
یک:
روی زنجیر من ... نامم نوشته بود :
خواندی مرا و خندیدی و گفتی:
توایی دیوانه؟!
دو:
تمام چشم هایت حوصله ام را نداشته اند ...
یک گوشه ی دیگر جای من است ...: ته دلت!
سه:
وپهنای باند فرودگاه ... به قامت دست های باز من نبود ...
فرود آمدی ...
بال هایت شکسته بود و می سوختی ...
گفتم:
پرنده های انگلیسی !
یواش یواش !
و تو خیلی تند نشستی!
دیگر خیالم راحت است ...
پرواز دردنیای امروز دردسرها دارد!!!

چهار:
بشکن کمرم ... زیر بار درد دلت ...
این همه بار که می بندم و باز م دل تو ... از درد " پر " است ...
پنج:
یک ثانیه مردن ..." یعنی همیشه مرگ" !
مثل یک ثانیه زندگی نیست!که ابدی باشیم!
شش:
مزار شش گوشه ات پر از کلام خدابود ...
انگار نشنیده بودمش ...آنقدر که آنجا زیبا ... تلاوت می شد ...
هفت:
یوسفا!
بوی تورا فروختم و گفتم بگذار یکی دیگر بیچاره شود ...
پیراهن تو تن به تن شهر گشت و همه خوشبخت شدند!!!
هشت:
ترومپ!
کوله باری از تجربه برده ای لندن؟
سر ملکه کلاه نمی رود ... باور کن!
نه:
بوگاتی:
مامان یواش یواش تانک داره دنیا می آد اگه اجازه بدی من و پورشه و لامبورگینی بریم ایتالیا ...
من برا این بچه ام تابعیت ایتالیا رو بگیرم برگردم!
مامان بنز:
دخترم!این بچه با بچه های دیگه فرق داره!بذار این تو ایران بدنیا بیاد!
پورشه:
ما عارمون می آد!
پراید:
چی؟خانم خو از اول می خاستی بری ایتالیا !الان می ری چیکار؟اجازه نداری!درضمن پورشه خان!من تورو بزنم یه میلیارد از قیمتت می افته ...حواست باشه!
" پراید چیزی برا ازدست دادن نداره"!
مامان بنز:
خو راست میگه !بوگاتی برمی گرده دیگه؟!
بوگاتی:
حالا مامان جون بذار برم!
پراید:
همگی گوش کنید!برید برگردید م خودم با پاهای خودم می رم یارانه تونو قطع می کنم!!!خود دانید!
لامبورگینی:
مامان ایتالیا بهمون می دن؟

ده:
رهبرم ...
دردست های ما گل دعا شکفته است ..
هزار سال بوی عطر می دهیم ... خدا می داند...
ببخشید یازده!:
چطور می شود که نمی دانیم برخی بانوان فرهنگی که سرپرست خانوار هستند روزی دوجای دیگر کار کنند تا هزینه های زندگی شان را تامین کنند " آژانس و تدریس خصوصی"...
چطور می شود که ندانیم آموزش و پرورش ما از درون خود نهادی ست که خودرا ترمیم می کند ... ما به همدیگر کمک می کنیم و به فرزندانمان هم در مدارس کمک می کنیم ...
چطور می شود که ندانیم انتخابات کشور با وجود فرهنگیان می چرخد و اداره می شود ...
چطور می شود که ندانیم ...این فرشته های جامعه اولین گروه ها در دفاع از مملکت ... مدافع حرم و زندگی مردم در جامعه هستند ...
چطور می شود که ندانیم فرهنگیان زندگی بسیار ساده ای دارند و چشم های خودرا روی تجملات و زندگی اسراف گرایانه بسته اند ...
دراین گرمای تابستان دم همکارانم درجای جای ایران گرم که چراغ مدارس را روشن نگه می دارند و گرما و سرما برایشان مطرح نیست ..."
یه داستان بامزه ام می خاستم بنویسم یه روز دیگه "
انشالله چراغ دل و خونه ی همه ای رانیا روشن علی الخصوص فرهنگیان"