یک/
پوستم سوخت!
از سرمای یخچال مغز تو البته؛ یخ یخ
که باز نمی شود...
درک می کنم : بطرز صحیحی درست اندیشیده ای
میان قطب
باور می کنم که درستی اندیشه های توست!
حتی اگر سطح تابش آفتاب هزار برابر شود
درسوزش ؛ تا این حد نیست!!!
دو/
بالای شاحه های شکوفه دار درخت
بوی نادیده ی بهار
از تنش آویزان
چه زود می پوشد و می رود ....
گویی ؛ گناه کرده ایم به طاقت سرما و گرمی روزگار
که دست مهربان بهار
رفتنی ست!
سه/
زشت
میان زیباتر ؛ کمی عقب
عقب تر؛ زشت تر
جایی که درحد سلیقه ی تو نیست ؛ نشسته ام
حتی درحد خشم
از ناتوانی نوصیف من
خیلی خیلی زشت!
مرا خیالی نیست
تو مهم تری که دیگران باور می کنند
و شاید اصلا نمی کنند!
و فقط می خواهند تو شاد باشی
شاد یاش ؛ مهم باش ؛ زیبا باش ؛ مهم باش
عقب تر نشسته ام و تو برای من تاحددیگران
مهم نیستی
تلاشی نمی کنم
تغییری نخواهد بود!
چهار/
میان خواب هایم
هراسان " مادرم" از چه روی آمده ای؟
دنیای من
که دراشتراک با دنیای تو نیست
بی خیال باش!
از دردهایم
از غم هایم
برو!
گویی یک شب آسوده خوابیدن برای تو ؛ نیامده
که
لباس های خوبت را می پوشی و مرا در آغوش می گیری!
بخواب مادرم!
دنیای من
دراشتراک با دنیای تو نیست!
رنج نکش !
پنج/
پول چشم هایت را که دادم
بارضایت رفته ای
دیگر درخیال هایم
صورتت را می بینم
که رویش ؛ چشم هایت نیست!
بینی بزرگت و ابروهای پشمالویت
فقط 7000ام ثانیه می ایند!
یعنی من
عاشق تو بوده ام
منفی چشم هایت!منهای چشم هایت!
ثروتت را برده ای جای دیگر ...
جهنم!!!
شش/
مزار شش گوشه ات یا حسین (ع) چه دنیائی ست
میان آن رقیه(ع) زینب(ع) حیدر کرار(ع) می بینم ...