بی شمس

ادبی

۳۲ مطلب در بهمن ۱۳۹۵ ثبت شده است

چو...ایران نباشد ...تن من مباد ...


یک:
اندوه من ...جای حضورتورا گرفت ...
حضورتو ...شادی قلب من بود ...ای وای روزگار ...
دو:
کلاس درس تو ...آوارباسوادی بود ...
هزاردرس گرفتم ...یکی نپرستیدن خودت !!!
سه:
شمار روزهای مرگ من از عمر من گذشت ...
یکبارنیامدی که ببینی که زنده ام ...یا مرده ...
چهار:
بسیاربوده ام ولی حالا دگر....چرا؟
آن جا که نیستی ...ماندن برای چه؟
پنج:
باورکنید وجدان کاری دارم ودیگر نمی دانم باید چه کنم؟ازپارسال بیماری هنوزدارم و کم نشده...
باید کلا می ماندم که نماندم و حالا که می روم ...این طور به نظر می رسد که چرا می مانم !!!وحشتناک است که کسی که دردت را حس نکند ..و...یک کرور درد داشته باشی ...
عیب ندارد ...بی خیال !!!
شش:
مزار شش گوشه ات مرابرد نزد فاطمه (س)...
آن جا که پیشانی ات را می بوسید و می گفت :ساحسین(ع)...
هفت:
قلبم را بخر 50 میلیون وراحتم کن ..
پسرم شاسی بلند می خواهد به زندگی ...که ندارم !!!
هشت:
امروز روز خنده های بهشتی مردم است ...
با صد هزار آتش خریده ایم که ببینیم صدهزار خنده را ....
نه:
پراید دستش را به جیب خودش می کند و بس !!!
این بنز توست که روزی فقط 100000تومن ...خرج شستنش ....
ده:
امروز خیلی ناراحت بودم و به کسی نمی توانستم بگویم ...
درمورد کارم بود چون امسال وضعیتم با سال های گذشته خیلی فرق داشت .خوش حالم که می شود درک کرد و ناراحت که بعضی ها درک نمی کنند ...
خیالی نیست مثل تبهکارها پرونده های پزشکی من روزبه روز کلفت تر می شود ...اگر کسی می خواهد بخواند یا علی ...اگر کسی هم خیلی دلش م یخواهد جای کسی مثل من باشد ...یاعلی !!!
داستان طولانیست!...
یازده:
بوی تورا ...نشنیده ...مست مست مست ...
ما مست در انتظارتوایم ...مهدی (ع)...حواست هست ؟!
دوازده :
کوله بارعشق تو ...نمی گذارم به زمین ...
این زمین لیاقت تو ندارد...روی دوشم هست ...
سیزده :
یادم نمی رود ...6 ساله بودم و رفته بودم بازی که یک دفعه گلو و چشم هایم سوخت ...داشتم خفه می شدم و اصلا نمی دانستم چه خبراست ...
مادرم آمد دنبالم و سریع مرا برد و دست و صورتم را شست و گفت که گاز اشک آور زده اند ...
از آن طرف خبر رسید که عده ای از افراد خدمت گذار نیروی هوایی موردتهاجم رژیم شاه قرار گرفته اند ...
نشستیم و گریه کردیم ...ولی مادرم دلداریمان می داد که ...دلم روشن است و برای برادرتان اتفاقی نیفتاده ...یکباره دیدیم که برادرم با یو نیفورم همراه یکی از دوستان همافرش آمد ...چقدر خوش حال شدیم ....ایشان منزل ما ماندند تا کمی اوضاع بهتر شد ....
چهارده :
چه خوب شد دل مان روشنا گرفت به عشق ...
که سرزمین مان به انقلاب رسید و ...سرزمین مهدی (ع) شد ....
پانزده :
ممنون...دوستتون دارم ...
"یه عده هستن مثل دنیای واقعی که دارن تو فضای مجازی امنیت ماو کشورمون رو حفظ می کنن ...
بعد از مدتها نوشتن چه خوب که ازشون تشکر کنم و بگم خسته نباشید ...سرباز سربازه چه دنیای واقعی چه دنیای مجازی ...دمتون گرم "



۱۲ بهمن ۹۵ ، ۰۰:۱۳ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

قیامت های پرآتش ...زهرسویی برانگیزد ...


یک:
تمرین می کنم ...همین طورادامه می دهم ...
روپای ماندنم ...صدسال بگذرد ...انرژی اش تویی...تویی...
دو:
بحث این است که زنده ماندن ...دروغ نباشد ...
اگرکه لایق این زندگانیم ...بایدراست بگویم که ...زنده ام ....
سه:
هیچ جا ...بدتر از تو ...پیدا نمی کنم ...قاتل های زنجیره ای هم ...ازتو بهترند ...
تو یک شبه ...مفهوم زندگی ام را بردی ...
آن جاکه خانه ی بهترین کس من بود..."نه خانه ی خودمن"!!!
چهار:
بگو که بخندم ...نمی گویی چرا؟من هنوز غریبه ام؟...
تلگرام تو پرطنز است و من حق ندارم ...چون تو مردی !!!
پنج:
دوران های عصبی درجهان فراوان بوده و همیشه آمریکا می خواسته به عنوان یک قاره ازاین اعصاب خراب دورباشد ...ولی خودش به عنوان یک قاره شاد باقی بماند !!!
نظیرش درتاریخ فراوان است ...مثل دوره های جنگ اول و دوم جهانی ...که امریکا خودش را نگه داشت ولی درآخرین لحظه ها به درخواست کشور بریتانیا وارد جنگ شد و با کمترین تلفات بیشترین سهم را از جنگ ها برد ...
انزوا طلبی امروز دردی از دردهای این کشور دوا نمی کند و به زورهم نمی توانیم خودمان را خوشحال نشان بدهیم ...چون به عنوان بزرگترین کشور بدهکاردنیا ازهرجهت فشار روی ارکان کشورسخت است واز آن جایی که این کشور ازقبل فدرال است وایالت متحده دیگر واقعا چگونه می تواند مشکلاتش را خل کند ؟به جز استقلال کامل ایالات ...!
قمارسیاست به این سادگی ها هم نیست ...عده ای ممکن است درون کاخ کازینو !!!بنشینند تا بالخره ببرند و بیایند بیرون ...ولی فقط با یک پیرهن !!!
شش:
مزارشش گوشه ات "باب الحوائج "است ...
به یک نگاه تو ...نیازما ...روا شود حسین (ع)...
هفت:
درس استاد ..نگاهی شد و ما ...
دکترای نگاه گرفته ایم ...80 میلیون !!!
هشت:
بازار بود چشم سیاهت نخریدیم ...
حتی به یک نگاه ...که نا محرم توایم !!!
نه:
پرایدداشت می مرد و درقبرستان خودروها ...قرار بود که له شود که ...بنز آمد ...
دختری بنزرا خریده بود یک میلیارد ...وکشته بود دو میلیارد کناریک بنز دیگر ...
تا زنده بماند ولی ...
ده:
خجالت می کشم و خودم هم می دانم چرا...
به شما نمی گویم ...هرچند گاهی بعضی چیزها خجالت ندارد و بعضی ها بیخودو بی جهت می کشند ...
فکر بد نکنید ...دزدی نیست ...و هیچ مورد اخلاقی دیگری ...
من خجالت می کشم چون گاهی آن قدر ضعیفم ...چرایش را نمی دانم و خدا می داند که چرا ....
"جل ال خالق "!!!
یازده:
وطنم خاک طلا بود ...که صد هزار جوان ...
به عشق آن طلای ناب حسینی ...شهید شدند ...
دوازده:
هنوز زنده ایم و با جوان مردی خویش ...
دست ناتوان "هم"می گیریم ...دنیا کوچک است ...
سیزده:
دوستتون دارم ...ممنون!
چهارده:
درکهکشان دنبال فرمول های شیمیایی خودمان هستیم ...مثل آب و اگسیژن ولی ...
می خواهیم با کشاورزی ازفضا تمدن جدیدی بسازیم ولی ...
دردنیا بارها مارها و کورو کودیل هارا کشته ایم به خاطر کیف و کفش ولی ...
درهمین دنیا تاثیر نبود انسان درچرخه ی حیات چیست؟شما می دانید ؟!!!
پانزده:
وقت مرگ من ...تو هزارسال دیگر فرصت داری ...
آن قدر عشق بورزی تا دنیا تمام شود نه تو ...
اما ..
بی اثر بودم دردنیای تو ...ای نازنین ...
لطف کن ...دیگرنیا دنبال من ...درگور من ...راحت ترم!!!
شانزده :
ایول دارم می زنم رو دست آگهی های همشهری !!!



۱۰ بهمن ۹۵ ، ۱۷:۴۳ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

کتک به سبک داریوش !!!


یک:
درطریق دلبری ...امکان آزادی ندارم ...
پس هوای دیگری را ...دیگر بگیر از من ...دلبرم !!!
دو:
بخشی از خاطره هایم با تو مربوط به "خواب " است ...
کلا اگر دیده باشم ...بیش ازیک بار تو را ...ولی خواب تو ..ده سال مرا می پاید!!!
سه:
مرده بودم و آن سوی تخت گریه می کردی ؟!
به حقه ات خندیده بود فرشته ی مرگ ...که رها کرد و زندگی بخشید؟!!!
چهار:
بوی قیمه ...بوی قورمه سبزی ...ماکارونی ...بادمجون به به !...
ولی ...ازرستوران سرکوچه بخرم بهتراست ...وقتی تو با بینی ات دشمنی!!!...
پنج:
سربارعشق تو بودم ...خلاص کرد مرا ...
به نگاهی که دلم خواست ....جداشم ...بروم ازعشقت ...
شش:
مزار شش گوشه ات را نمی توان بخریم !!!
هزار مالک عشق تو ...نیم سانت ندهند !!!
هفت:
گوشه ای ازعشق تو ...شد کتاب آخرین ...
با تلاوت آشنا بودم ...که عاشق ترشدم ...
هشت:
مرگ یک بهانه است برای اینکه مارا از عشق مان ...زندگی جداکنی ...
تو که حسود نیستی ...ما زیاد وابسته ی عشقی هستیم که می دانیم ...ماندنی نیستیم !!!
نه:
بنز خواب دید که رفته است دوبی ...
تاکسی شده و پراید سوارش .................."پرید"!
ده:
قول بی جا به کسی ندهیم ...اگر نمی توانیم ...
قول شغل ...قول قرض ...قول ازدواج ...قول خرید خانه ...قول خرید ماشین ...قول خرید عروسک ...قول خرید لباس ...قول اضافه حقوق ...قوا استخدام ...قول پول تو جیبی ...
غافلگیر کردن خیلی بهتر است ...شخصیت آدم زیر سئوال نمی رود ....
اگر کسی جای من ازاین جور قول ها بدهد ...می دانم چه کنم!!!
یازده:
باران بخور هوای آلوده ی عشق من ...
اگر تهران را دوست دارم ...تو هم کمی عاشق شو ...
دوازده:
به عشق آن ترامپ ...نمی کنم خراب خانه های خود ...
کردم به عشق اوباما و هنوز ندادند ...گرین کارت !!!
سیزده:
ممنون ...........
کلاس بالا حرف زدن خیلی حال می ده ...اگه من اینطوریم!!!
اگه بلدی بامن رابطه برقرار کن !!!"بابا بی خیال شوخی "...
..................................
چهارده:
بی سوادم ...آن سوادم عشق توست ...
مدرکش آن بچه هایی که...دکتر کرده ام !!!



۰۹ بهمن ۹۵ ، ۲۲:۳۴ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

نمی ریم از شهر تهرون...بیرون!!!




یک:

به دردسر افتاده ام ...وهیچ قرصی...

به جزقرص روی ماه تو ....مرا...مسکن نیست!!!

دو:

قندان پراست و نمی توان خوردن قند ...

ازبس چشیده ام ...کلماتت...گرفته ام من قند ...

سه:

دیوارکنده است ...مرا...چون اعلا میه ای ...

ازعشق بودم و چسبیده به کنج خانه ی پدری...

چهار:

رفتیم سینما ...و7ماهگی را دیدیم ...اقلا تا آخرش را نشستیم ...من که همیشه میخندم ...آخرش کمی گریه کردم و برعکس حال امروزمن ...زن و شوهر جوانی که کنارم بودند...آنقدرچیپس خوردند و خندیدند که آخرش فکر کردم نکند..."ای بابا"!!!

راستی این دفعه دوم است که می بینم ...آقای بهدادیه جوری ته فیلم جگر می سوزاند ...نکن برادر ...نکن...ما مخاطبیم...نکن!!!

پنج:

سینه ام سوخته ...مثل ساختمان پلاسکو ...

ولی ...کسی نداشته ام تا بیاید و مهار کند...

شش:

مزارشش گوشه ات یکی بود و خدای یکی...

دلم به تو که پرکشید ...گفتند...:حواست جمع ...عشق دومی هستی...

هفت:

پوست درخت کلفت است که می ایستد درزمستان ...

وگرنه من تسلیمم...می لرزم و می گویم :هواسرداست !!!

هشت:

غم وغصه گرفته است مرا ...که آن ترامپ...

بسته است درهای یو اس اش را ...نمی خواهد دگر مرا!!!

نه:

دختری به نام پراید خودش را کشت برای پسری به نام بنز...

چه فایده!فرداش بنز رفت گرفت یک پژوی دیگررا...

ده:

خیالتان  جمع...دیگربه خاطر آلودگی هوا تعطیل نمی شویم ...خوبتون شد؟راحت شدید؟دیگه حتی به خاطر 22 بهمن  هم تعطیل نیستیم!...اصلا باید تا آخر سال هرروز برویم مدرسه !!!...

برف آمده به این درشتی ...دراقصی نقاط مملکت اندازه ی 2سال باران آمده ...خوشتان شد؟این خیال های بد که داشتید ؟

آه بفرمایید !...هوای پاک!!!....

یازده:

خیلی دل تنگ بودم ...که یکبار دیگر نوشتم ...نفسم ازجای گرم درنمی آید...ولی ممنون که با من اید .............مخلصم......

۰۸ بهمن ۹۵ ، ۲۰:۳۱ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

خیال بد؟...نه بابا مردم...خانواده دارن!!!


پلاک12+1دیگرنبود درکوچه...

که کل شهر بگردی. ..همان پلاک. ...خانه ی عشقم بود...

دو:

اره برقی چنان می خندیدکه...جنگل بدبخت...نفس نداشت...

شارژ برقی اش تمام شد. ..پرندگان پریدند سوی لانه ی خود...

سه:

پری روز برای دی روز نقشه ای داشتیم ودی روز برای امروز...

یا نقشه هایمان عملی نیست... یافرصت می خواهیم...چندسال برای رسیدن...

چهار:

پونه. ..کناردست من...ارام خواب بود...

چیدش ازخواب ارام. ..پرنده ی پای تو...که می رفت سوی نور...

پنج:

دردداشت. ..پرنده ای که سوخته بود ...به نزدیکی خورشید...

بالا رفتن هم گاه خوب نیست...اگربه تن لباس عشق بپوشی...

شش:

مزارشش گوشه ات راساخته اند...عاشقان تو...

اما...چنان که....ندیده بهشت را...بیاورند کربلای تو...

هفت:

مهدی(ع)...گاه خاک بوی تورامی دهد...این مملکت پراست...

مااعتقاد به حضورتوداریم...که علی سرپرست ماست...

هشت:

بعضی وقتها...کلماتی می ایندکه مادچارخنده می شویم...ومعنی دیگرشان رابیشتردوست داریم...مثلابعضی هابه خواهر می گویند خار...واین خودبهخودبدنیست...یادم می اید جایی برای فروش پیچ نوشته بود:پیچ خار!

که تاچندسال که ازان جا ردمی شدم می خندیدم...یامثلادرمورد کله وپاچه...درجایی دیدم که نوشته بود...کله وپاچه سعدی...یاهمین حلیم معنوی...اصلا کله پاچه ای هااسامی قشنگی دارند...مثل چشم ابی...یادل وجگرکی هادرمیدان ببعی...مثل جگرکی های پرسپولیس واستقلال...به نام استقلال وپرسپولیس جگر!!!وغیره...وامثالهم...

نه:

پرایدشک داشت که ماشین باشد!...

ازمادرش پرسید:مامان!من...ماشینم؟یا دخترم؟صاحب خیلی منو دوس داره؟

مادرش بنزگفت:اللهی عزیرم!باورکن توماشینی...چون واقعا همه ی اونایی که ادعای عشق دارن ام...می خوان سوارادم بشن...تواینجوری فکرمیکنی!!!

ده:

کوله پشتی هایمان رااماده فرداکنیم...وبرای فرزندانمان هم بگذاریم....چه خوب که ان هافردای روزگارنیازبه کوله پشتی ماداشته باشند. ...تااینکه مابه کوله پشتی ان ها...داردبهارمی اید...امسال سال زیبایی بود!...چراکه غم فراوان داشت...غم همیشه توجه می اورد...گاه به خاطریک انسان کل جهان عوض می شود...بگذار عوض شود...

دیگرادامه نمی دهم!!!

یازده:

پیاده بیایم که بدانی پای من قابل تونیست...

باهمه خستگی بداند:رضا(ع)عشق مطلق است...

دوازده:

حسود...میمیری ودرتوعشق من نیست...

کلا مریض هستی...حتی به خال پیشانی من...حسادت داری!!!

سیزده:

امروز می ریم سینما...

نمی دونم هفت ماهگی روبریم...یاسلام بمبی...یاوارونگی...

یه چی بگم...تازه گی ...افشای زندگی و روابط هنرپیشه هاتواینستاگرام. ..یاهرجای دیگه...تواحساس من...برای دیدن یه فیلم تاثیرمنفی میذاره....ازنقدفراستی هم...بدتره لامصب!...چی کارکنم؟!!!

چهارده:

ممنون!

یکی بی صدا داره دنبالم می کنه...

یک...نکنه ازعوامل امریکاباشه؟

دو....نکنه عاشقم بشه و ندونه من چندسالمه؟

سه:...ازدوستامه؟که یدفه می خاد غافلگیرم کنه؟

چهار:...ازهنرپیشه هاومجریایی که خجالتی ان؟

پنج:...نکنه رضارشیدپوره...که اینترنت بیمارستان فقط وبلاگ منوبراش بازمیکنه؟

شش:....شایدخواهروبرادرام باشن؟یاعلی بعدمنو میکشن!!!

هفت:...بچه های خونه ان؟شایدازشدت غرورنمی ان بگن؟!!!

هشت:...بچه های مدرسه ان که باروش های پلیسی این جاروپیداکردن؟

نه:....اها!استادکامپیوترمه...که طفلکی همیشه دنبال اینترنت مفته؟

ده:....مسعودبمانی پوره که جریانش طولانیه؟....فکربدنکنید...

یازده:...همسایه ....دزدنابکار!جهت پیدانمودن رمز وایفای مودم؟!!!

دوازده:...عوامل دیگه...که روم نمیشه بگم...مثل انگلیسی ها!؟

سیزده:....به من چه؟اصلاطفلک...

چهارده:...مواردناشناخته دیگر...!!!

پانزده:....کلادوستون دارم....!

.......................

غلط املایی ...تقصیر موبایله...جریان همون دیوارکج!!!!


 


۰۸ بهمن ۹۵ ، ۱۲:۱۳ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

سیاست چینی دوره ی یانگ ...یا انزوا طلبی به شکل اوایل قرن بیست....

یک:

تولد خواب من ...مبارک ...دیگر نخواهم دید ...بیداری...

 که تو ...کناردست من ...بوده باشی !...

دو:

قلب  را خورد ...ماهیچه اش قوی نشد ...

اما خون مرا می خواست ...دیگرنداشتم به حد کافی ...غم تورا میل کرد ....

سه:

مرااز شرکت چشمانت بیرون مینداز ای رئیس ...

بیمه ی عمر ندارم ...می بینی آخر مرده ام ...پای میز عشق تو ...

چهار:

درداز کوه شروع شد که راه به جنگل نداشت ...

هوای آلوده جمع شد و شهررا خفه کرد ...هیچ کس حاضر نشد از روی صندلی ماشین بلند شود وبرود کمی قدم بزند ....

باور می کنی ؟!!!

پنج:

دردکترین های کسب منافع ملی ...وحتی شخصی ...کمتر می توانیم روی جیب دیگران حساب کنیم...مگر ازایشان ارث ببریم ..."اگربخواهیم بهره مند شویم "....

بهترین کارجداکردن از زندگی مان با چاقو ...اصلا به صلاح نیست ...

این نشان میدهد که طرف مقابل پتانسیل های خوبی درآینده برای ارتباط با مادارد و اکنون ما ...حالتی ست که می توانیم برتری های خودمان را به شکلی ...تحمیل کنیم ...

خوش بختانه انسان هایی که چنین دکترین هایی درجهان دارند زیاد نیستند ...و8 سال هم درکل جهان رقمی نیست ...ولی تندی و سرعت یک ریسک است و دراین تجارت طرف مقابل کاملادر مشتمان نیست ...

مانده ام چطور چنین سیاستی می خواهد جواب بدهد و  حالا ببشود تحریم ...یاحالا بی محلی یانفروختن ...یا گرانفروشی یا چه می دانم برتری ...

چند سال می توان بدبختی را تحمل کرد نمی دانم ولی دارم باورمی کنم که peopleیا مردم کم کم دارند اهمیت شان را درنظام سرمایه داری بعنوان نیروی کار از دست می دهند!!!....

شش:

مزار شش گوشه ات را بریده اند ازبهشت ...

روی زمین جای تونیست ...اما چطور ما خودمان را ...بهشتی کنیم ؟

هفت:

اگر زمان ...فاصله ی نقطه های گذشته ...تا حال و آینده است ..."می شکنیم"...

این یعنی تو در جریان ...اتفاقات جهانی ...امام زمان(ع)یا مهدی ...

هشت:

تو مرا از حداقل های خود محروم کردی ...

دیدنت ...شنیدنت و احساس کردنت ...

مشکلی نیست ...

من خیال خوبی دارم ....

هنوز یک خط مجازی تو در گذشته ...

برای من عشق است ...

نه:

بنز با افتخار می رفت زیر پای پلیس ها ...

پراید قدرت بالایش را مدیون ویراژسارقان تیزرو بود ...

ده:

تحقیر دیگران کار ساده ای نیست ...بعضی ا با تحقیر ...خودشونوبالا می کشن ...ولی بعضی ا با تحقیر عقده ای می شن و می خوان 

همه رو بکشن زیر ...

یادمون نره ...برا یه ملت قضیه فرق می کنه ...خداکنه بزرگترشون حواسش جمع باشه تاتو تله نیفتن و به راه خودشون ادامه بدن ...

توی دنیای امروز قدرت های بزرک یاد دوران بزرگیشون و استعمار شون درکشورهایی که تحقیر شون کردن می افتن ...اما حیف ...

قدرت سرمایه داری خودشون باعث شده ...اطلاعاتی رو در روزمره دراختیار ملت ها بگذارن که نمی تونه دیگه بزرگی براشون بیاره ...

باید حواسمون باشه ...جدی می گم چه درمورد شخصی ...چه  درمورد جامعه ...مشت مون رو باید قوی کنیم ...کسی که مارو تحقیر کرد برامون نقشه دراز مدت داره...

یازده:

لب فروشی هم که دیدیم ...ازتمام شاعران ... 

شعر عشق خود به لب هاشان چنان چسبیده بود ...عین عسل...

دوازده:

گلاب به رویتان ...عشق بالا نیاوردیم؟!!!

ای عجب...دکترتعجب کرد از حالت ...انز...جارمان !!!

سیزده:

به سرزمین مان عشق نورزیم ...یا علی (ع)...

اینجا که حرف تو ...پایان دغدغه های جهان ماست ...

چهارده:

بیماری برای همه هست...ولی عیادت خیلی عالیه ...تو بیمارستان دوست قدیمی ام...دست خالی اومد ویه دفه دست چپم رو بوسید ...

که جای انزوکت هام بود ...نمیدونم چرااینکارو کرد ....ولی وقتی گریه می کردیم ...من یه حس دیگه ای داشتم ...

نه اینکه خدای نکرده فکرکنم چه خبره...دوروز دیگه تو خونه بودم و داشتم به قدرت عشق دوستم فکر می کردم ...

انشالله ...خودمم بتونم عشقمو یه وقتایی که لازمه نشون بدم ...بعدها هزارمن عشق دیگه به درد نمی خوره ...اگه طرف مقابلمون نباشه ....

دنیارو بشکونیم ...بزنیم به هم ...

چقدرقانون دست و پاگیر واسه خودمون می سازیم ...که واقعا ارزش نداره ...

پانزده:

ممنون!

هنوز دوستون دارم ...اگه می نویسم..."بقول یکی مفت نویسی"....

بخونید خداتونم شکرکنید!!!!"با شوخی "....


۰۷ بهمن ۹۵ ، ۱۲:۵۸ ۱ نظر
سیده لیلا مددی

پارسال همین موقع با گریه می رفتم...

یک: 

دودل بودم ...بروم یاکه بمانم ...

سکه ی شانس ...شیر آمد ...بمانم که نیایی؟!

دو:

یوسف ...درس محبت نخوانده بود نزد پدر؟!

عشقی که با سکوت ده سال ازآن گذشت ....درحد پیامبری نزد خدای بود ...

سه:

استاد مرا ببخش که درس را گذراندم... به عشق تو ...

تو نمی دانستی مرا ...ولی من ...همان عشق فهمیده ام تورا ...

چهار:

سرباز منتظر پنجشنبه است و بس!!!

ازنامه ها بپرس که عشق بیرون پادگان یعنی چه؟!

پنج:

بربری و کولا ...بردند ساختمان هارا بالا ...

شهررا بگو که هوایش ...از قندها پراست !!!

شش:

مزار شش گوشه ات ...ازتن به من نزدیکتربود ...

ان گاه که وضو گرفته و گریان ...خدای را می دیدم کنارتو!...

هفت:

مهدی (ع)به انتظارتو ...شکسته ام زمان ...

صدسال یک ثانیه گذشت ...من هنوز درافتخارسربازی توام ...

هشت:

همیشه دهه فجر با هنر می آد و از تومدرسه ها ...سرود و نمایش و این ها تمرین میشه تا شهرمون که پرمیشه ا

ز جشن های تئاتری و سینمایی و شعر و اینها ...

نمی تونیم بگیم که چند درصد ما رشد تو موسیقی و شعر و نمایش و سینما و غیره داشتیم ...شاید هم بشه ولی واقعا تغییر کردیم ...

تونقاشی و عکاسی و خیلی هنرهای دیگه ...یکی از دلایلش برداشته شدن "انحصار"بوده ...باورکنید که به راحتی می تونید شاعر یا نویسنده یا کارگردان بشید !!!

نه:

پراید با سربلندی مرا صاحب گواهی نامه کرد ...

بنز اما سر بلندم کرد ...درهمسایه و فامیل و شهر ...

ده:

خدای همین ...همین ...همین رگ گردن تو و نزدیکتر است ...

برایم دعاکن ...که عشق تو مرا به عشقم می رساند ...

تو خوبی ...و می خواهی رشد کنم ...بالا بروم و زندگی کنم و لذت ببرم ...

"به نظر تو من هم خوب هستم؟!"

یازده:

خوش می گذرد گذار راه ها به سوی تو ...

کسی حواسش نیست ...چگونه می رسد به شهر تو...یا امام رضا (ع)...

دوازده:

بقال شهرهم فهمیده من ...گران خرم !!!حتی ...

دیگر موقع فروش ...طعنه می زند به عشق تو ...!!!

سیزده :

بکش ولی نه با چاقوی کند!!!

اگر قرار است "ابراهیم "باشی...اول چاقوی خودرا خوب امتحان کن!!!

چهارده:

ممنون!...........

.....................................................

کاش هرجا هستیم دست و پامون براهم بلرزه ...نه اینکه ازکنارهم رد شیم ...حالا به عنوان همکار خانواده ...شهر کشور دنیا ...

...................................................................................................

بعضی ا اعتقاد داشتن که زندگی شهر نشینی احساس آدم رو نسبت به طبیعت می گیره و آدم باید شبا تو چادر بخوابه ...اونم عربای قبل اسلام ...عربای قدیم ...دنیا گاهی آدم رو برعکس می کنه ...می خواستن یه تمدن مثل ایران نباشه ...چرا چون مردمش سقف بالاسرشون بود!!!

الان توی هواپیما واسه خودشون تخت خواب و حموم هم ساختن ...

باید باورکنیم داشتن احساس به هم خودش فرهنگه ...ماها که یادمون نرفته ...هنوز هنوز هنوز همون تمدن رو داریم ...

"چی گفتم ""به به به من؟!!!"......

............................................................................................

دلم برات تنگ میشه ...روی میزی ...توی هوایی ...توی قوطی رو غنی ...حتی تو شیشه خیارشور!!!

خسته ام می کنی !!!بیا بیرون ...بیا بیرون ازفکرم ...باشه؟!!

............................................

امیدوارم حال آقای رشید پور بد نباشه...تازه چند دقیقه پیش شنیدم ...به خودمون اهمیت نمی دیم ...جدی میگم...

....................................................................

دوستان عکس خانم اخوان هستش نه مادرم ...ایشون و مادرم شباهت بسیار عجیبی به هم دارن ....

۰۶ بهمن ۹۵ ، ۲۲:۴۴ ۱ نظر
سیده لیلا مددی

بخشی از لذت های خوردنی ...درگذشته!

یک:

کنار دست تو استاد ...استاد شدم ..."لیک ...دریغ"!

برای تو دیگر نمی شوم شاگرد ...می دانی؟!!!

دو: 

چه کنم دیگر مرا بپذیری به حضورت ؟!

که بسته است...راه ها..."عیب ندارد "...می روم سمت خدای خود!!!

سه:

چه گویمت که شاعر نبوده ای ...ولی شعرها ...

می بوسیدند انگشتان تورا ...آنقدر می نوشتی ام ...با خطوط خوش !!!

چهار:

برگ روی درخت نمانده است ...انقدر می لرزد درخت ...

ولی تا به حال مهربانی ...نبافته یک لباس گرم برای یک درخت !!!

پنج:

می خندم و هنوز حرصت در می آید ...

تو بلد نیستی بخندی ...تمام شهر باید گریه کنند !!!

شش:

مزار شش گوشه ات ...آرزوی کودکی ام بود ...

چقدرآمده ام کنارتو....که کنار من... پدر ...ازیادم رفت؟!

هفت:

چندروز دیگر مثل سال های پیش ...دعوتمان می گیرند برای دیدن فیلم های دهه ی فجر و باید ازجانمان...بلیط بکنیم و بدهیم به غیر!!! ...

بعد دوباره موقع پخش شان ...شال و کلاه کنیم و "بطورنا محسوس "!!!وارد سینما شویم ...

"که من برای دیدن بعضی هایشان  دستمال کاغذی می برم ...که وقتی دارم غش غش می خندم و اشک ازگوشه ی چشم هایم می آید ..."بالا خره"!!!..... 

آه از روزگارقدیم ...که بعضی هم کلاسی ها آن قدر جلو سینما خوابیدند ...تابالاخره یک شغل از سینما گرفتند ...."به جان خودم "!

..............................................................................................................................

درسینما برای خودتان چیپس دهه ی شصتی بخرید ...قهوه بخرید و کلی خوش بگذرانید ...ولی به هنرپیشه ها به "چشم بد "نگاه نکنید!!!

40 سال دارد می گذرد و هنوزکم است تا یکی مثل پرویز پرستویی را بشناسیم ...چهل سال بعد هم امثال بهرام رادان و گلزار و حامد بهداد و ....غیره رامی شناسیم ...

 خانم ها سخت تر است. .."چون حالا"!!!"خداقوت به شان ....

.........................................................................................

اه نکنه دیگه مارو دعوت نگیرید!!!!

هشت:

قبولم کن..."یا استاد"...ادبیات را شوم 20...

می خواهم شوم شاعر ...توی انتشارات رزومه می خواهند!!!

نه:

دنده هایت را شکستند ای پراید ...درترافیک ...

دنده های بنز...اما ...جون دارد برای هزارسالی ...

ده: 

تهمینه جان ممنون!دستبندی که هدیه دادی خیلی خوشگله ...اللهی موفق باشی ...و همیشه باشی...وبری بالا و منو خوشحال کنی ..."عشقی"....

یازده:"منظور درهوای آلوده"...

گلبول هایم می دهند تغییر شکل ...می آیم پارک!!!

انقدر دوستت دارم که بیایم میان شهر..."می فهمی "سرقراربیا!!!

دوازده:

طراحان لباس بعضی ا:پارسال که براشون شهیاد قدیم و آزادی جدید رو طراحی کردید ...مبادا به زحمت بیفتید و برج میلاد رو طراحی کنید!!!ای بابا ...همین سبزه میدون بازار که خیلی ا شون دوس دارن رو طراحی کنید!!!ماراضی نیستیم به زحمت ...

........................................................................

"ای اللهی خوشگلای مملکت پایدارشن ...راستی ما ستادی به نام ستاد اسفندونه برای چشم خوری نداریم ؟!خوب داشته باشیم ؟!!!"

...............................................................................

سیزده:

دوستتون دارم ...


۰۵ بهمن ۹۵ ، ۲۳:۲۸ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

به علی (ع)شناختم من ...به خدا قسم خدارا ...

ادامه مطلب...
۰۴ بهمن ۹۵ ، ۱۴:۱۲ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

خواستگاری ؟!اونم توروز روشن!نه!!!

یک:

دربین راه ...رستورانی بود به نام"قلب من"...

چقدر باعشق می خوردی ...انگار واقعا عاشق بودی ...

دو:

چندسال بعد پیرترم ...اما تو جوانتر می شوی...

بدون من ...اعصابت زمان را می تواندبه عقب برگرداند؟!!!

سه:

کوچه راهی بود به آن خیابان که با تو می رفتیم ...

شهرداری خراب کرد ...خاطره هامان .هرچند من دیگر نبودم!!!


چهار:

فرق بین سیاهی های مو...مرا به فکرانداخت ...

که عاقبت چه می شود ....بین "این همه"سیاهی ها!!!

پنج:

کجمی کنم کمی راه خودم را به سوی "او"

هیهات ...عمری که بنده ی تو بوده ام ولی معجزه نکرده ای !!!

شش:

مزارشش گوشه ات را برده ام با خود به کعبه و...

می خندم از توان ذهن خود که..."عشق "ساخته است!!!

هفت:

پرونده های عشقی توی کلانتری ...

بعضی ها ی و هوی دارند و آفتابه لگن ...هیچ چی !!!

هشت:

درهای بهشت را دیگر بسته اند ...

ایران بهشت باشد اگر ...خارج ازبهشت می مانند سایرین !!!

نه:

بنز:به جون آقای ترامپ!کشورما عشقه!ببین ما نمی خایم ازخودمون تعریف کنیم ...ولی واقعیته!!!

پراید:اوهو! بایه تیر دونشون ...ببین ما چی داریم با دلار4 تومنی می اییم اونجا فوتبال می بینیم ...بعد می ریم اون یکی سوپر می زنیم ...باهوش باشی یه چی میشی !!!

ده:

دست برقضا !داشتیم ازقزوین رد می شدیم ...دربازار سعدالسلطنه که بالاخره نفهمیدیم قدیمی ست یا جدید !لذت بردیم .شب جمعه تازه مردم با ماشین های مدل بالا آمده بودند گردش ...مغازه های کاملا قدیمی ...کاملا هوشمند ...با اطفا حریق ...

درهای کاملا هوشمند مجهز به آخرین سیستم ها...حتی سرویس بهداشتی  بی نظیر ...باور نمی کنید ...نکنید!!!مگه زوره!!!

یازده :

خیال تو را بال کبوتر برده است ...

لب های حوض می داند که حاجت رواشدن ...چطور؟!

دوازده:

عمردوباره کرده ام میان دوستان ...

هرچند که مهربان نبوده است ..."هیچ گاه"دست های روزگار...

سیزده:

ممنون!...یه عده ای لطف دارن و رفت وآمد و دوس دارن ...خوشحالم که تو این دنیا کسی مثل من نیست !!!...


۰۳ بهمن ۹۵ ، ۲۰:۵۱ ۰ نظر
سیده لیلا مددی