بی شمس

ادبی

۳۲ مطلب در بهمن ۱۳۹۵ ثبت شده است

نزدیکی طبقات اجتماعی ...یا چگونه ترامپ طبقه متوسط را راضی نگه دارد!!!



یک:

دویده ام به سوی تو ...سراب بوده ای ...

که ...هروله کردم هفت بار ...برای خدایی که عشق نیست !!!
دو:
بیان عشق برای تو مرازمین زد وبس ...
فکر می کردی "علف ها عاشق گل می شوند "وتو ...گوسفند نیستس !!!
سه:
پیارسال یاد گرفتیم بنویسیم روی کاغذها ...
که اولش شروع کردیم ....بیان عشق نمودیم !!!
چهار:
حتی زمان کشیدن گوزن ها ...چندهزارسال قبل ...روی دیوارغار ...عشق هم بود ...
فکر می کردیم ...باید بدانند آیندگان ...هدف ما چه بوده است ؟!!!
پنج:
توی پیچ جاده ...کنار هم نشسته بودیم ....
تو افتادی روی من ...ولی مرگ پایان تمام حس هایم بود !!!
شش:
مزار شش گوشه ات را شسته بودند با گلاب ...
تو عطر بهشتی داری ...گلاب بویی ست که مابلدیم حس کنیم ...
هفت:
خواب تو ...شعله کشید به قلب من ...
می رفتی با دیگری و بایدم تحمل بود !!!
هشت:
محور اندیشه هایت پول های تازه بود ...
حیف ...آن چشمان آبی ...پرشدند از رنگ پول ...
نه :
آقای بنز:
خانم پراید جمع کنید برید خونه ی پدرتون ...من ندارم پول طرح بدم تا شما هرروز میون شهر کارکنید ...اونم چقدر ؟10یورو !!!
خانم پراید :
وا!پس تو اون اروپای کوفتی چی بتون یاد دادن ...برابری جنسیتی!!!تو چشم نداری ببینی من لیدر شدم !!!بیا!اینم 20 یورو پول دستمزد م ولی بت نمی دم تا بسوزی !!!
ده :
انتقام از بدترین مشکلات انسان است ....
وهیچ وقت با انتقام به لذت نمی رسیم ولی بعضی ها حتی به فرزندانشان یاد می دهند که چطور با انتقام لذت ببرند ...
بزنش ...خط بنداز روماشینش ...محلش نده ...
انقدر آتش خشم خودمان را نمی توانیم کنترل کنیم تا اینکه می بینیم یک هو ...به خاطر یک بدنه حلبی و چارتا چرخ روش که مال ما نیست ...تا آخرعمر باید روی ویل چیر بشینیم !!!
نکنیم ....به خودمان صدمه بزنیم که چه بشود ...حیف از فرزندانی که با این نگاه بزرگ می شوند ورنج می کشند ...
یازده:
بیرون شهر ...حسرت آسمان خراشها ست ...
و داخل آن ...همه درمنزل یک تابلو دارند :....کلبه ای بیرون شهر!!!
دوازده :
آستان قدس شما قسمت ما نیست هنوز؟...
باید چقدر سلام کنیم "ازراه دور ساعت 8"یا رضا (ع)...تابیائیم نزدیک حضور؟...
سیزده:
دلم برایتان تنگ می شود که هرروز می نویسم ...
وگرنه کارساده ای نیست وحسابی برای خودش دارد به اندازه ی یک شغل وقت می گیرد !!!
ممنون!........
چهارده:
امروز که سهل است ...شاید که صد هزار ...به سال بیاید ...
ومافراموش نمی کنیم ...شهیدی که می سوزد ...
و
"
ایران روشن است"....

 

۰۲ بهمن ۹۵ ، ۲۱:۵۴ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

تهران نیا ...ولی ساختمون امواج چالوس چطوره؟!!!



یک:
صدسال سوخته بودم و نفس نمی زدم ...
یک لحظه با سوختنت ...به عرش رفت فریادم!!!
دو:
مرگ کم می آورد که صبر ایرانی ...
از نوشته ی فرشته ی مرگ هم گذشت ...خدا داند !
سه:
می گویند مرد قانعی بود که در آمد روزانه داشت یعنی پدر خانواده 40 تومن در می آورد و5 نفره می خوردند ...فقط خدا می داند ...همسایه بغل دستی چه حالی داشت ...چون خانواده فوق الذکر خانه ی کلنگی شان ازپدربه ارث رسیده بود وبیمه داشتند وآقا کارمند بود ولی همسایه باروزی 1000000بیمه نداشت ...فرزند هم نداشت وهمراه همسرش درخانه استیجاری زندگی می کرد ...
زد و زلزله امد و خانه ی خانواده ی 40 تومنی فرو ریخت و 2تا بچه اشان زیر اوار مرد و داشتند گریه می کردند که همسایه با خنده آمد و گفت:هرچیزی عرضه می خاد!بچه داری ...همسر داری ...که تو داشتی !!!نگران نباش "خوشبختانه یه بچه ی دیگه داری "منوبگو که هیچی ندارم ...ببین راستی یه مشارکتی دارم ...بیا خونه ات رو با هم بسازیم 5واحد گوگولی برای بچه و خودت منم بیار وسط یه واحد ...4واحدم یارو !!!
پدر خانواده که هنوزداشت گریه می کرد گفت :انشالله که تو هم بچه دارشی ...و خدابچه هاتو برات حفظ کنه ...
همین دی شب خواهرم هم مرد ...بچه ام نداشت و همین بغل تو ولنجک زندگی می کرد ...داریم میریم خونه ی خواهرم !!!شما عزیزم همسایه خوبی بودی ...ببخشید سرو صداکردیم و اذیت شدی ...مارو حلال کن!!!
بعد درحالی که اشک هایش را پاک می کرد ...............
چهار:
شهید ایرانی ...شهید جهانی است ...
مگرنه که دنیا دوست دارد ....ایران را به عشق علی ....
پنج:
دریغ مادرایرانی نمی شوی صد سال ...
کمرببندی و جارو کنی ...حیاط کشورخود ...از دشمن !!!
شش:
مزار شش گوشه ات را ببوسم ای گل شیعه هزاران بار ...
که صد هزار فرشته به حسرت بوسه ات ...مردندروز عاشورا!...
هفت:
لباس های کهنه ات را بخشیده ام به مردان کشورم ...
پوشیده اند صدهزار مرد که جای تو ...کار می کنند!!!
هشت:
آتش نشان ها همین جوری هیچی هیچی تو هرماموریت امکان آسیب دیدگی از ریه رو دارن ...دستشون پاشون مال خودشون نیست ...چه برسه به ماموریت های خطرناک ...صب پاشدن زن و بچه رو بوسیدن رفتن که عصری برگردن ...شایدم برن مثل همه ی ما کاردوم و نیمه شب برگردن ...که رفتن که رفتن ...توبگو اصلا یه هم چین آدمایی پیدا میشه ...
اقا کشورهمسایه داشت جنگ می کرد مسئله ناموسی بود ...اونوقت بعلت کمبود مرد رفته بود با کلی پول آدم واردکرده بود که بجنگن ...حالا واستاده برای ما یه چیزا مینویسه که نگو ...تا حالا صد دفه حالشون گرفته شده و رفتیم بی هیچ چشم داشتی بهشون کمک کردیم ...ماکه نمی خایم ...
ولی یه چی بگم :خاکمون طلاست ...ما الان می تونیم تو اسپانیا ...آنتالیا و آمریکا خونه بخریم ولی اونا با پول خونه هاشون می تونن بیان یه خونه مثل خونه ی خاله شون تو تهرون بخرن !!!قبول ندارم که این کاردرسته ...ولی واقعیته !!!فردا یکی پیدا میشه میاد عین خونه ی خاله اش رو وسط تهرون میبره تا عرش مثل فلان و فلان و فلان ...نگو حسودی نمی کنی ...ولی برا بچه هامون بیشتر ...چون توقضیه مرگ وزندگی اونم یهویی آدم نمی تونه چینی وارد کنه ...تا هموطنش رو نجات بده ...ما اینییم ..بسوز!!!
نه:
تسلیت گفتن ..یه گوشه ی قضیه است ...بچه بزرگ کن مثا شیر ....یه دفه ببین که تموم شده ..رفته ...
اما چه جوربچه ای ...آدم دلش برا شیرمردا می سوزه ...
ولی بازم داریم و تمومی نداره و هرچند وقت نشون میدیم که داریم ...خداصبربده ...همه مون رفتنی هستیم ...ولی خوشا به حال اونی که یه جوری میره که یه ملت می سوزن ...
ده:
خدامارو با شهیدان محشورکنه و انقدر آبرو داشته باشیم که کنارشون بایستیم ...هنوززوده ...خیلی ا تو این قضیه زنده ان ...مطمئنم...
یازده :
شاید رفته بودن خرید یا کار اداری یا محل کار ...هموطنمون بودن ...انشالله که طوری نباشه ...ونیست ...
۰۱ بهمن ۹۵ ، ۱۲:۴۴ ۱ نظر
سیده لیلا مددی