یک:
بینوا ...
وقتی یک دل درگروتوست ...
می توانی جهانی را بخری ...
حداقل حیات عشق ...
دو:
برگ ... کنارگل معنی ندارد ...
ولی کجا بخورد ... آب ...
نرگس چشم هایش ...
سه:
سند یک برگ قانونی ست ...
نگران نباش برای زندگی ...
هم یک پایان قانونی هست ...
چهار:
وقتی تنهایی می خندی ...
به یاد من باش ...
که تنهایی هایم را...
بایاری ... چون تو ... می خندم ...
پنج:
موهایت ... تا مرز ابرو کشیده است ...
دلم را ...
مخفیانه ... به آن سو کشیده ام ...
یک:
شادی ...
جایزه ی پس انداز ذهن توست ...
هرگاه غم عشق را ...
درقلب من ...
به یادآری ...
دو:
کمان ...رنگین است درآسمان ...
تیرش ... تا قلب برکه ... پرتاب شد ...
سه :
میلیاردها ستاره ... کدام مثل توست؟
درخشیده ای ...
برای جهانی که ... انسان را...
برایش خدا آفرید ...
چهار:
چون ... یونس نبی ...
درجهان ...ماهی شکل ام ...
خدایا ...
فکر می کنم به بازگشت ...
تا انسان عاقبت اندیش بمیرم !
پنج:
یک قطار ... ازمرز می گذشت ...
صدسرنشین عشق ...
درونش ... به پای کوبی ...
عقل...
مشغول بودند !
یک:
غرورشکسته ...
وبال گردن شد ...
برای این سر ... که به فخر ... درآستان تو ... می سودم ...
دو:
کنارقلب ... باید جگرهم باشد ...
بدون جگر... درون قلب ... عشق ... می ریزی ؟
سه:
باید می رفتم ...
بدون اینکه ... تو مرابیرون کرده باشی ...
تا... قفل زبان عشق تو... یکروز ... بازشود ...
چهار:
چهارشنبه ...
یک کوچه بود ...
که میان آن ... دختری با موهای طلایی...
عشق را ... با پاکت فال حافظ...
تقسیم می کرد ...
پنج:
یک وعده شعر ... به من بدهکاری ...
مردم ... تا این قلب گرسنه را ...
به نان ادبیات ... عادت دادم !