه:

بوسیدم دو چشم تورا و آسمان عکس گرفت ...

برق زد ...ومن ...

ترسیدم که ابر باز گریه کند!!!

چهار:

دریا دیگر نمی بینم تورا و دیدارمان به بعد ...

وقتی که خورشید رفت و ماه داشت پشت ابر ...می خوابید !!!


پنج:

قند دارم وآزمایش می دهم با افتخار ...

شیرین ام و مدرک دارم از کرمانشاهان !!!

شش:

مزار شش گوشه ات را به لب گم نکرده ام هنوز ...

ودر زبان من لبیک یا حسین(ع)است و ...پاسخ شنیده ام ...

هفت:

گورت را گم نمی کنم و بدبختی همین است !!!

مردی و گورت محل عشق و ...حال من است ...

هشت:

ترامپ دستش را شست و بوی موز می داد ...

همسرش اسانس انار گرفت و گفت :بذار یاد ایران و لواشک بیفتیم !!!

نه:

بنز خرو پف می کرد و پراید خواب نداشت ...

بردند مکانیک گفت :خاک بر سرتان !بیچاره پلیپ سپر داشت !!!


ده:

عیدی خوب است و من عیدی را دوست دارم .

ومن کلا هدیه دادن را دوست دارم .

ومن کلا هدیه دان به کودکان را دوست دارم .

ومن کلا برق زدن چشم بچه ها و قایم کردن هدیه اشان را دوست دارم ...

عیدی ماه است ....عیدی به به است ...عیدی قشنگ است ...

وعیدی را بزرگان می دهند .

اگر عیدی می دهید قربانتان با توجه به تورم وسه هزار تومنی شدن پفک بدهید ...همین!!!

یازده:

دستبند طلایم را فروختم برای تو ...

روی تخت ...دکتر گفت :انشالله باز می خرید !!!

دوازده :

کارت سال نو پست پایین ...مربوط میشه به سال 55!!!


سیزده:

یادم رفت تشکر کنم از همه تون ....

چهارده :

"توجه این یک ذهن نوشته است "!!!

اگر جهان در حال گسترش است و تاریک است و به سمت کجا و اگر مقصد دارد ...آیا شعور فیزیکی داریم ؟...

اگر جسم یک دانه فیزیک آن محسوب می شود و قابلیت رشد شیمیایی ...چطور ممکن است گسترش ورشد دانه را شعور فیزیکی آن محسوب نکنیم و از طرف دیگر کل که کشان را دارای این شعور فیزیکی می دانیم ولی نمی توانیم آثاری از شیمی در آن پیدا کنیم ودر خاک یکی از ان ها یک گیاه بکاریم و نکته بعد آیا فیزیک در فضا با فیزیک در زمین چقدر تفاوت دارد؟...

پس شعور فیزیکی فضا بازمین متفاوت است ؟!!!ایا عشق یک شعور شیمیای است و همین و در کهکشان ها چون نیست عشق هم نیست؟!!!

باید خوش حال باشیم که به این عشق متفاوتیم ؟یا نه؟

عشق دیگری که ما اصلا تصورش ا نمی کنیم وجود دارد؟به هر حال ما جسم خودمان را که فیزیک مان است دوست داریم نه؟

ببخشید !!!


۰۳ فروردين ۹۶ ، ۱۳:۳۷ ۱ نظر
سیده لیلا مددی

در بستر رودخانه طلاهست ...مردم شهر بکوشید :جک لندن!!!

قراردادما فسخ شد و رفتیم پی کار ...

آن قدر عاشق بودیم ... که یادمان رفته بود ...زندگی کنیم !!!

دو:

بهار اسباب بازی زیاد داشت ...

گفتم یک ابر از او بگیریم و وقت فوتبال ...سوراخش کنیم !!!

سه:

چند الاغ درپی هم می رفتند خرامان ...

صاحب اشان گفت:ماشالله از خریت کم نداریم !!!

چهار :

شمال گران شد و بچه ها سردشان شد و همه برگشتند تهران ...

نازنین اشان گریه کرد و گفت:ای خدا!از این همه جنگل ...ما یک درخت ...نداریم !!!


پنج:

بوی جوراب تورا "سافتلنم "پاک نکرد ...

ای به قربان وفایت ...که خریدی دمپایی!!!

شش:

مزار شش گوشه ات را نوشته ام در شعر ...

تمام خاطره هایم بوی مهدی (ع)می دهد ...یا حسین (ع)...

هفت :

فراموشم کرده ای ...

مثل تیر چراغ برق !!!

که دیگر تکیه گاهم نیست !!!

هشت:

ترامپ بی صدا بی شمس می خواند ...

سیا خندید و گفت:اشکالی ندارد ...می رود کلاسش کمی بالاتر !!!


نه:

بنز خواب می دید لباس زیر ندارد و همه برلین می خندند ...

پراید صدایش کرد و گفت :تو خودرویی و اصلا درتهران به دنیا آمدی !!!

ده:

همه دوستم دارند و من هم همه را دوست دارم ...

اصولا من آدم دوست داشتنی ای هستم و همه مرا دوست دارند ...قبل سینه هایشان را برای من چاک می کردند و می گفتند :از این دختر بهتر وجود ندارد و الان که خانم شده ام همین طور ...!!!

آه چقدر دنیا قشنگ است و چقدر اصلا همه خوبند و هیچ کس بد نیست و اصولا در دنیا آدم بد وجود ندارد و چنان دنیا گلستان است که نگو!!!...

خدایا ...با الها اگر من استاد دانشگاه می شدم دیگر چه می شد ؟!!!ازبس خوب بودم و دانشجو وانم قد رحال می کردند ازبس نمره بیست می گرفتند و می گفتند خانم مددی چقدر خوب است ...

"نذاشتی که!!!"

................................................................................

کارت پائین "کارت تبریک سال نوئه که پدرم از یکی از دوستانش خواسته برامن چاپ کنه ...مادرم بخشی رو نگه داشته بود که دیروز داد به من ...بازم سال نو مبارک"



۰۲ فروردين ۹۶ ، ۱۴:۰۸ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

عید آمد و عید آمد ...

یک:

تب کرده است "بهار"و نمی اید به وقت عید ؟!!!

چه چاره جز اینکه "آلما خانم "را بیاوریم ...جای او ...

دو:

کوه به کوه نمی رسد اما بهار به بهار چرا ...

اگر بایستی مثل کوه و آمدنش را تماشاکنی مثل برف!!!

سه:

تپید قلبم و سوخت رگم و خونم فواره شد !!!

هنوز داشتی برای دوستت ماجرای پیدا کردن "کیف بهار"را می گفتی !!!

چهار:

روی دفترت نوشته بودی "بهار لیلی وش "...

گفتم دیگر پیداشد بهارمن ..."درحالت های مجنونیم "!!!


پنج:

کوچه ی لیلی را خراب کردند و نامش را گذاشتند بهار ...

به تاکسی می گفتیم برو لیلی قدیم که حالا بهار شده !!!

شش:

مزار شش گوشه ات بهار حالتی دیگر داشت ...

تمام زائران بوی گل می دادند و گل زار بود آن حرم ...

هفت:

بهار را می بردند و...عروسی ناتمام بود ...

داماد تازه فهمید نام شناسنامه ایش ..."خاور "است ...

هشت:

بهار شد و ترامپ منتظر ماند ه بود 70 سال ...

که سیزده بدر گره کند سبزه های کاخ سفید ...


نه:

پراید بهارها بدبخت می شد و خسته می شد و گرفتار ...

بعد از اول تاسیزدهم شمال بود و بعد باید تا اول اردی بهشت بکش کار می کرد !!!

ده:

امسال واقعا باید از خدا که من رو از یک کما ی سخت و دردسرهاش در آورد و بعد از چند نفر تشکر کنم ...

ولی دونفر واقعا نسبت به من احساس وظیفه  کردند و من می خوام از این دو نفر این جا بدون اینکه خودشون بدونن تشکر کنم ...

اول سرکار خانم کاظمی مسئول آنزو گرافی و آندو سکوپی بیمارستان جم که غیر از این کار سخت ...پانسمان های دیابتی رو هم انجام می دادن و دو ماه با چهار نفر از انتهای فروردین تا خرداد که دیابتی بودن و یکی شون من بودم ...چطور بگم سوراخ های دیابتی مون هم وحشتناک شده بود ...وقت گذاشتن ...

من شرایطم ازهمه خاص تر بود و به این دلیل با وجود کار سخت ایشون ...من یه روزم کم طاقتی و بی احترامی و ...از ایشون ندیدم ...

خدا حفظشون کنه و البته چنین انسان هایی رو زیاد کنه که فکر نمی کنم ...هرکسی بتونه این مسئولیت رو به عهده بگیره ...چون اصلا در حد پول دریافتی نیست ...

دوم سرکارخانم اکبری دوست و همکار خوبم که با وجود این که در محل کار امسال تازه باهم آشنا شده بودیم خیلی درحق من لطف کردن تا بحرانی رو که واقعا مثل توفان توی زندگیم افتاده بود ..بگذرونم ...

"از شما هم تشکر می کنم چون بدون اینکه لحظات سخت من رو بدونید با داستانم با شعرم با نوشته هان همراه بودید وواقعا کنارم بودید چنین دورهمی هایی با وجود احترام تو فضای مجازی کم دیده میشه "

امیدوارم سال 96 سال بیداری باشه ...

سال پول و برکت و رو راست بگم توش خوشی و حال خوش و سلامتی باشه ...

تو دست کسی آنژو کت و سرم نره و راهش به ...بله دیگه بازنشه ...

دوستتون دارم با آرزوی خوشبختی براتون تا ....سال آینده ...

سیده لیلا مددی 


۳۰ اسفند ۹۵ ، ۰۹:۱۱ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

می ترسیدم که گم شوم درره تو ...اکنون نشوم گم که ...نشانم کردی !!!

یک:

گرسنگی کشیدم و عشق از یادم رفت ..."تو راست می گفتی "

ولی تمام گرسنگان شهر ...زودتر از من ازدواج می کردند !!!

دو:

من زودتر از بهار رسیدم به دست تو ...

ان قدر مچاله بودم که وقت خواندن من ...

باران اشک تو ...سرازیر شد ...

سه:

روز ی رسید که مردن برای تو ...مد شد ...

امدم که بمیرم ...دیدم سادگی نکنم بهتر است ...فرار کردم !!!

چهار :

قرص ماه روی تو ...شبی سه بار ...

قرص اعصاب از حسادت تو ...روزی ده تا ...

پنج:

پنجره باز بود و من صدای مادرم را می شنیدم ...دی ماه بود و حقوق 6ماهه ام را گرفته بودم "اول استخدامم بود"سال 76 کلا می شد صد و چهل هزار تومن ...

مادرم باپدرم حرف می زد :

حالا چکا رکنیم پژمان این ماه پول کرایه شو نداره بده ...اومده بود اینجا ...یه غلطی کرده قسطی دست زن و بچه هارو گرفته برده دوبی ...ازاون طرف پیمانم سرچشم و هم چشمی برا زنش موبایل خریده اونم نتونسته کرایه ی این ماه رو بده ...بیا این ماشین رو بفروش خدائیش جز خرج چیزی نداره ...

ما می تونیم بخریم ...بیا کمک کنیم ...اصغر آقا بیا ...پدرم یک هو سر مادرم فریاد کشید :آخه زن ...

دلم برای مادرم سوخت می دانستم که ماجرا چیست ولی به پول هایم نگاه کردم ...نمی خواستم 

پدرم مثا هاشم آقا سر پسرهایش سکته کند ...چیزی نگفتم به پزمان زنگ زدم و قرار گذاشتیم درمغازه پیمان ...رفتم ...کلا قرض هایشان می شد برای یک ماه 130000گفتم مامان و بابا همین قدر داشته اند ...

پول هارا برداشتند و گذاشتند جیب شان و یک مرسی خالی تف کردند ...

شب خوابیده بودیم ...من اتاق کناری مثل همیشه به صدای نفس کشیدن شان تا صبح خدارا شکر می کردم ...مادرم موضوع را فهمیده بود ...بغلم کرد وگفت:اللهی عروس شی ...ولی به پدرم لابد می گفت :بچه ها از لیاقت شان در آمد داشته اند !!!و مشکل شان حل شده !!!

به خودم قول دادم ...مثل اسمم باشم ..."فرشته"!!!

شش:

مزار شش گوشه ات برای یتیمان جای دردو دل است ...

اگر بروم یاد کنم از پدرم که از آل علی(ع)سید بود ...

هفت:

کدام رازها را پنهان کنم ...یا علی (ع)...

کدام دردها را پنهان کنم ...یا علی (ع)...

به زودی آشکار می شود که من ...

مادر شهیدان سرورم به دو عالم ...یا علی (ع)...


هشت:

ترامپ از خنده ترکید و کاخ سفید را رنگ کردند ...

همسرش مجبور شد قرص معده بگیرد ولی محافظان کاخ دعواکردند !!!

نه:

بنز در آمد از پارکینگ و روز عروسیش بود...

پراید با بچه ها سر کوچه را بستند و پزو ابی خواند و رقصیدند !!!

ده:

فرهنگ فاطمی یعنی فرهنگ ام ابیها ...

چون عرب فکر می کردند شاید پیامبر (ص)از طریق این دین پادشاهی کند ...ولی درست نبود ...

عرب فکر می کردند که نسل پیامبر (ص)باید از یک پسر باشد ولی درست نبود ...

عرب فکر می کردند که داماد پیامبر (ص)باید از اشراف عرب باشد ولی درست نبود ...

فرهنگ فاطمی جا انداختن درست و پاسخ این نگرش ها بود ...

و فاطمه فاطمه است یعنی نقش دختر پیامبر (ص)...نگاهی به زندگی این بزرگوار نشان می دهد که تا چه اندازه ایشان در روزگار اسلامی نقش داشته اند ...

یازده:

انتخابت می کنم مثل پدر یا علی (ع)...

شیر مردی ...شیر مردی ...شیر مردی ...یا علی (ع)...

می شوم از جانب تو مادر صدها پسر ...

یک حسن ...یک حسین ..یک محمد یک مهدی ...یا علی (ع)....

دوازده:

بیانم ضعیف است و یکی نیامده تا الان دلم را بشکند ...

اشکالی ندارد خودم می دانم ...

......................................................................

برای مادرانی که می شناسم روز مادر مبارک ....

ولادت دختر پیامبر (ص)مبارک ...

عید ولادت شیر دختر پیامبر (ص)مبارک ...

یا علی (ع)...



۲۸ اسفند ۹۵ ، ۲۱:۱۷ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

...:آفتاب رفت ...آفتاب رفت!!!

یک:

دلم برایت تنگ است و تنها یک روز است که تو رفته ای ...

با اجازت برم یک یار دیگر بگیرم "هیچ کس مثل تو نمی شود"!!!

دو:

پنج سال یا ده سال چه فرقی می کند حنانه؟!!!

من یک شبم از تو دور باشم ...صد سال می گذرد باورکن ...!!!

سه:

کنار خیابان خوابیده بود و باران می آمد ...

همه گفتند پاشو ولی بیشتر خوابید و گفت :"من خاک زیر پای بارانم "!!!

چهار:

هفت سین را نمی خرم و عید امسال کنار حرمم!!!

پیش یک سید واقعی می نشینم که اندازه ی صد سین ...می ارزد !!!


پنج:

استاد دست هایش می لرزید ...امد بالای سر خانم ج"جواهر"و گفت :یاد داشت کن تو امشب تکلیف تایپ ات با همه فرق می کنه ...

دانشجو با خونسردی گفت :چشم بفرمایید ....استاد دندان هایش را جوید و گفت :صد بار نوشتن این جمله :من دانشجوی استاد "د"بد بختشم !!!...

دانشجو با خونسردی گفت:استاد رو کامپیوتر خونه بنویسم ...شما چه طوری می بینید؟!!!

تا هفته ی دیگه روزی ده تا رو کاغذ بنویسم ؟...

استادگفت:الان ساعت هشت و ربع تا نه...برو رو کامپیوتر من بنویس ...تکلیف امروزته !!!

دانشجو گفت :خوب کپی پیست می کنم !!!...

استاد گفت:ببین رفتی کتاب حسنک وزیر روتو یه هفته نوشتی آوردی یعنی من خرم ؟!!!

دانشجو خندید و گفت :ما ننوشتیم منشی بابا مون نوشتیم !!!ما مگه وقت داریم ؟!!!استاد گفت :مگه چیکارداری؟3 سالته بخور و بخواب ...این جورکه من می بینم تا سی سالگی دار ی لیسانس می گیری!!!

دانشجو دندان هایش را باناخن پاک کرد و گفت:...استاد من استاد علمی کاربردی ام ...از سه سالگی دارم می نویسم !!!به زودی دکترای افتخاری می گیرم ...

استاد روی صندلی نشست و گفت :آخیش ...راحت شدم ...میشه امشب برا امر خیر بیائیم منزل؟!!!

دانشجو گفت:امشب آقای سین که تو همین کلاس هستن تشریف میارن ...شما انشالله فردا بیایین ...گفتید کجا بشینم جریمه رو بنویسم ؟!!!


یازده: نمی آیی و من نمی دانم چرا دلم پیش توست ...

دعا میکنم و می گویم "صلاح مملکت خویش خسروان دانند "

دوازده:تا می تونید شیرینی و شکلات بخورید ...صبحونه ام نون بربری تازه با پنیر لیقوان و چایی شیرین ...عسل بی کیفیت و خامه و مربای موسوی با کره آی خدا ...

ماکه سال پیش عید مون رو تو هتل "کسری "گذروندیم و از اون بالا تهرون زیر پامون بود ...

یعنی امسال عین مورچه راه بریم؟

آخرش از بس خورده بودیم و خوابیده بودیم که با زخم بستر از اون جا اومدیم بیرون ...

به سبیلامون

قسم اگه دروغ بگیم !!!

اللهی که شما این جور جاها نرید ولی اگه رفتید با گونی اسکناس برید اونم تا نخورده ....عیدی صد سال بعدتونم باید ببرید !!!

اصلا نگران دندوناتون ام نباشید ...آجیل فراوون ...تو جاده ی شمال قلیون و جگر و این ها و تا می تونید فست فود بخورید ...چون شایعه شده امسال که انقدرا مردن سال دیگه خبری نیست خیالتون راحت ....

شش:

مزار شش گوشه ات را نمی توان منتقل کرد جایی!!!

مگر بهشت را می توان جابه جا کرد؟که حرمت جا به جا شود !!!

هفت:

این مغز پخته است ...مثل کله ی گوسفند !!!

فروخته ام کلیه ام را که یک پراید به نام تو باشد !!!

هشت:

ترامپ یک در مخفی پیدا کرد و رفت به تاریخ ...

دید همه ی پرزیدنت ها زنده اند ...

بعد داد زد:منم می خام!ولی رئیس دفترش به روانشناس پیام داد!!!

نه:

سمیر امد ...سمیر با بنز آمد ...

پراید نان آورد ...پراید نان خانواده را آورد !!!

ده:

اقا جان اون دفعه گفتید معرفی نامه انسولین شش ماهه است ...ماکه این طور شنیدیم از دیروز صب تا نصف شب تو داروخانه ها دنبال قرص ت و انسولین بودیم ...دیگه ساعت دوازده شد که از صد تا قرص شست تا ش رو دادن بعدشم گفتن تایید انسولین شده سه ماهه .

قربون خدا برم ...آزادشم فراوونه "البته قرص ت نیست ...بگردی خودتو بکشی!!!هم با دفترچه مشابه اش رو هم نمی دن ...میترسن یکی خودشو با اینا بکشه یه نفر از جمعیت کشور کم بشه !!!"

حالا فردا صب باید با اعصاب خراب بریم تو صف تایید ...

چه می دونم ماکه خبر نداریم پشت پرده چه خبره؟!!!



۲۷ اسفند ۹۵ ، ۱۶:۳۲ ۰ نظر
سیده لیلا مددی