یک:

کنار دست تو استاد ...استاد شدم ..."لیک ...دریغ"!

برای تو دیگر نمی شوم شاگرد ...می دانی؟!!!

دو: 

چه کنم دیگر مرا بپذیری به حضورت ؟!

که بسته است...راه ها..."عیب ندارد "...می روم سمت خدای خود!!!

سه:

چه گویمت که شاعر نبوده ای ...ولی شعرها ...

می بوسیدند انگشتان تورا ...آنقدر می نوشتی ام ...با خطوط خوش !!!

چهار:

برگ روی درخت نمانده است ...انقدر می لرزد درخت ...

ولی تا به حال مهربانی ...نبافته یک لباس گرم برای یک درخت !!!

پنج:

می خندم و هنوز حرصت در می آید ...

تو بلد نیستی بخندی ...تمام شهر باید گریه کنند !!!

شش:

مزار شش گوشه ات ...آرزوی کودکی ام بود ...

چقدرآمده ام کنارتو....که کنار من... پدر ...ازیادم رفت؟!

هفت:

چندروز دیگر مثل سال های پیش ...دعوتمان می گیرند برای دیدن فیلم های دهه ی فجر و باید ازجانمان...بلیط بکنیم و بدهیم به غیر!!! ...

بعد دوباره موقع پخش شان ...شال و کلاه کنیم و "بطورنا محسوس "!!!وارد سینما شویم ...

"که من برای دیدن بعضی هایشان  دستمال کاغذی می برم ...که وقتی دارم غش غش می خندم و اشک ازگوشه ی چشم هایم می آید ..."بالا خره"!!!..... 

آه از روزگارقدیم ...که بعضی هم کلاسی ها آن قدر جلو سینما خوابیدند ...تابالاخره یک شغل از سینما گرفتند ...."به جان خودم "!

..............................................................................................................................

درسینما برای خودتان چیپس دهه ی شصتی بخرید ...قهوه بخرید و کلی خوش بگذرانید ...ولی به هنرپیشه ها به "چشم بد "نگاه نکنید!!!

40 سال دارد می گذرد و هنوزکم است تا یکی مثل پرویز پرستویی را بشناسیم ...چهل سال بعد هم امثال بهرام رادان و گلزار و حامد بهداد و ....غیره رامی شناسیم ...

 خانم ها سخت تر است. .."چون حالا"!!!"خداقوت به شان ....

.........................................................................................

اه نکنه دیگه مارو دعوت نگیرید!!!!

هشت:

قبولم کن..."یا استاد"...ادبیات را شوم 20...

می خواهم شوم شاعر ...توی انتشارات رزومه می خواهند!!!

نه:

دنده هایت را شکستند ای پراید ...درترافیک ...

دنده های بنز...اما ...جون دارد برای هزارسالی ...

ده: 

تهمینه جان ممنون!دستبندی که هدیه دادی خیلی خوشگله ...اللهی موفق باشی ...و همیشه باشی...وبری بالا و منو خوشحال کنی ..."عشقی"....

یازده:"منظور درهوای آلوده"...

گلبول هایم می دهند تغییر شکل ...می آیم پارک!!!

انقدر دوستت دارم که بیایم میان شهر..."می فهمی "سرقراربیا!!!

دوازده:

طراحان لباس بعضی ا:پارسال که براشون شهیاد قدیم و آزادی جدید رو طراحی کردید ...مبادا به زحمت بیفتید و برج میلاد رو طراحی کنید!!!ای بابا ...همین سبزه میدون بازار که خیلی ا شون دوس دارن رو طراحی کنید!!!ماراضی نیستیم به زحمت ...

........................................................................

"ای اللهی خوشگلای مملکت پایدارشن ...راستی ما ستادی به نام ستاد اسفندونه برای چشم خوری نداریم ؟!خوب داشته باشیم ؟!!!"

...............................................................................

سیزده:

دوستتون دارم ...