یک:
در پای تخت چشم تو ...رقیب برج میلاد است ...
می روم مثل برج ازادی بنشینم روی سبز چمن !
دو:
کدام درد می توانست جای درد جدایی ...
بیاید و از قلب من مجوز ورورد بگیرد!!!؟
سه:
علی (ع)را که پسندیده اند فاطمه ها ...
قبلا به عرش خدا تصمیم ولادتش به کعبه نبود؟
چهار:
بریده ام خلعت عشق را به قامت تو ...
تو نپوشی ...تن هیچ کس را نمی پسندد قیچی من!!!
پنج:
از مرحله ی اول انتخاب تو ...که دیدن عکسم بود ..گذشته ام ...
انشالله حضوری مراببین که مثل پروانه ام روی ژر برا!!!
ششش:
مزار شش گوشه ات نفسم را گرفت و پس نداد...
کس ندانست چطور مردم از عشق تو یا حسین بن علی (ع)...
هفت:
خیلی زود لباس تنت را قیچی قیچی کردم ...
دیدی!حالا برو اداره با زیر پیراهن سفید!!!
هشت:
ترامپ دروغ نگو!که غربی جماعت دروغگو نیست!!!
ما دروغ گوئیم که مثلا تو را دوست داریم نه!!!
نه:
پراید:
مامان !ننه خاور و بابا بیوک کجارفتن؟
مامان بنز:
رفتن امامزاده داوود !
پراید:
پ چرا عمع نینی بوس رو نبردن؟!!!
مامان بنز:
عمه مینی بوس و دایی رضوانی هیولا رفتن آزمایش خون بدن !...
پراید:
وای عروسی!!!
مامان بنز:
توروخدا بوگاتی رو خبرنکنی...اصلا بوگاتی کجاست؟حالا کسی نمیدونه ...
بوگاتی از پشت سر مامان بنز:
من اینجام مامان !خیالت راحت!واسه عروسی یه چی می پوشم از ایتالیا !!!
ده:
رهبرم ...
سخت است گذشته های تاریخی ما را لمس کردن ...
ولی نبض جامعه ی ما ....
از گذشته های دور مان می تپد ...ممنون توایم...
یازده:
گویند در اقصی نقاط دور دنیا که لیسانس مدرک قابل تو جهی بود آن هم سالها پیش مدیری مدبر وجود داشت که دیگران از راز کار او حیران مانده و توفیقات وی را اصلا نمی فهمی دند ...
روزی پیری فرزانه که سال ها دیپلم داشت از وی پرسد یا مدیر خوش تیپ لیسانس چه می کنی انقدر موفقی؟!!!
مدیر لیسانس گفت:
یا رفیق از دو کلمه جادویی استفاده می کنم به نام خنگ و بی عرضه ...
مدیر دیپلم گفت :یا مدیر لیسانس دانستم ...
.....
سال ها گذشت و دیگر فوق لیسانس و دکترا مد شده بود و مدیر لیسانس همچنان پیش می تازید و غره که نیروهایش فوق و دکترا هستند که یکروز در بازدید واحدها به پسری دهه ی کوچولوها رسید و گفت :خنگ وبی عرضه بدو ببنیم کهجوان شوخ طبع و متخصص در آمد وگفت:
آهای قدیمی ...سیستم هات رو من بسته ام ...نمی خای ارتقا پیدا کنی؟!!!!
این شدکه مدیر باهوش قدیمی تلنگری سخت خورده و شکم برآمده اش را تا کنکور برد و پس از سفارشات فراوان دکترا گرفت و خیلی زود یعنی 6 سال بعد برگشت ...
این یکی از داستان های واقعی اقصی غور بود که برایتان تعریف کردم ...
باشد که بدانید و آگاه باشید ...
.................................................
ای طبیب من امیر روز پزشک مبارک ...!!!
..........................................................
روز ازدواجم مبارک!!!