بی شمس

ادبی

۳۶ مطلب در مرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

ماه درقلب برکه است ...باورکن!


یک:
دل می کنم ازتو...و...سال های جوانیم ...
چون دود می رود به چشم من و...نکته ی باریکترزمو این جاست!
دو:
یوسف!
نمی توانی مراببخشی ...
من عشق بودم...
نه آن برادری که تورا به " ثمن بخس " فروخت!
سه:
خریدن یک عشق آسان شده است...
بانک ها کارت دارندو...دل ها می پسندند!
چهار:
" پروشات " هم یک زن سیاست مدار بود ...
صدهاسال قبل فهمید ...فامیل و خانواده درجاده ی سیاست می روند زیر تریلی !
پنج:
" چخوف" باغ آلبالو را نفروش ...
ما خیالات عجیبی راجع به تورم داریم!
شش:
ازسوراخ کلید هم ...می توان پیداکرد...
مدرکی را که توان می دهد...عشق را بریزی دور!
هفت:
سیب برای یک فیزیک دان هم جاذبه داشت ...
وبرای آدم هم یک جاذبه بود...
مسئله این است: زمین!
هشت:
می روی با اشک هایت تا بسوزد جان من!
من!کدامین اشتباهم ...اولی یا آخری !
نه:
با پراید همسایه رو بردیم ... بیمارستان خصوصی ...
ولی بدلایلی پیاده برگشتیم ...خوب دیگه معرفت داریم!
ده:
بخشیدمت ... می دانی چرا؟
بخاطر کسی که درزندگیم هست و دوستش دارم ...دیگر نمی پرسم چرا؟
چون فهمیدم عشق او بود که به من زندگی بخشید ....نه اینکه زندگی ام را گرفت!
برو با عشق جدیدت بگذران!
یازده:
بالون قلب یا بالن هیدروژن...
من نمی دانم ...پروازکنم درکدام زندگی!
دوازده:
چقدر مژگان تورا دوست دارم...
ولی سبب ریمل و سرمه است ...یا انتخاب من؟
سیزده:
گیاه بودی و گفتیم که روح نداری و ساده ای ...
آنقدر جان گرفته ای که عشق سبزشدو ازدیوارخانه بالا رفت!
چهارده:
دلم رابشکن و ازمن بینداز...
می روم تاچین ...ان جا سرزمین مشابه ات هاست!
پانزده:
عکسی که دوستش دارم ...
مقام معظم رهبری و شاعران وطنی ....
۰۶ مرداد ۹۵ ، ۱۱:۱۶ ۱ نظر
سیده لیلا مددی

مرا نخندان!


یک:
لب هایم را به زنبور دندان می گزم!
تا که بیاد بیارم...بوسه بربرگ گل شرعی نیست!
دو:
مرا نخندان که نمی خندم به پاهای رقیب...
من هم روزی طاووس بودم...کناردست های تو!
سه:
... :" دیو دلبر" هم عاشق می شوند...
_ : نه بابا!باورنکن ...این داستان هارا(دیسنی )نوشته است !
چهار:
پوکه ی فشنگ را برداشت یادگاری...
گوزن آن طرف تر مرده بود...
خندیدو خندید...
همسرش گفته بود: تاسریه گوزنو خونه نیاری ...نیا!
پنج:
پنجاه سالم بشود ...نیم قرن هم...
بازم به تو عشق میورزم و...دربست مخلصم!
شش:
گاهی باران های تابستانی نباید !
برنج های سبز باید تلاش کنند...
کشاورز این راز را می داند!
هفت:
مردم زمانی در" برلین " به جدایی فکر نمی کردند!
اندیشه شان شده بود برروی دیوار جداسازی چه یادگاری بنویسند...
دیوارخراب شد ویکی شدند...
تازه متوجه شدند...دیواربین اندیشه هایشان بوده است!
هشت:
هشت تیرکمان ابرویت...
نشست روی پلک چشمانم ...
چشم هایم به حال بسته ی خویش...
خواب را می برند به دنیایم!
نه:
پراید خانوم پنچرشد...
صد نفراومدن کمک....این پورشه ی ماهم پنچرنمیشه...همین جورسرخوش باید بگردیم!
ده:
گاهی خداسلامت جسمت را می گیرد...ولی هنوز روح که داری!
می توانی بنویسی...نقاشی کنی وبالاتر روی اعتقادات خودت بایستی ...
من دوسال است که...فرشته های این چنینی را می بینم ...
همه چیزپول نیست...
حالا بهشت چند صدسال بعد....
الان نباید درجهنم زندگی کنیم !...
۰۵ مرداد ۹۵ ، ۱۵:۲۳ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

سیمرغ پرطلایی هنوزامید مایی...

http://namakstan.ir/wp-content/uploads/2015/01/1111-10.jpg
یک:
به تمنای بوسه ای ...نه که نمی شود ...
درآسمان بمان...ابرشو...باران نمی خواهمت!
دو:
حرف هایم باتو...تمام نمی شود ...
ازبس که گفته ام عشقی...لارنژیت هم دارم!
سه:
بی کسی کاردست مجنون داد...
کسی نبود نداند...که درمانش چیست!
چهار:
یک قدم سه آرزو ...که کعبه راتو ببینی ...
چه کنم خدای نزدیک تراز این نمی شود:عشق او...عشق او...عشق او!
پنج:
کلید خانه را دریاچه ی خزر بلعید...
تا کلید سازبیاید ...می روم خلیج فارس...
شش:
حتی " سی مرغ " هم درحد تو نبود...
چنان نقش شیرین بازی کردی ...که ذهن من ازنقش فرهاد گذشت!
هفت:
پیر می شوم وبایک عصا وارد کافه...
یک جوان جایش را به من می دهد...
حالا وقتش است که یک قهوه بنوشم!
ای وای کیف پول...کارت ...حتی پول خرد ...
ناگهان خانمی سیگاربدست می آید...می گوید:...پدرجان حساب با من!
یاد جوانی می کنم وبی خیال قهوه...ازکافه می روم !
هشت:
نفس بکش تن رزرا!
می خواهم حتی مژک های بینی تو...حقیقت عشق را بفهمد!
نه:
ازوقتی پرایدم رو فروختم...روزخوش ندیدم!
بیچاره داشت التماس می کرد:خانوم عزیز...این رنو5 نیست!نگهش داری تاصد سالگی کارمیکنه ...
ولی دیگه من" عاشق پژو " بودم!
ده:
پامون که به خیریه ها می رسه ..فک می کنیم چکارکردیم...
ولی زیر سبیل بعضی وزارت خونه ها...با حقوق معمول یه راننده اتوبوس زحمت کش !
یه لباسایی می پوشیم که دل یه ملت رو بسوزونیم ...
خودمن ازهمه بدتر...
یادمون باشه ازلحاظ پوشش خانواده هایی که رنج می کشن تا این مملکت رو نگهدارن...
وازلحاظ مادی دل همونایی که از صب تاشب داریم بهشون کمک می کنیم ...
اونوقت می گیم :چرا فلانی رفت جم تی وی ...
یازده:
آقای بهداد عکس تزیینی ست!
http://namakstan.ir/wp-content/uploads/2015/01/1111-10.jpg
۰۴ مرداد ۹۵ ، ۱۳:۵۷ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

تنهایی لیلا...


یک:
نه قلب من...نه قلب تو...مکان رقیب نزد خداست!
چون عشق ما به هم...بیشتر می شود ای یار!
دو:
می جنگم و...سرزمین قلب توآزاد می شود...
تسخیر روح توست...تمام تلاش من...
سه:
نه گی تار...نه سه تار...نه هیچ تاردیگری...
یک تارموی تو...نواخته...نت های قلب من!
چهار:
کلبه ای سوخت میان جنگل...
هیچ درختی ناراحت نیست...
تمام تنش پر بود از تن پدران درخت ها!
پنج:
پروانه بسوزد...شمع عاشق نرود؟
من مگر شعر باشم!...اگر اشک شمع درنیاید!
شش:
کنج کاویم...
برای دریا..زیردریایی...می سازیم...
تازه می فهمیم...یک اسب دریایی با عروس دریایی...قابل وصلت نیست!
هفت:
پند گرفتم ... ازتنهایی خویش...
لیلی بودم و" لطیفی" کارکرد داستانم را...
هشت:
خنده رفت ودلقک روی صحنه بازماند...
امید هنوزهست....اگرسیرک و دلقک...باشد!
نه:
با پرایدم نمیام خواستگاری!
رقیب اگه ببینه موتورشو می فروشه!
ده:
سرفه می کنی و کسی نمی پرسد چرا؟
شاید سرما خورده ای ...ولی یک جا گذشت کردی آن هم ماسک شیمیایی ات بود...
یک اسپری تنفسی برای دوهفته...80000 تومان ...ولی بی خیال...
یازده:
برای موردهفت :آقای لطیفی...به خاطر نوشته ...جا افتاد...

۰۳ مرداد ۹۵ ، ۱۸:۵۹ ۱ نظر
سیده لیلا مددی

که مسیحا نفسی می آید!


یک:
سیاه چاله های آسمانی ...خداراشکر مارانمی بلعند!
خداطوری آفریده است ...فقط دور خورشیدو خودمان بگردیم!
دو:
عشق صبر می آورد ولی...
نه آنقدرتو بروی ...جای من...یک شهر بیاوری!
سه:
روح درخانه های قدیمی ... دیگر می ترسد!
چراکه تکنولوزی بولدوزرها...ویژه خراب کردن است وبس!
چهار:
زلیخا...بایک نارنج...داستان راادامه داد...
من خدای راعشقم...نه دستان زنان مصر!
پنج:
بین مان ...یک دریا بود...
آن سوی تو می رفتی با خون دل به نام خورشید...
این سوی من...به تاریکی مه آلود ماه...وابسته می شدم!
شش:
درون فنجان آن قدر شکر بریز...
که قهوه ترک بشوید ...کام تلخ ات را...
چه فایده!من شیرین بودم فرهاد.
که دیگرمقابل تو نمی نشینم !
هفت:
پاساژپرازلاله بود!
پلاستیک پلاستیک ...حراج.
حالا محیط زیست شاد باشد یا اندوهگین ...نمی دانم!
لاله های دشت منتظر من اند!
هشت:
یک بوسه ترا بس ...همین می خواهی ؟
که حافظ شوی وبرای عشق هم فاتحه!
نه:
پراید را نمی خرم ...چون عشق ...
دربازار هرچه باشد ...خریدنی نیست!
ده:
داروهای اضافی ننویس آقای دکتر!
مگه ما تحریم نیستیم ...
همین دیروز یه کیسه بزرگ برای کهریزک بردیم ...
چون تو نوشته بودی و اونها از قضا...بیمه نبودن!
یازده:
ساندویچی هست به نام بندری ویژه!
طرفدارداردهزاران نفرولی حیف...بهداشتی نیست!
۰۲ مرداد ۹۵ ، ۲۰:۴۱ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

you lovee me?!


یک :
یک تن حتی نتوانستی بخری ازخدای!
تا این روح سرگردان راکه مرده است...ببخشی زندگی!
دو:
به نام من...یک کتاب بنویس!
من ساده ام ...باور می کنم...داستان های تو!
سه:
بینایی ام ... دوباره بازگشت...
چگونه یوسف من ...ازکنارم گذشت ...که ندیده ام!
چهار:
توسوپر...پرازفیلم ای قشنگه...
ولی بچه هادیگه پولاشونوجمع کردن برای اینستاگرام!
پنج:
i cant speek english...
ولی...ادل خانم...you love me?!
(یک کامنت)
شش:
دریغ ازآسمان...که ستاره ای بیفتد!
مگرش خدای من...که ازچشم های تو ببینم...!
هفت:
خدای را درون جعبه نمی توان کرد...
این شعبده را تو می دانی ...
وقتی برای کودک پابرهنه ای کفش می خری ...وفریاد می زند...خدای من!
هشت:
بهارتابستان...تیرگان تو بود...
بگذار مردادبیایدکه نسیم هم نسیه خری!
نه:
یک چشم فیروزه ازوسط شکسته شد...
ازبس که این پراید میان کوچه بوق زد!
ده:
کلاس...دست های تو بود...
که بی وضو ...نان دست مردم نمی داد...
کی جرات داشت مریض باشد...
ازآن همه ذکرکه می گفتی و تنور می شنید!
۰۱ مرداد ۹۵ ، ۲۰:۴۴ ۱ نظر
سیده لیلا مددی