بی شمس

ادبی

۲۲ مطلب در آذر ۱۳۹۵ ثبت شده است

روم نمیشه بیشتر توضیح بدم !!!


یک :
روی دوش من ...باری ست به نام سرنوشت تو !...
برای خود هیچم ...برای تو همه ...چون مادرم ...مادر !...
دو:
قلبم توی دهانم اب می خورد ...می مردم !...
تو رفته بودی سفر ...باز نمی گشتی ...ای وای اگر رقیب قلب هم داشت !!!
سه:
مادر موش بیچاره آن قدر از پنیر برایش تعریف کرده بود که تصمیم گرفت یکبارهم شده طعمش را بچشد ولی چه فایده !...
دیگر پنیرهارا درجایی به نام یخچال می گذاشتند و فقط انسان ها بلد بودند درش را باز کنند وخانه ها دیگر سوراخ و سمبه نداشت تا موش وارد خانه شود ...خوب حیف!...
تا اینکه موش بیچاره با دانشجوی آشپزی دانشگاه رم آشنا شد !که مجبور بود غذای دو تا خیابان کناری را بچشد و نظرش را بنویسد "wow"!...
پنیر و پنیر و پنیر اصلا چه خوب که ایتالیا موش داشت ...به هر حال موش بیچاره می توانست حتی نوه هایش را باراز شخصی خود خوشبخت کند ...بقیه موش هارا "ول الش یا ول انتینو!!!"...
چهار:
مغزی ندارم که فکر تورا بیندازم وبروم !...
"این حرف توست "اگر مغز داشتم پول آرایش تو ...میلیون نبود!!!



پنج:
بند شد پای من و ایستاده ام روی دو پا ...
تو همان هستی که می خواهم ...از سال یک هزار و سیصد و هشتادو هشت!!!
شش:
مزار شش گوشه ات را شسته بودند با خون دل...
اشک ها می رفت از چشم و نفس ها بر نمی آمد عجب از روضه ها...
هفت:
من در اینه کسی رادیدم که هیچ احساسی نداشت ...
خندیدم تا بخندد اما چه حیف!داشت با هند زفری "اصن عین مامان منه "گوش می داد!!!
هشت:
آنقدر عکس تو آرامش من است ...
که بارها نوشته ام ...تو دریای امن منی ....




نه:
پراید بیستو دو میلیون تومن ارزش داشت ...
یورو بالا می رفت و بنز کم مانده بود یکیش ...بودجه ی وزارت فلان هم به شود "البته درهند"!!!
ده:
چگونه باربی شویم ؟!
یک:قرص فلان را از طریق ماهواره بخریم و بعد بعلت بیرون روی زیاد ...آب بدنمان کم شود وبعد سرم وصل کنیم و ثابت بمانیم تا...روز عروسی!!!
دو:یک شوک غذایی به خودمان بدهیم و 40 روز آب و خرما بخوریم و بعد بعلت کم خونی درحالیکه زیر سرم رفته ایم روز چهارم 4کیلو کم کنیم تا....روز عروسی!!!
سه:کمربند ماهواره ای لرزانک بخریم وکل محل راب خندانیم وبعد هرچه دل مان می خواهد بخوریم و 18 کیلو اضافه وزن سرماه را یه جا تجربه کنیم تا...روز عروسی!!!



چهار:"عمل وقیحانه ی بای پس "را روی معده انجام دهیم و معده را مثل دماغمان کوچولو کنیم وبا هویج و پیاز سیر شویم و هزار کیلو کم کنیم و بعد حالا کو تا سرطان....تا روز عروسی!!!
پنج:بهترین کار ...درکلاس زومبا و پلاتس و غیره شرکت کنیم مخصوصا هم جنس مان مثل زن ومرد!و با قر کمر و رقص دویست کیلو پایین بیائیم طوری که اصلا کسی مارا نشناسد "این ازهمه بهتر است چون از لحاظ روحی هم ساپورت می شویم "اوه ....تا روز عروسی!!!
شش:شلوار لاغری ...نمی دانم لباس گنی واینها فایده ندارد ...چون بعد یک مدت دوباره قلمبه می شویم ...حتی عمل ساکشن شکمی هم وای وای وای نگو یاد فلانی می افتم که مرد خدایش بیامرزد .....نکنیدها ...همان شماره پنج....وای تا...روزعروسی!!!
هفت:آهان یادم رفت بگویم طب سنتی ...آنقدر باید عرق نعنا و هلیله بخورید تا ازدرون بپوکید ...
تا...روز عروسی!!!!
"نگو نگفتی"...





یازده:
مهدی (ع)جان منی که اگر بگیردم آن جان فرشته ی مرگ ....
به خنده رویم به پای بوس حسینی (ع)که تو نواده ی اویی...
دوازده:
بابا عشق کجا بود؟مردم گرفتارن ...شلوغه شهر واینا اصلا حرفه...
ولی نه!هرچی نباشم هم دخترم هم مادر هم حالا ...
نمی تونم عاشق نباشم ...همه هستیم ...اسمشو فراموش کردیم ...
به بیاد بیاریم !
سیزده:
.....................ممنون!
۲۹ آذر ۹۵ ، ۲۰:۲۱ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

بولدوزها و جرثقیل ها روزها کجایند؟!یا چگونه می توان آپارتمان های جدید روی آب ساخت؟!!!


یک:
طرف های تو ...شمال شهر بود ...گران قیمت بودی ...
سعی کردم ....تو برای من باشی ...حالا کنارمن که به قول تو "جنوب شهر "....یک شهریم !
وبچه ها می گویند"کلا خارج "بهتراست !!!
دو:
خیال تو راحت ...مرده ام روی واژه ها ...
کفنم دفتر است ومن ...هنوز سنگ قبر ندارم!!!
سه:
بین کت و پیرهن های تو ...عطرها می رقصند ...
ونمی دانم بوی تو کجاست؟!حتی زیر پیراهنت را ماشین می شوید و ...
عطرشوینده ها قو ی ست!!!
چهار:
درد بین استخوان هایم جابه جا شد و نفس برآمد !...
ان تیر بود "می دانی "عشق نبود !واژهایی که درلحظه مرا فروخت به "رقیب"!!!
پنج:
صورتی آبی شد و قرمز همان سبز قدیم !
این همه رنگ قشنگ ...اخر چرا مویت سپید؟!
شش:
مزار شش گوشه ات "السلام وعلیک یا حسین بن علی (ع)"
جای عشق است و کسی هم شک ندارد ...یا حسین(ع)...
هفت:
سوکس چشمش را باز کرد و دید خانم زیبای خانه هنوزدارد جیغ می کشد ...غریزه اش همیشه گفته بود ...باید بدود ولی این بار خودش را زد به مردن و دست وپایش را لرزاند ...
یکهو دید یک خانم زیبای دیگر آمد و از سبیلش گرفت و درگوشش گفت :آره تو بمیری !
بعد پنجره را باز کرد ...جریانی از نسیم داخل خانه شد ...سوکس گفت:می پرم !
ولی خانه طبقهی چهلم بود ...سوکس فهمید بدجور بالا آمده وحالا بد جور باید پایین بیاید !!!
هشت:
گفته بودی که بمیرم ...چشم امر تو روا...
لیک ...فکر کرده بودی به آتش مرگی هردو امان!!!
نه:
پرایدها ...مرده بودند درجاده ی شمال ...
خبرآمد ...پدربنز گریه نکرد گفت:ده تا تیبا سفارش بدهید !!!
ده:
بعضی ها جریان آن درویش اند ...
به اشان می گویی اره تو وابسته ی این دنیانیستی جون خودت؟!!همان جا راحت و بدون تعلق جلو چشمت می میرند !!!
وبعضی ها هنوز باور ندارند متولد شده اند...
می گویند حالا بذار چند سال ؟نه بابا!!!
یازده:
شهر می گفت که دیگر طاقت دوری ندارد ...
می رسد تا روستا !یک کم هوای پاک لازم داشت ...
دوازده:
به مهدی (ع)که می رسیم انتظارچه داریم ؟
یک عمر منتظر که ببینیم مهدی (ع)عشق کیست؟!!!
سیزده :
عاشق اون عشقی ام که به پام می ریزی ...
می تونی مادرم باشی یا هرکسی که تو این شلوغ پلوغی یه نظر محبت داره ...نه؟!!!
۲۸ آذر ۹۵ ، ۱۹:۴۷ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

ازلعل توگریابم ...انگشتری زنهار...صد ملک سلیمانم درزیر نگین باشد ....


یک:
آمده ای با دست های یی که پراز خداست ...
چگونه باورت نکنیم ...که مشت کفرمان پیش تو بازاست ....
دو:
زرتشت باور می کند آن خدای را که ازحنجره ی تو تلاوت می شود ...
ولی فامیل چرا بکند باورتو؟!
برتر می شوی ...کعبه را می گیری و خدایت را ان جا می نشانی !!!
سه:
حلقه ی عقد من وتو پیداشد ...پشت یک جعبه ی موسیقی ...
فراموش کرده بودم هستی تو ..."روزمرگی "تا دلم برای یک موسیقی تنگ شد!!!
چهار:
آمدی و تبریک عید گفتی و رفتی و عید نیامد ولی چرا؟
مگرتو بهار نیستی ؟حتی گلی که کاشته بودی بیرون نیامده است!
پنج:
بوی اسکناس عید دماغمان را سوزاند ...
رفتیم خرید هنوز فکرمان ریال بود ...دیدیم قیمت ها تومان است !!!
شش:
مزارشش گوشه ات ...جای فرشته هاهم هست ...
مبادا که بد باشم ....نزد فرشته ها کم بیاورم "آدمیتم "را....
هفت:
برده ای ازدل من خواب ...مهدی (ع)جانم ...
درخواب بیدارم دگر ...در مملکت عشق مگر می شود خوابید؟!
هشت:
بیرون شمال هستیم و یعمی وضع بد!!!
باید کناردریا جوجه می خوردیم و باقالی ...با اوضاع خوب !!!
نه:
پدربنز لاستیک هایش را فروخت ...
پای دیگر می خواست چکار؟بچه پراید ها می رفتند تا پزشکی ازاد !!!
ده:
آقا باید پایمان را اندازه ی گلیم مان دراز کنیم ..."نوشته ای بی ربط عنوان متن"
سال گذشته از شمال می آمدیم ولباس ساده و ایرانی و غیررسمی پوشیده بودیم ولی ساعت و زیور آلات مان می ارزید !!!
حالا !
اول آزادی بودیم که پیامک آمد که تشریف بیاورید "پیر گاردن"حراجی و فلان واز آن جا که ما همیشه برند می پوشیم ...دوان دوان با "فراموشی کالای خوب ایرانی "رفتیم تا خرید کنیم ...
موقع پیاده شدن از خودرو ...لباس های برند مان را مرتب کردیم و رفتیم داخل ...
هیچ مشتری نبود ...جل الخالق!با عشوه رفتیم و پیرهن های مردانه را بررسی کردیم وازیک 500000تومانی خوشمان آمد که فروشنده گفت :نه نداریم !اه یعنی چه !دوباره همین تکرار شد . بعد تازه فهمیدیم که منتظر مشتری کلاس بالایند و معامله مان نشد وبا خنده و چرا آمدیم بیرون ...
تازه داشتیم خارج می شدیم که دودوختر آمدند داخل برای خرید کراوات که تا ما به ماشین برسیم بدو بدو آمدندبیرون !!!بد نشد ...
درجاده چالوس به رامسر رفتیم واز فروشگاه های داخلی وبرندهای خارجی خرید کردیم ودرهمین تهران خودمان ازبنتون وچه بگویم ازبازارخرید سرعین بازار استانبول سایز بزرگ شمال و برندهای انگلیسی!!!
عزیزم فرانسوی مردم دارباش ...حالاکه برایمان به عنوان مشتری پیامک فرستادی "ازقبل ترها"
می گویم ...مادیگر فرانسوی بخر نیستیم ...
!!!
یازده:
ستاره ها بخورندت ماه روشن شب ...
که دست ما نمی رسد و می گوییم ...ماه خوشگل نیست!!!
دوازده:
ممنون ازعشقی که می فرستید ...گاهی انرژی خوب نسیم خدا میشه و همه ی آلودگی هارو می بره ...


۲۷ آذر ۹۵ ، ۱۵:۳۹ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

تووطن منی.....پایداری....عشق....ای ایران.



یک:

درودیوارباهم سخن می گفتند ...

می خندید قاب عکس من و تو ...

تا عمق فرورفتگی میخ ! ...

دو : 

دوستت داشتم و لب به سخن باز نمیکردم ...

سکوت بلعیده بود مرا ...

تا اینکه تو با عشق دیگری رفتی ... شروع کردم به حرف زدن ...

شدم یک خیابان شلوغ به نام ...

فردوسی!!!...

سه : 

به سایه های شما عشق در من جوشید ...

خدای من نگیرد از سر من سایه های شما ...

علی زمان! ...

چهار : 

می چرخیدم و دامن پر چینم می رقصید ...

این گناه بود ؟! ...

سرگیجه داشتم و در آغوش تو آرامش...

پدر چه خوب بود وقت آمدنت به خانه ...

پنج :

در دوران جنگ جهانی دوم علم در المان بیش از حد پیشرفت کرد و بعد از ان مورد استفاده قدرت های بزرگ قرار گرفت. هزینه جنگ با هزینه تولید علم در این کشور ها تقریبا مساوی شد و اشغال المان سخت گوش خیلی چیز ها را جبران کرد ولی کسی از کشور های  فاتح جنگ نپرسید :  چرا و چرا اینهمه دویدن برای سلاح های پیشرفته  مگر جنگ بد نبود ؟! خوب  با تعریف بالا شاید بد نبود !!!

فقط یک عده مردم مردند و عده ای زیر ظلم دفن شدند و این واقعا یک قسمت از تاریخ دنیاست ... 

کشور بی طرف ما هم که کلید جنگ بود خشکسالی و قحطی و پذیرایی از ان نیرو ها را بر عهده داشت...

هی روزگار ! ......

شش : 

مزار شش گوشه ای بود که خریدمش به اشک نوحه ها ...

چه گریه ها که نکردم ...

چه قسم ها که نخوردم ...

رقیه ( س ) بود که دستم گرفت تا که بیایم کنار تو ...

هفت : 

 دیدم که با دست پر از زندگی من رفتی ...

دستهایت پر از عشق بود می دانستم می بری که بریزی پای دیگری ...

هشت :

شما که روح من اید از کجا نمی دانید ؟!؟!....

که عشق وطن را شما زنده نگه داشته اید. ....علی زمان....

نه:

پدبنز...خواب دیدک بچه. پراید ها گم شده اند...

فریادزدوازخواب بیدارشد.....پرایدنقره ایش اب اورد. ...خنک!

ده:

ان پست همیشه باتصویررهبرمان نوشته می شد....

ولی باموبایلم نامی شود هروقت امکان داشت.....

ببخشید شعر بهتر ازاین بلدنیستم چون اصلا شاعر نیستم. ..دلم رامینویسم....

نوشته ها ی من همین طوراست. ...هیچ کدام به هیچ کدام ربط ندارد و ربط دارد....

خلاصه! 

یازده: 

مهدی (ع)...تولدجدت مبارک باشد. ...

که هلهله هاکنند....جهانیان وتو....شاهد باشی. ...

دوازده:

به زوردنبال عشقیم. ...اقازورکی نیست. ....

ندارید.اشکالی نداره....مامخلصیم. ....



۲۵ آذر ۹۵ ، ۱۹:۳۸ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

کودک شش ساله ای که گذشت ازکنارم ...تاریخ تولد نگاه تو بود !!!


یک:
تا نشسته بودی درجمع ما ...می سوختیم برای جلب نگاه تو ...
نگو که تو هم مثل ما ...بودی ...می سوختی ...برای جلب نگاه ما "پروانه"....
دو:
روی جلد مجله ...می خندیدی با دندان های سپید ...
خودرا مثل تو کردیم ...خندان ...با دندان های سپید ...بدون اینکه جلدی برای ما باشد!!!
سه:
باران!
غم من بیش از درخشش تو بود ...
آن گاه که زیر خورشید ...جایزه ی آینه های آسمانی ...می گرفتی ...




چهار:
یوسف...درون "هیچ گونی ای "جای نشد !...
دیدند پیرهن پاره بهتراست ...هزارداستان برایش دوختند !!!
پنج:
پرواز آرزوی هرچیز روی زمین است ...
تبخیر شدن ...خاکستر شدن ...همه این ها نوعی پرواز است ...که اشیا بی جان تجربه می کنند ...
شش:
مزار شش گوشه ات را خواب دیدم ...دریا بود...
بعضی ها غرق نمی شدند ...از خورشید آویزان ...دوباره برمی گشتند ...سوی دریا ...
هفت:
دست تو شکل دیگری ست ...
پراز آرتوروز ...پراز غضروف های تغییر شکل داده ...
آه کارگری ...ما دانشگاه فتیم و دیالکتیک هم خواندیم ...
ولی تو هیچ گاه سرمایه داری را مقصر ندانستی ....




هشت:
شانه دیگر به هیچ درد نمی خورد ...بخشیدیش ....به ان که تورا دوست داشت ...
موهایت سرطان می خورد و تو یه شکلی داشتی که من می گفتم :تصویر نا واضح!....
نه:
بچه پرایدها سر کوچه نشسته بودند ...
پدربنز آمد و گفت :حیف شما...کلاس دارید نمی روید دانشگاه؟!!!
ده:
خیلی فشار می آید گاه به من ...تا با اخلاق تو کنار بیایم ...می آیم وواقعا خوبی نه با تملق و چاپلوسی ولی در ده سال اخیر به ترتیب ...
کیسه صفرا ...زخم معده ...ناراحتی دو قطبی اعصاب ....کما ...دپریت ...دیابت ...چاقی ...افسردگی ...را تجربه کرده ام !!!
کمی پیر شده ام نمی خواهی کوتاه بیایی ...این دفعه به ضرس قاطع ...
حالادیگر خودت می دانی !!!
یازده:
مهدی (ع)بیا که پنجره ها بسته اند و هواسرد است ...
به دنبال بهاریم دربدر ...توبیایی فصل ها سبزند ....
دوازده:
موش بخوردت ...یک اصطلاح قدیمی ست ...
می گویند چند وقت پیش به کودکی درخیابان گفتند ...موش بخوردت بچه داشت سکته می کرد ...
آقا جان دیگرهمه موجودات دراین چند سال اخیر بزرگ شده اند ازکجا معلوم گودزیلا ایرانی نباشد؟
نه اینکه بخواهم بترسانمتان ها ولی ...
سیزده :
وطنم را نفروشم به قاره ای ...
صبر می کنم به هرسختی تاوطنم شود ...قاره ها ...!!!
چهارده:
ممنونم از اون عشقی که نداشتم وحالا دارم ...
تو دادی تو بخشیدی ....ممنون ....ممنون...ممنون...



۲۴ آذر ۹۵ ، ۱۸:۱۶ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

دوران وسیله ای ست به نام چشم نزدیک. ...بای بای موبایل! !!

یک:

نه...قسمت باران شدی. ...نه قسمت نو ر. ..

یک شب سا ده ای. ..که حتی ستا ره هم میان تو روشن نکرده اند...!

دو:

خیبر به دست قوی تو یاعلی (ع) تسلیم. ..

شکر ان خدای راکه قویترین مرد دوجهان داریم. ..

سه:

دیگر بین ما...بزرگراه هاست. ..که مارپیچ. ..تابیخ کوه رفته اند...

یک زمان من می خندید م تو در خانه ی کناری. ..اه می کشیدی. ...

اینطور عاشقی بهترشد. ..زیادرنج نمی کشیم! !!....

چهار:

درد قلب رافروختیم به دکتر قلب سرانه پول هم گرفتیم. ..

قلب دانه ای صد میلیون بود....چه لازم ....بچه ها5 قلب دارند!!!

پنج:

بوی کلوچه لاهیجان راخورده بود...ازابتدا. ...

اصلا\ناد ری/ اهمیت نداشت. ..وقتی مادر من پای تنوربود!!!

شش:

همدیگر رامی بوسیم. اصلا نگران انواع بیماری نیستیم. ..

داشتم می مردم سر همین بوس!....

ولی بعدا فهمیدم اگر کسی مرادر حال غم نمی بوسید. ...می کشتمش!!!بهر حال در کل همدیگررا ببوسیم. ..بهتراست...

مخصوصا بچه هاراببوسیم. ..چون بهرحال ویروس هاوباکتریها که پخش می شوند...مامحبت مان را ازدست ندهیم!!!بعله...

هفت:

مزار شش گوشه ات را قاب گرفت. ..دوچشم من...

افسوس اشک برد. ..این قاب دورسیاه خسته را...

هشت:

غروب شایسته ی دیدار ماه نیست. ..

این زن چه کرده است که تبعیدی شب است؟!...

نه:

پدربنز میان پارکینگ می رقصید...بابا کرم!

بچه پرایدها روی اینترنت پخش می کردند. ...پدربنزمردقدیم! !!

ده:

مولوی...یک تار موی شمس را لای کتاب گذاشت....

هیچ کس ندید. ..لحظه ها ی عشق ورزی با همان تار موی. ..

یازده:

حافظ....بکش شاخه نبات را که فایده ای نیست. ...عشق ورزیدن...

شاه...عشق تو باشد بهتراست! ...هربیت یک شاخه نبات!!!

دوازده:

ممنون...ازهمه قلبا ی مهربونی که کنارم واستادنو....حواسم نیست! !!

ایجان....نوشتن باموبایل...غلط ها روببخش. ...نورعین. ..



۲۳ آذر ۹۵ ، ۱۹:۱۹ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

تو ...خیلی دوری ..."گذشتن و رفتن پیوسته "...با صدای دریا خوانده شود !!!


یک:
بالای تخت ...عکس تو بود ...مثل یک پادشاه ...
رفتی و سلطنت هم به باد رفت ...درکشوری که خریدار قلبم بود !...
دو:
چاره ای ندارم جز اینکه تو را ببخشم ...
خوب مرده ای !ورفتن تو ...واقعا دست خود تو نبوده است !!!
سه:
بگذار برقصند مردان نیک رو !"آس و پاس اند "ولی ...!
تا عده ای سرمایه هم بکنند درکشور"دنسینگ"ولی نرقصند بی دلیل!!!
چهار:
بین خواب و بیداری بوسه ای رد و بدل نشد ...
حساب و کتاب داشت لب تو ...همینطور بیداری !!!
پنج:
صلح و جنگ "تالستوی "رفت و قدیمی شد ...باورکن!
زمان جنگ های خرد خرد است ..."آنا کارنینا "وارد نکنیم ؟!!!
شش:
مزار شش گوشه ات آرزوی من است ...زیارت اش کنم ........
یکبار دیده ام ...هنوز هوش ندارم ...کجا بوده ام ...عرش یا زمین؟!
هفت:
پیامبران خیره به آسمان به درک عظیمی از خدای می رسیدند ...این همه آسمان پس چرا نمی افتد؟
نکند روی زمین پوششی کشیده اند و این کار چه کسی بوده است ؟
وندا بعدها از خدای رسید :من!!!اصلا شخص ثالث ...خدای ...
چقدر سخت بود کار ابراهیم ...که بشکند بت را و بایستد ...کدام خدای آسمان؟کدام خدای زمین ؟
کسی درون من !!!می فهمی ؟!...
طبق آیه ی قرآن میان آتش خندید و آتش خفه شد و بیرون آمد و درانتها به مقام امامت رسید ....
هشت:
روی دوش تو خاکستر ریختند و خندیدی ای پیامبر عاشق !
دست های کوچک فاطمه (س)می زدود ...گفتی :"ام ابیها"کارتوست ...پشت من باش تا ابد ...
نه:
پدربنز رفته بود خرید ...لاستیک واینها ...
بچه پراید ها گریه کردند ...پول بستنی شان اندازه ی تریلی آقا خاور شد !!!
ده:
هنوز نتوانسته ام دنیای جدیدم را بپذیرم ...دنیای بی حضور یکی مثل پدر....
چه حس هایی ازدواج ...فرزند دارشدن ....همه اینها یک مرحله است ولی بعضی مراحل "کم جون داری برای ادامه"
باید به خودت خوب بقبولانی ...وگرنه "گیم اور "می شوی !....
یازده:
میان ستاره ها یکی خندید ...
محمد(ص)به دنیآمد و هزار اتفاق افتاد ...دریک شب...
دوازده:
دنبال عشقم ...ممنون عاشق که می آیی"عنوان ترانه ای ست از گروه بمرانی "
۲۲ آذر ۹۵ ، ۱۹:۳۲ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

حالا اومدیم و نمردم ...دل توهم خنک نشد ...چکاره ایم؟!


یک:
درون آینه دیگر ندیده ام عکسم!...
خودم بوده ام ...خودم !که قابل شناسایی نیستم !دیگران باورکنید!...
دو:
کیف چرمم جای چندین عکس داشت ...
مادرم را ...پدرم را ...عشق را می بردم ...هرروز روی سینه ...دزد ...دزدید!
سه:
پیش پای تو قربانی جهلم بوده ام ...
من چه می دانم که عید تو ...با عید رقیبم یک شب است ؟!!!
چهار:
فردایی که بیدار می شوی یارت نیست ...
زندگی هم خرج دارد ...نان تازه می خوری ؟!!!
پنج:
من"ولنتایم و ولنتیاین و ولن تای "سوختم !!!
صد هزاران خرس پولیشی...تو رفتی ..."آفتابه مسی "سفارش دادی؟!!!
شش:
مزارشش گوشه ات را سیل اشک عاشقان تا عرش برد ...
یک خدا گفتند ...ندا آمد ...شنیدیم ...ای غلامان و کنیزان حسین (ع)...
هفت:
بمب انار ترکیده بود ازخنده ...زمستان سرد لبو می پخت ...ازگرما ولی ...
انار راژله کردند میان یخچال ها !!!....
هشت:
پیاز داستان عشقی بلد نبود ...
"کیمیایی"زیر چشم هنرپیشه ها بریدش ...میلیون ها نفر عاشق "گوزن "شدند!!!
نه:
پدر بنز با ترافیک شهر میانه نداشت ...سرفه می کرد ...
بچه پراید ها ...تقلید صدا می رفتند جاده چالوس ...کلاس آن جا بود !!!
ده:
امروز یه روز شاد بود و جالب ...از طرف یه شرکت شوینده اومده بودن مدرسه برای تبلیغ ...
شوروهیجان و بگو بخند راه انداخته بودن که نگو ...
چنین جریانی که اتفاقا از طرف یه گروه تبلیغاتی خوب پشتیبانی می شد یکی دو نفرو ناراحت کرد چرا مثلا؟!!!
وقتی برنامه ی یه گروه تئاتری ساده برای مدرسه ساعتی 300...400هزارتومنه ماباید ناراحت باشیم
یکی اومده و مجانی اونم حرفه ای داره سرویس میده ...بابا یک کم اخمامونوواکنیم ...اقتصاد یعنی همین ...
امیدوارم این جور جریانا برای بعضی واحدهای تجاری هم بیفته ...کارقشنگیه و به نفع خودشونم هست
که بیان وسط جامعه ...
"به امید اینکه سال اقتصادی مون با موفقیت جلو بره"
یازده:
تا بمیرم دلم گروگان توست یا مهدی (ع)...
پس نده!وام ندارم بدهم ...عشق تورا ...یا مهدی (ع)...
دوازده:
یه ذره بهم کم سخت بگیریم ...
دنیا خودش سخته ...سخت می گذره ...
مخصوصا برای بچه ها ...
۲۱ آذر ۹۵ ، ۲۰:۳۰ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

پروشات ...کوروش وتاثیر سلسله ی هخامنشی بر ادیان بزرگ قدیم !


یک:
بوی سیم سوخته از رادیوی قدیمی ...وصل می شد به اعصاب ...
تو صدایی داشتی بین جمع ...باید شعر می خواندی برای شهر که بدانند "عشق منی "!
دو:
بین دوقلب ایستاده بودی و دست به کمر !!!
آباد کردی ویرانگی را ..."استع مارپیر "عشق قدیم !!!
سه:
انگورها دست به یکی شدندتا برسند ....
مقصد ذهن تو بوده است ...سفره ی دونفره ...نان تازه ..پنیر و یک خوشه از وجودشان!!!
چهار:
دوربین خودرا کشت ...سلفی بگیرد از من و تو ...
گرفت ولی یکی نشدیم ....چون رهگذربودیم ازکنارزندگی هم!!!
پنج:
سوراخ اوزون را گشاد تر می کند حضورتو در پاریس ...!
ازبس اسپری مو می زنی ...آسمان خودش را پاره کرد!!!
شش:
مزار شش گوشه ات جای بزرگان بود و من ...
پای برهنه آمدم و سربزیر ...ای شاه کربلا حسین (ع)...
هفت:
طفلک تابلو های خانه که زیر پارچه ی سپید کفن شده اند !...
زنده ای همه جا تمیز مانده ...ویک مبل جای اوست ...
"اگرکه بیاید "!!!
هشت:
پدر ...بین بودن و نبودن ات یک نون بود ...
که یاد می آوردم نانی که هیچ وقت ازمیان سفره مان نرفت!...
نه:
بچه ها کنار پدر بنز چک می کشیدند ...
می دانستند پدر اندازه ی چهل و یک پراید ارزش دارد !!!
ده:
بوی مهدی (ع) می دهد این خاک ازبس زنده است ...
هرشهیدی ازوطن می گویدم ...مهدی (ع) بیا !....
یازده:
باید حافظه تاریخی ملت زنده بماند تا بدانند که کیستند و گذشته چه بوده است و این کلیت است که خیلی ها جزئیاتش را دوست دارند ...
ما رمان تاریخی سیاسی کم داریم و بهمین دلیل در سریال ها از تخیل کارگردان و نویسنده غیر حرفه ای مایه می گذاریم ...حالا اینها عیبی ندارد ...
سخت ترین رشته تکمیلی دانشگاه از امتحان گرفته تا پایان تاریخ است و بعضا باید پدر کسانی را درتاریخ بشناسی که اگرهم نشناسی مشکلی از مشکلات جامعه حل نمی شود ...
دربرنامه "زاویه"...
فقط دو دیدگاه کلی آمده اند تا دو اتیکت متفاوت و نظر شخصی ونه حتی تئوری بکوبند و بروند ...
یادمان باشد که بعدها نسبت به گفته هایمان مسئولیم و اگر می خواهیم تز بدهیم باید مثل صدها دیگر دکترها یک کتاب خوشگل بنویسم به نام کتاب تاریخی ...
حالا چه بهتر که سعی کنیم تا بشود کتاب درسی دانشگاه نه دبیرستان تا ...
بدانیم مسئولیت درباره ی تاریخ یعنی چه!!!!
۲۰ آذر ۹۵ ، ۲۰:۵۳ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

هرکه دلا ...هرکه دل ارام دید. ..ازدلش ارام رفت. ..!


یک:

درون سیاهت راشستم. ..عشق عطرخوبی داشت. ..

سپیدشدی مثل برف. ..ولی. .. بلافاصله وقت مرگم بود...

دو:

سدراه تو...اشکهای زنی دیگربود...

منهم زنی دیگر. ..اگر به قلب نازک است دیگر نیا. ..

سه:

بس کن نمی شنوم. ...دیگر داستان های تکراری. ..

همیشه تو فرهادی. ..ولی من برای تو. ..زلیخا بوده ام. ..

چهار:

پسندیده ای مرابرای عشق ورزیدن.. .یامهدی (ع)

خوب میدانستی که طاقت انتظار ندارم. ..یامهدی(ع)...

پنج:

ماشین تو سیاه سیاه  بود. ..

وزیرنور مهتابی کوچه خجالت داشت. ...

می امدی وتادرخانه بغض امان نمی داد...

من رفته بودم شهر دیگری برای تحصیل...

این داستان را...مادرت برای من نوشت! !!

شش:

مزارش گوشه ات...پربود ازکلام زیارت. ..

دست به سینه می خواندم. ..که ارباب انجا تو هستی. ..

امده ایم...بپذیری غلام خویش. ..

هفت:

سوی نور. ..دلم رفت تاپنجره ای که میانش تونشستی. ..

و...حیف! ...که بزودی خا طره ام. ..خفیف. ..فقیری امد ورفت. ..

هشت:

ایستادی ومن  ندانستم. ..پاهایت توان نداشت...

توقع ازعشق...زیاداست...حتی بنای یادبودی مثل آزادی. ...

نه:

پدربنز میرفت شمال شهر به مهمانی...

بچه ها باکش را پرکرده بودند. ..تابازگردد...ولی رفت ودیگر. ...برنگشت...!!!

ده:

پول...راگاهی می خریم  وگاهی می فروشیم. ..وگاهی انتظار تولد پول ازپول داریم. ...

درست نیست! !!

اگرقبول کنیم. ...خداروی معاملاتماحساس است...

جایی  که اصلا فکرش رانمی کنیم. ..قضا وقدروبرکت. ..مسئله اش حل می شود...

ببخشید...باموبایل مینویسم غلط املایی زیاد است مثل سیاه وسپاه



۱۹ آذر ۹۵ ، ۱۷:۴۷ ۰ نظر
سیده لیلا مددی