بی شمس

ادبی

۲۲ مطلب در آذر ۱۳۹۵ ثبت شده است

نور در کمین تو بود ...خورشید ...بلعید تورا وتاریکی کسی نبود!


یک:
بهانه کن ...که من پوست انداخته ام ...دیگر شده ام ...
برای رفتن زمستان ...پوست انداختن آسمان ...طبیعی نیست ؟!...
دو:
خدای را دعا کنیم که عشق مان جاودانه بماند ...
تمام بوسه ها ...عکس شدند آن قدر روزگار عاشقی ....برای ثبت مناسب است ...
سه:
یوسف!
روی ماه کم شد و کم شد و کم ...
آن قدر پیامبر خدای گفت :زیبای آسمان من کو؟کجاست؟کو؟...
چهار:
میان کنسرت غش کردیم ازخنده و کسی ندید ...
آن قدر مشغول صدای تو بودند عاشقان ...خنده های ما گم شد !...
پنج:
حافظ کتاب خودرا سپرد ه بود دست "نگار خویش"...
آمد دید شعرها پاک اند و"نگار"شعرهارا دوباره سروده برای "شاه"!!!
شش:
مزار شش گوشه ات را انتخاب کرده ام برای درد دل...
نه انقدر درد ندارم که زینب (س)داشت ...هرچه نگاه می کنم دردهای دنیارا !...
هفت :
پسر قرار بود تکان بدهد دنیارا...
پدر می رفت با آرامش خیال ...با دست های کوچک او "بیعت کرد "...
هشت:
امام زمان(ع)تو یی که تمام قوانین علمی دنیا ...می گوید نشود!
تو می گویی خدای هست اگر بیایم ...ثابت می شود علت آمدنی که "قانون عدالت"پشتش هست...
نه:
پدربنز با خرید روزانه می رفت که نه پراید خود را شاد کند ....
تریلی مست بود ...له شد زیر بار سرنوشت ...
بچه ها گفتند ....پدرکوربود؟!!!
ده:
خدای همه ی مادرها را حفظ کند و آن ها که نیستند بیامرزد ...بیشتر نیستیم و می رویم کنارش و شب ها صدای نفس کشیدن های اش آرام بخش ماست ...
"کاش دست اش را که می گیریم یادمان بیاید کودکی ...کاش بوسه هایش را نوش جان کنیم و دوباره دوساله شویم ...و صبح ها چای شیرین اش ...ماراببرد به دنیای مدرسه ..."
یازده:
یوسف تو را دیده است ؟ای نواده زیبایی؟
آن قدرماهی که همه ...منتظرند برآیی...
دوازده:
"ممنون فرشته هایی که نمی دونم چطوری ولی هستید ...
انقدرهستید که سرما فرار کرده بره ازمدرسه مون و بچه ها خوشحالن ....
خودتونم می دونید ...."
۱۷ آذر ۹۵ ، ۱۸:۴۲ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

ما دلشدگان خسرو شیرین نداریم ...


یک:
قراربسته ای برای فرار اززندگی من ...
برو که یار دیگرت بهتر است ...حجاج هم به سال ...قربانی جدید می کشند !
دو:
کریم اهل بیت سفره سبزکرد ...
چه می خوریم ازکرامت او حج محمدی (ص)...
سه:
لیاقت عشق درحد من نبود ...
من عاجزم از بوسه ای که حق من است ...یا حسین(ع)...
چهار:
چنان مغرور بودی که دل ام سوخت می روی ...
دیدی که اخرش نخریدم غروررا ...گران فروش؟!
پنج:
بسته ی مو برایت بخرم از"40 ...50"!
که ببندی و بخندی و بگویی عشق دارم "2000"!
شش:
مزار شش گوشه ات راپرکنم با نوای فاطمه (س)...
بشنوی سوز دلم ...یاد مادر ...بخشش و احسان کنی ...
هفت:
بیدارشدم ...فکرکردم تو مسلمان نیستی !!!
آگاه شدم ...تشنه لب می سوختم ...هرکه بودی می رساندی آب را!!!
هشت:
دیوانه بالای دیوار بود و می خندید ....
عاقل یک سنگ انداخت و خورد درست درست به دندانش ....نشکست!!!
حالا چه جور نمی دانم!یک عاقل دیگر بدو بدو آمد وگفت :بلد نبودی می گفتی من بزنم!چنان می زدی که چشمش ناقص می شد ...اگردنیا را واژگونه نمی دید ...نمی خندید!
دیوانه ازدیوار پائین پرید و عاقل دوم را کشت ...ان هم درست مقابل چشم های عاقل اول !
بعد درحالی که دیوانه ترشده بود بالای دیوار پرید و به خنده ادامه داد!!!
نه:
پدر بنز سوخت چون باکش آتش گرفته بود ...
پدر بچه ها سوخت چون بیمه نداشت ...
ده:
دعا کنید حالم خوب باشد و برای اینکه تست حافظه و یاد آوری و اینها ازخودم نگیرم ...روزی دوبار ننویسم!ممنون....
۱۵ آذر ۹۵ ، ۱۹:۴۶ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

من درد تورا ازدست آسان ندهم ...


یک:
سرمایه ی من ...اشکی بود که می ریخت چشم من ...
هیهات ...چشم دانه ای میلیون واشک....قطره ای هیچ!
دو:
اکثر عشق ها درکلاس اتفاق می افتند ...
وقتی که دانشجویی نمی دانی ...کلاس تکرار شدنی نیست!
سه:
تفاله کرده ای عشق را درون خود ...
نگاه بینداز ببین که بوده ای ..."مردی ...یازنی "لیاقت داشتن اصل جواهر نداشته ای !!!
چهار:
دکترای علی (ع)صبربود و جنگیدن ...
نیامده کس بگوید ...سواد عشق نهج البلاغه نیست ...
پنج:
هزاران سال قبل ...یک کوچه بود ...پیاده می رفتیم ...
تا خانه های مان ...ده پنجره فاصله بود ...
عشق میان نانی بود که یکروز گرسنگی ...باهم تقسیم کرده بودیم ...
ومی خواستیم فرزندانی داشته باشیم ...مثل خودمان ...
کجا خیال آینده؟
شش:
مزار شش گوشه ات را هیچ کس نداشت ...
ازهرطرف تو بوده ای ...تو بوده ای حسین(ع)...پشت شیعیان....
هفت:
امسال ...
با ماشین که می رفتیم دریک بزرگراه ...عاشق هم شدیم ...
تا خانه هایمان 30کیلوترراه بود ...
عشق میان ما چیزهایی بود که قراربود با هم تقسیم کنیم ...
خانه...ماشین ...کارو فرزندآینده ...
می خواهیم فرزندانی داشته باشیم ...
دکتر ...مهندس ...مثل خودمان ...
کجا خیال آینده؟!
هشت:
سوختی مرا و جگر رفت به اعتیاد!!!
رفت اعتیاد و دگرهم جگری نیست ...درتنم!!!




نه:
پدربنز رفت و خانه و کاشانه را فراموش کرد ...
بعضی ها که آلزایمر می گیرند ...دیگران می برند به خانه اشان!!!
ده:
آنفولانزا...ومن دیابتی بیچاره باهم هیچ قراری نداشتیم ...
شده ام " معجون البیچاره گی "پدر مرده گی نداشتم که گرفتم وهزارها درد از همان می آید
اگر نود و بوقی سنت باشد ...
..............................................
خدا یکجاهایی هست ...ولی کسی نیست که باور کند و یکجاهایی نیست که همه می خواهند باشد ولی می گردند تا به زوربیاید و پیدایش کنند ...
خدایا مارا گرفتار این درد نکن!
یازده :
به عشق تو باورم را کشته ام به رسیدن آسان ...
نمی رسم به سادگی ...وساده گذشت نمی کنم ازخود!
دوازده:
بعضی کسا باعث پرواز آدم میشن ...
ولی بعضیا روششون بال بریدنه ..."کاری نداریم"...
خدا یه دفه دیدی ازطریق بنده هاش برات یه سایت پرواز درست کرد ..."راضی ای ؟!!!"
سیزده:
ایران را نمی توان ...برش زدن ...کندن ...انداختن...
به یک کرشمه ی زهرا(س)ست ...ماندگاری ایران ...
چهارده:
اگرتو بد شده ای ...گناه و تقصر من است ...
چنان پرستیده ام تو را ...که رفته ای برای دیگران ...خدا شوی !!!
پانزده :
ازهمه ممنون ....اونایی که به خصوص دارن منو تحمل می کنن...




۱۵ آذر ۹۵ ، ۱۲:۵۶ ۱ نظر
سیده لیلا مددی

بستنی بود چمدانم ...رفتنی بودم ازاین حال....


یک:
تازیانه می زد و عشق بلند بلند می خندید ...
این روزها چه کاردارند به شکنجه ؟!موی بلند یار ...بسیار بسیاراست ....
دو:
شما به قلب من دیگر نیرو نمی دهید؟...
دست شما بالای دست بود ...وقتی که مرده بودم و احیای قلب لازم بود ...
سه:
بیکارنشسته بودیم و داشتیم یک قل دو قل بازی می کردیم ...
دیدیم دشمن امد ...طوری ایستادیم که رفت و بعدها نوشت "ما مرد آن نبوده ایم "!!!
چهار:
سال ها ی سال پیش پاناما حیاط خلوت آمریکا بود ...
سال های سال پیش عراق چاه نفت کویت را قورت داد...و آمریکا صاحب اصلیش از آب درآمد ...
سال های سال پیش ایران بد بود وخیلی بد و امروز آنقدر بد است که تحریم است ...
چون آمریکا بلد نبوده دیگر آنقدر آمریکا باشد ...
به جهنم!بگذار برای خنک کردن خودش پول سعودی ها ی پولداررا بگیرد و بستنی آن جا بشود 500تومن واینجا بشود 1000!
ما داریم اصلا روی لاغری خودمان هم کارمی کنیم ...فردای روزگار یک چیزهایی رو کردیم چه می کنند؟
مگر دنیا همه اش صنایع نظامی ست !...
یکهو دیدی چارتا پلاستیک درست کردیم وروی خلیج فارس خوابیدیم و اب تنی کردیم!!!
"نگو نگفتی!!!"
پنج:
پیمان شکن تو بوده ای ..."ای شاه شمشاد قدمن "
که من کوته بی فکر ....بسته ام پیمان ...که ننوشم نخورم ...جزغم عالی جناب "یاربی "!
شش:
مزار شش گوشه ات حسین (ع)مارا صدا می زد به اسم ...
که بیائید کربلا این جاست ...شهید شهید سالاریم !!!
هفت:
غنچه می داد به گرمای زمستان ...درخت سیب...
برف چشم نداشت که ببیند ...می کشت میوه هایش را!
هشت:
کمین چشم های تو بود ...مرزهای چین ...
آنقدرقوی شده بودند که ماه هم می خندید ....دشمن نبوده ای ؟!!!
نه:
پدربنز می رفت با کت و شلوار قهوه ای به اداره ...
وزیر خسته بود که زودتر پرید و با پراید برگشت به منزل !!!
ده:
خواهرجان ...همدیگررا انقدرنبوسیم !
دراین دوران داغداری آخرش آنفولانزا گرفتیم و خوردیم زمین ...
"این داغ با بوس سرد نمی شود"
یازده:
دست های خدا درکاربوده است ...که کشورما ایران ...
هنوزنقشه اش درست است ...ای شهید ...آفرین !
دوازده:
تشکر می کنم ازهمکاران و بچه های مدرسه ...
امروز واقعا واقعا واقعا فهمیدم عشق یعنی چه ...
خداکنه لایق باشم و بدرد کارم بخورم ...."اگه بعضی دردا بذارن!"
۱۳ آذر ۹۵ ، ۱۸:۲۵ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

بهار را بکش خرداد ...می بینی دی را که می لرزد وزمان... این است


یک:
خرداد تا آذر ...مارا کشت بهار...
نمی توانستیم غنچه دهیم ...خاک مارا برد!
دو:
میان بحث داغ لبو ...انارخندید ...
بیچاره باقالی ...که رفت باسرکه تا حلقمان ...!
سه:
همین غصه برای من بس بود که تو میان غم های من می خندیدی !...
نه ازاین بابت که بی توجهی ...به این دلیل که بین من و تو اختلاف بود !
چهار:
بین کتاب حافظ و بابا طاهر ...درد مشترک عشق است ...
 یکی در شیراز می سوخت برای شاخه نباتش ...یکی درهمدان عریان بود !
پنج:
کینه توزی ازشیعه خلاف جهت است ...
خدای می زند زمین ...نمی روی بالا !...
شش:
مزار شش گوشه ات را که بوسیده ام به عشق ...
نمی دهم به بهشت جان خود ...دیگر کنیز توام!...
هفت:
خراب شد بین ما جهان عاشقی ...
بگذار بگذرد ...چنین جهان "رمانتیکی "اگر خراب شود ...درست است !!!
هشت:
مهدی (ع)اگر بیایی و دنیا عوض شود ...
ما منتظریم ...دنیای دنیای کوچک دنیای مان به دست تو آباد شود ...
نه:
پدر بنز می رفت و بچه ها جشن داشتند ...
چه می دانستند که لباس رسمی همیشه دلیل یک شغل خوب نیست!!!
ده:
همه می گن تو می تونی ...دیگه چقدر؟با تغییر سرنوشت هم دیگه انقدر نمی تونم که جدای خدا باشم ...
یه چیزایی هست به اسم قضا و قدر که باید گاهی براش دست خدارو هم ببوسی !!!.....

یازده :مرگ تو مرابزرگ نمی کرد ای پدر!
بزرگی تو بود که به اندازه ی من ...کوچک پذیر نبود !!!......
دوازده :
ممنون"خیلی خیلی ممنون پرویز "...
سیزده:
اگه غلط املایی دارم مربوط میشه به نوشتن با موبایل ...


۱۲ آذر ۹۵ ، ۱۴:۴۹ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

من رو ی بوته ها بنزین ریختم ...هواسرد است...سبب زمینی داری...

یک

نامه ات راپاره کردم...هیچ احساسی نبود...

رفتی و با دختران دیگرت دیدم...اشک امد...

احساس من انگارازهیچ بیشتربود...

دو

به قلابم گرفتی....ماهیت بودم توصیاد...

جان من درشیشه کردی ...همسرت می خواست سرخم کند...

سه

پیش پای تورفته بودیم ازاتاق پذیرایی بیرون. ..

دردداشتیم...صاحبخانه خون می خورد...ازسادگی های  دل ساده ی ما. ..

چهار

مهدی علیه  السلام رانمی توانددیدهرکس. ..

انقدرهستیم...انقدرهستیم تاهرنسل باشد منتظر...

پنج

گاهی پلاک می شود هویت یک شخص...

شهیدبودویک پلاک که مادرش منتظرش بود...

شش

مزارشش گوشه ات بوی زائران فراگرفت...

مگرجزبهشتیان دعوت می شوند به بهشت...

هفت

حافظ رابردند نزدشاه...

خندیدکه عشق شاه و شاخه نبات ...قاطی نبوده است...

هشت

ظرف میوه می رفت ...به مهمانی با دل خوش...

نمی دانست که خورده شدن همان معنی مرگ است...

نه

پراید چرخ هایش را می کوبیدبه زمین. ..

پدرش بنز می رفت توچال...خانواده باید می رفت پی کاراهواز. ..

ده

بعضی ازکادرپزشکی بیمارستان هاخیلی جدی اند...ومثلاوقتی می خواهند دنبال رگ بگردند یادست مرضی راجهت نبض به دست بگیرند. ..یاانژوکت نصب کنند...یاسرم راچک کنند...باچنان فشاروحالت عصبی این کاررامی کنندکه بیمارباان حال...

وعده ای دیگرهستند که باجانم و چطوری و اهسته ...می دانم فشارکاری واینهازیاداست....لوس بازی نبایددراورد...ولی قسم می خورم که عده ای سر همین چیزها میمیرند...حالایاازترس یامسایل دیگر. ..

یازده

ممنون.........خیلی خیلی ممنون دکتر. ...


۱۱ آذر ۹۵ ، ۱۳:۴۷ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

بالا روم ...بالا روم ...بالا روم ...بالا روم ...بالا روم ...بالا روم...


یک:
دنبال چشم تو بودم ...رضای من ...
نگاه کردی به جایی که خورشید طلوع کرد ...
دو:
برده ای جان مرا ...عیب ندارد خدای من ...
روحم فدای دوست شود؟!بخشنده؟ رحمان؟رحیم ؟!
سه:
گذشت ماه جفاکاری ....یا امام رضا (ع)
بیدار می شوی ...بهاراست و تو شهید ...یا امام رضا(ع)...
چهار:
خانه ام را خراب کردی وباز ....زنده ام ...
زیر آوار سنگین تر تو ...خانه را دوباره می شود ساخت!!!
پنج:
هوای برف...برای کودکی که کفش نداشت ....کابوس نبود ...
کفش های رنگ به رنگ کودک همسایه کابوس بود ....هیچ کدام ...پایش نمی رفت!!!
شش:
پدر باتو دست ندادم و باتو ...لبم به خنده باز نشد ...
ولی تو دودست مهربانت را وقف چانه ام کردی ...برای گفتن "عشق من بخند "!
هفت:
کناره سفره ی حضرت رسول ...مهمان نشسته بود ...
پدر مواظب بود که مهمان دست خالی به خانه اش نرود ...
هشت:
یوسف !یک قتل کرده ای و خودت "هم"...می دانی ...
قتل یک زن ساده...که فکر می کرد زنان مصر مثل خودش فکر می کنند!!!
نه:
با پراید رفتیم و پشت بنز پدر گریه می کردیم ...
دنیا همین بود !...پراید هایی که پشت بنز پدر راه را بلد باشند !
ده:
با چشم خودت می بینی که دنیا ارزش ندارد و باور نمی کنی ...
با دست خودت گاهی خاطراتت را می خواهی به گور کنی نمی شود ...باور نمی کنی ...
پاهایت را مثل کودک دو ساله به زمین می کوبی و به جماعتی می گویی می خواهم ...
کسی قدرتش را ندارد ...باور نمی کنی ...
به رگ هایت نگاه می کنی ..که ازوجودکسی دیگر به وجود آمده ...کارخداست ...باور نمی کنی ...
"به خودم می گم باورکن ...که دنیا پوسته ی دنیای دیگری ست "....
یازده :
مراسم پدر تمام شد ...به خاطر همدردی و حضور تشکر می کنم ...
به خصوص از دوستانی که چندتایشان را به کلی از یاد برده بودم ...ولی آن ها نه!
دوازده:
.........................ممنون!"حنانه خیلی خیلی ممنون "...
سیزده:
تا چند روز یک خط درمیونم ..."حافظ ناظری و بالا روم"

۱۰ آذر ۹۵ ، ۱۹:۳۹ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

کوچه های سرد شمران ...به هیچ درد نمی خورد ...مگر قدم زدن با تو ...........!


یک:
در توانایی من نیست فراموشی تو ...
ناتوانم کن از این عشق ...بلکه آلزایمر بگیرم بروم!...
دو:
می رفتی ودرد با تو می رفت ...قدم به قدم ...
شادبودیم که جسم تو ...مشکل نداشت بادردها !
سه:
خنده از لب های تو ...پاک نمی شد به "خدا"
تا تراشیدند لب هایت پزشکانی که می گشتند درپی "لبخندها"!
چهار:
غم دیده ام ولی نمی گذارم داغ تو ...
آن قدر دست شیطنت روزگاربماند ....تا شود سیاه !!!
پنج:
.................ممنون...........!
شش:
فردانمیشه بنویسم ولی بعد ازفردا خداکنه ...
دوستای خوبم که کنارم بودید ...مرسی...
۰۶ آذر ۹۵ ، ۱۸:۳۳ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

پدرم رفتی ؟!خدای همراهت باشد تابازببینیم همدیگر....

یک :

دلم سوخته بود و به باد هم نرفته بود ...

تو ...کبریت کشیدی ولی مقصر اصلی"خدای "بود ...

دو:

گذشتم از خون تو ...که ریخته می شد روی کاغذها ...

که خون تو ازقلب رقیق تو ...عشق را متولد می کرد ...

سه:

دعا چه سود ...اگرخدای بخواهد که زمستان را ببینیم ...

همیه بهارنیست ...تا روی چمن ها قدم بزنیم ...

چهار:

روزنامه میان دست پدر ...

کوچه ها را ورق می زد ...

حوصله ی خاطره نداشتیم ...

زندگی ماشین بود که می گذشت از دهه ی چهل ...

وچه سود دیگرزنده ماندن ...

پدررفتی ؟!!!

پنج:

خیال تو که ازبغض من عبور کند ...یا علی (ع)...

فدای آن که از نسل تو مرا به آینده های دور هدایت کند.........علی (ع)...

شش:

خودم را گم می کنم کنارمزار شش گوشه ات حسین(ع)

کو تا مربلای سال دگر...پیدایم کنی ...حسین(ع)...

هشت:

علاج ندارد مرگ ...باید عبورکرد ...

اما پدرکه نیست ...یعنی سایه رفت ...

هشت:

خدای آسوده نخوابیده میلیون ها سال ...

دستگاه خلقتش همه ...درکار سرنوشت ...

نه :

پدرم امروز صبح ازدنیا رفتند ...و برای قدیمی ها که می شناختندش ...خیلی ناراحت کننده است ...

مثل همه دخترها که دراین مواقع ناراحتند می سوزم و می سوزم ومی سوزم ...

ازدست رفت و تمام شد ...وبه خدا قسم تا آخرین لحظه ایستاده بود و می خندید و شاد بود ...

خدایش رحمت کند و رحمت کند همه ی رفتگان ....

"انا لله وانا الیه راجعون "

۰۴ آذر ۹۵ ، ۱۱:۳۶ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

پرنده خودرا قاب گرفت ...پرهایش را کنده بودند...دوراز پرواز....


یک:
می گردم ازاین به بعد کوچه های شهررا ...
شبیه شما پیدا نیست ...که غنچه های باغچه هم ...
عادت به دستان مهربان شما داشتند ..........................................پدر!
دو:
قلبم بدرد تو هم نخورد ...
موقع رفتنت مرا بخشیدی به خودم ...قلبت ایستاده بود!!!
سه:
کندم ستاره ام را از روی اسمان ...
وقتش رسیده بود ...سوارستاره ام ...دل ماه را بشکنم !



چهار:
خیلی یبهتراز تو بود ...احوال یاس مان ...
هرچند روی سیم های دیوار همسایه جان می داد ...
پنج:
مهدی (ع)کنارتو آموختیم وفا ...
قرار شد که بیایی تا لحظه ی آخر ...درسمان انتظارتوست ...
شش:
یک انگشتر نذرمن برای مزار شش گوشه ات ...
دیگر از طلا بالاتر چه ارزش دنیوی !که بگویم هنوز زنده ای ...
هفت:
قرار شد که موهایت را نوازش کنم ...
پنج انگشت روی باد ...
رفت ...
ولی به نوازش موی دیگری !!!
هشت:
باید باورکنم مرگ لحظه ی آخرنیست ...
لحظه ی آخر بی توجهی توست ...
تولدت جایی دیگر ...
که نشانیش را به من نمی دهی ........پدر!
نه:
بچه بنز:
بابابابا!من ازاونائیم که رنگشون تو آفتاب عوض میشه !...
بابا بنز:
مگه تو آفتاب پرستی پسر!ما فابریک طلایی هستیم!اونوقت تو می خای چه رنگی شی؟
ده:
هنوز پدرم زنده است و برای زندگی می جنگد ...این اتفاق یکباردیگرهم افتاده ...
قلبم دارد توی دهانم آب می شود و همین طوربین جمع می چرخم و حرف می زنم وروزگاررابد می بینم که مرام پدرم نبود و نیست ....
تا به همین حالا ازکسانی که حالش را می پرسند و با من همدلی می کنند ...متشکرم ...
خداسایه ی همه ی پدرها و مادرها را برای ما نگه دارد ....."انشالله"
یازده:
تو می دانستی که می خواهم یکبارتورا ازنزدیک ببینم ...
ولی نکردی ...همان یکبارهم درخواب حضورپیدا کنی ........
دوازده :
به غیر تو ای امام ضامن آهو ...کسی نبخشید زندگی من!!!
یا من آهو بوده ام یا تو به چشم آهو بخشیده ای ...زندگی من!!!
سیزده :
..............ممنون"خیلی خیلی ممنون برادر بزرگتر"


۰۳ آذر ۹۵ ، ۱۸:۳۶ ۰ نظر
سیده لیلا مددی