یک:
کوری ام...که شفایافته ام...
توچگونه عیسی شده بودی...
وقتی فرمان قتل من هم دستت بود؟
دو:
شبها ... روزها...
ستاره ها نمی افتند ...
انقدر جتذبه دری که درآسمان ستاره نگه داری ....
و
انقر جاذبه داری که درزمین مارا نگه داری ....
سه:
برای آغوش تو...
من به فرمان ایستاده بودم ...
نه صدو نودو نه نفر را درآغوش گرفتی ....
تا همین یک فرمان را فراموش کنی !
چهار:
به تبرک دست تو نان می خوریم ...
وگرنه خودمان ... دست نان خوردن داریم ...
پنج:
همای عشق ... همایون شناخت . برسر کسی ننشست ..
همایون با همای عشق ... به یک دل امید داد!
یک:
بااین اندوه...
چه ازمکتب رنج فارغ شوم ... چه امانیسم ...
باید با عشق عجین شوم ...
تا زنده بمانم ...
دو:
سند ... یک قلب از اندیشه اقتصادی توست ...
که چه چیز را می پسندی ...
سند ازدواج ... نگو کخ یک عمر ...
سه:
چکه ... چکه ... گنجشک می نوشد ...
خوش بحالش که ...
عطش دارد قطره ... قطره ...
چهار:
ریسمان عشق بود آنچه موسی داشت ...
ساحران چنگ زدند و به عشق پیوستند ...
که این چوب سحر نیست ...
پنج:
ولایت به علی (ع) داده شد و علی سکوت کرد ...
بی جمع عاشقان ... کجا نور شودولایت علی (ع)...
یک:
تمرین ... دیگر گذشت ...
وقت امتحان دانستم...
باید نام خودم رابنویسم ...
تا قبول شوم !
دو:
خمیر شیشه با نفس انسان ترکیب می شود ...
هرچه جام هست برای نوشیدن ...
طعم عشق نمی دهد!
سه:
چشم هایت ...
عادت به زیبایی نداشتند ...
خواب سجده ستاره ها را که دیدند ...
فهمیدند...
زیبایی هست ...
که دربیداری ...
زیباتراست !
چهار:
لیلی درکلاس معمولی بود...
پسرسلام ویژه بود که ...
نباید به یک معمولی ... دل می داد....
پنج:
تکیه به جای بزرگان ...
بزرگی می خواهد ...
من نمی دانستم و...
سعی گوشه ی چشم تورا داشتم !
یک:
فقط کنارتو بودم ...
همین که سقف تو ... سقف من است ...
برای رفتنت ...
دل تنگ می شوم ...
دو:
بیگانه پرست نیستم ...
چه کنم که یاران ... با بیگانه راحت اند !
سه:
کنار کعبه ... زمزم است و ...
تشنه ایم و...
وقت طواف ...
باید دلمان را ... بشوییم ....
سه:
وکیل شهر که می شوی ...
باید بخندی ...
دیگر درد نیست که برتن تو...
جامه نشود !
چهار:
جنگ برادران.... یوسف را کشت ...
به صلح چشم های زلیخا .... زندان رفت ...
اما به عشق ...
داستانش ... احسن القصص شد ...
پنج:
صحبت عشق ... با بلبل نیست ...
تلگرام نصب کرده است و نوشتار می فرستد !
یک:
تن به عشوه ی باد می دهد ...
موهایت ...
غلیظ سیاه است...
این بار!
دو:
عصای موسی به تن لباس چوب داشت ...
نه نیل ... نه پادشاه مصر ...
نمی دانستند که خدا...
آنقدرها هم ....
ساده نیست ...
سه:
گاهی کشتی شکسته ای...
به خیال مردی می افتی ...
که باراحتی ...
میان ...
فانوس دریایی نشسته است !
چهار:
پادشاه خوبان !
عمرمان به عمرشماقد نمی دهد...
گمنام می رویم و...
شهرت شما عشق حافظ است !
پنج:
شمس ...
ناپدید شدی از نگاه من ...
صدها هزار قطعه برایت بنویسم ...
بازهم کم است !
یک:
گلو بریده ی چاقو نمی شود ...
ابراهیم ... پسر آورده ای به پاکی زمزم ...
دو:
به خاک سجده می کنم و ذکرتو برلب می رود ...
کجا بروم که آیت تو ...
هنگام وصل آن جا نیست ...
سه:
جوان بودم و یاد جوانی ازروی تو گذشت...
پیرم کردی و دانستم ...
تو آن جوانی که می خواستم نبوده ای ...
یک:
یک گوشه ازآوازهای ایرانی ...
دیگرباید می آمدی ...
شعرهای سپید ... می رقصیدند !
دو:
بخند ...
خورده ام زمین و دستی نیست بلندم کند ...
بگذار همین طور بمانم ...
خسته ام از عشقی که ...
شبانه روز برایش پاس داده ام !
سه:
صدای آسمانی داوود ...
درحنجره ی تو بود ...
پیامبری بودی که به صدایت ...
هدایت می شدند... جاهلین ...
چهار:
اردی بهشت هم می آید ...
بگذار تلخی بهار...
درکام زمستان ...
شکوفه کند ...
پنج:
سقوط...
کف خیابان ...
یک قاصدک...
برای عابرپیاده ...
شانس می آورد !
یک:
زندگی رویایی ...
وقتی ازدنیارفتی ... تازه می فهمی... چه کابوسی دیده ای ...
دو:
عرق شرم گل ... شبنم است ...
باغچه صبح ها... زیباترنیست ؟
سه:
صنم شده ای ... به پرستش ات آمده اند...
نمی ترسی ابراهیمی بیایدو تورابشکند؟
چهار:
یوسف !
اگرکورشده باشم ...
تورا نمی بخشم ...
جزای من ...افتادن درچاه بود...
نه...زندان جسم !
پنج:
جهان به چهارفصل دل خوش است...
فصل پنجم برای ماه است....که...قمرزمین محسوب می شود !