یک:
تابستان آغوش مرا فروختی ...
برای یک زیر پیرهنی جدید "یوسفم"!...
دو:
کفش های تابستانی ام کجاست؟...
می خواهم دریک جوی خنک فراموششان کنم ...
و برگردم خانه ...
پیش تو ...
سه:
درون قلب مراسوخته ای از چشمت ...
عاقبت مرگ من است و پریشانی تو!

چهار:
بی صدا گریسته ام از تمام رفتن ها ...
تو که رفتی ...
تازه فهمیدم اشک دیگر ندارم من!!!...
...
پنج:
بوی جورابت حال مرا دگر گون کرد ...
رفته بودی و از تو یک جوراب ...
داستان آمدن می گفت!....
شش:
مزار شش گوشه ات ندای الله و اکبر است ...
خدای بزرگ است ...انقدرهم که زمان یا حسین(ع) عشق تورا کم نکرد ...


هفت:
درینگ درینگ درینگ
...:
بله؟
خانم:
وا ببخشید !انبوه کاران واسطه کار سپید اندیش رو می خام!
... :
بله!
خانم:
ببخشید جناب سبزکاران هستن؟
... :
بگم کی باا یشون کاردارن؟
خانم:
وا!مگه سرشون خلوته؟همیشه که زنگ می زدم سرشون شلوغ بود ؟
... :
بله!
خانم:
بفرمائید نگین شرق!
...:
از طرف شرکت تماس می گیرید؟
خانم:
خیر !یکی از بستگان ایشونم!دخترخاله!
...:
وا ببخشید!حالتون خوبه؟مادر خانمشون هستین دیگه؟
خانم:
خیر!
...:
بله دیگه!قرار بود امروز به شرکت زنگ بزنین سه میلیارد به حساب شرکت ریخته باشین؟
خانم:
خیر!
... :
ببخشید الان دفترشونو نگاکردم نیستن!
خانم:
وا؟
...:
وللا!
بیب بیب بیب
............................
یک هفته بعد مشخص شد منشی شرکت های جدید برای برخورد مناسب با ارباب رجوع در شرکت اندیشه کاران بذر خرواری !دوره دیده اند!
هشت:
ترومپ!
بعدا می فهمیم که بازهم فهمیده تر ما بوده ایم ...
چنان به فیل و خر رفته ای که نگو!
نه:
مامان بنز:
صد دفه گفتم پراید پاشو از این مملکت برو ...تو دوبی خونه داری ...تو المان امکان کارداری ...تو ایتالیا فک و فامیل داری ...عین مرغ کرچ نشستی تو این خونه!
پراید:
مامان من کجا برم؟تو و بابا اینجائید!مادربزرگ و پدربزرگم اینجاست ...اصلا عشقم اینجاست...کارخونه ای که منوساخته اینجاست چطور برم آخه؟نمی رم!
مامان بنز:
نرو!همه مون کلا بدبخت شدیم!
بوگاتی:
وا مامان جون !شما بدبخت بشین؟
مامان بنز:
بوگی جون!جون بابابزرگ لئو ناردوت مارو ول کن!
پراید:
مامان اون روزیم که می خای 100 تا سکه تو بفروشی بدبختی؟
مامان بنز:
کی می خره آخه؟
ننه خاور:
من!
بابا بیوک:
جل الخالق!

ده:
رهبرم ...
سایه ها چسبیده اند به کام ملت ما و ...
خدا می داند درون قلب شما ...چه طوفان ها ...چه غصه هاست ...


یازده:
یک:
وقتی به دنیا نیومده بودم دلار یه ریال یودو نتونستم خوب از زندگی لذت ببرم...یعنی نبودم!
وقتی کوچیک بودم دلار 7 تومن بود اختیار نداشتم و نمی دونستم که ... نتونستم خوب از زندگی لذت ببرم ...
وقتی دلار 300 تومن بود دبیرستانی بودم و دختر تو خونه بلد نبودم خوب از زندگی لذت ببرم...
وقتی دلار 1000 تومن بود گرفتار زندگی بودم و بچه و خونواده نتونستم خوب از زندگی لذت ببرم ...
الان که ده هزار تومنه گیج و مبهوتم که قبلنم بدبخت بودم یا الان بدبخت شدم یا می خام بدبخت بشم ...نمی تونم از زندگی لذت ببرم...
الان دارم فکر می کنم یه بیسکوئیت مادر از زندگی خودم برا خودم نگر ردارم باهاش برم بالای تلکه کابین توچال تهرانو نگا کنم بگم بیخیال!!!

دو:
می گن یه تاجری یه شب دچار دزد میشه و دزده تموم زندگیش رو میبره ...قبلا توی پالان خرش صدتومن " صد تا تک تومن " که اون موقع پول قابل توجهی بوده قایم کرده بوده برای روز مبادا ...وقتی میبینه دزده بی رحمانه همه چیش رو داره میبره ...دزده رو صدا می زنه و می گه :
حالا که تالان تالان است ! صد تومنم زیر پالان است!!!اینو به دلخواه باهرلهجه ای که خواستین بخونین
" بابا بی خیال" !