بی شمس

ادبی

۲۷ مطلب در بهمن ۱۳۹۶ ثبت شده است

به جرم عشق ...نابینایم!...تا دیگر امثال تورا نبینم!ای ججججااااانم!


یک:
در تواتر تاریخ ...شکل تو آینده ست ...
مثل بعد چهار....دیدار تو ممکن نیست!
دو:
رقص روی برف ادامه دارد ...
لیز می خوریم باهم وبستنی نعمت توی دست هایمان ...
اشکال ندارد!...
ماهم بلد شویم مثل دیگران ...نعمت خدارا ...بچشیم ....
سه:
کف دست من ...
پراز اسمان و دریاست...
از کدام دریا؟از کجای اسمان؟...
فقط آنقدر که لکه های نا شکری از میان برود....


چهار:
در اغوش من ...برفی سردتو ...
خدارا شکر ...اغوش من برای تو هنوز ...گرمترین هاست ...
پنج:
ولپ گلی شدیم و سرما نفوذ کرد ...توی سلول هایمان ...
من لیلی ام و تو اگر مجنون باشی ...پس کو کویر؟!!!
شش:
مزار شش گوشه ات صدای عشق من ...
هزار الله اکبر است ..به آنجا که نغمه ی داوود بشنویم ...


هفت:
کو ان تاب و سرسره /کجاست؟
امروز پارک برای کودکان دیروز ...اشناتر است ...
هشت:
ترومپ!
اشپزی هیتلر خوب بود!باورکن!
ولی تو!روی دست پدرت هم ...بلند شدی!!!
نه:
بابا پژو:
خانم پارو بده!جلوی خودم رو تمیز کنم ...می خام برم تا سر خیابون!
مامان بنز:
هیچ جا نمی ری!
بابا پژو:
زن مگه اسیرم!دادمی زنم چه می دونم بوق می زنم همسایه ها بفهمن!
مامان بنز:
خو بفهمن!من به همه گفتم تو یه مدتیه داروی اعصاب می خوری!
بابا پژو:
بذار ببینم !آها از روش جیمز باند !دنده عقب ......
"وناگهان باصدای گرومب در حیاط باز می شود"!
بابا پزو:
زن!چرا به من نگفتی جلوی درخونه مونو دیوار کشیدن!؟
مامان بنز:
عزیزم!درحیاط ریموت داره!زدی چنون خودتو داغون کردی ...باید ببرمت دیاگت ام ...
ای خدا!


یازده:
خدارا شکر که گویند:
شکر نعمت نعمتت افزون کند ...
کفر نعمت از کفت بیرون کند ...
برهرچه داریم و توانیم شکر ...
بارش برف این رحمت الهی ...شکر ...
دوازده:
از کتاب بگو ماهم بخندیم دوتا لطیفه انتخاب کردم این کتاب نوشته :شهرام شفیعی ست
کت و شلوار:
فروشنده ای می خواست کت و شلواری را باهزار کلک به خانم پیری بفروشد.
فروشنده:
سرکارخانم؛این کت و شلوار با بهترین پارچه دوخته شده و آخرین مدل است .اگر برای شوهرتان نخرید ؛پشیمان می شوید .
خانم:
شوهر من دیگر کت و شلوار نمی پوشد!این را مطمئن هستم.
فروشنده:
نگران اندازه اش نباشید !فقط بفرمائید اندازه شوهرتان چقدر است؟
خانم:
نمی دانم!باید قبرش را اندازه بگیرم!
نقاشی و قورمه سبزی
آقا ...و خانواده رفته بودند خانه آقا اسفندیار ؛شام قورمه سبزی خیلی خیلی بد مزه ای بود ؛با لوبیاهای نپخته ؛گوشت خام وسبزی پاک نشده!
بعد از شام ؛دختر دوساله ی آقا اسفندیار ؛نقاشی اش را آورد و به آقا ...نشان دادو
آقا ...گفت:چه دخمل خوبی ...افرین!هم نقاشی میکنه ...هم قورمه سبزی می پزه!!!!


۰۸ بهمن ۹۶ ، ۱۷:۴۲ ۱ نظر
سیده لیلا مددی

خالی بستم ...چمدانت را."می دانستم که پول نداری و مجبور می شوی ...به سمت من بازگردی"



یک:
لب نزدم به هیچ حرفی ! ...که تا شیرینی ...تلخکامی تو ...
برود توی ذهنم!..."انگار خداهم تورا ...می شناسد"!
دو:
سیب رفت توی آستین درخت!ولانه کرد!
وهمانجا با یک سیب دیگر گندید!
آه !...آن دندان طلای صاحب باغ ...
چه ...زجر آور بود!
حیف!ان شیرینی که عاقبت ...
روبه سیاهی می رفت!
سه:
چند کیلومتر رنج؟....اندازه کمربند زمین!
با خود حمل کرده ای...خورشید !
وقت خواب تو نیست؟!!!


چهار:
چاق مثل اندام گندم ...خیلی چاق مثل صورت آفتابگردان ...
خیلی خیلی چاق مثل سیب ...
وموجود ترکیده ای مثل انار...
شکر خدای که سفره های ما ...برکت دارد!



پنج:
ورق که می زنم ...خاطراتم را ...یک بدجنسی بیشتر نیست!:
گردهمایی بانوان شهر ...با یک چاقو ...
بدون درنظر گرفتن ...احساسات یوسف!
شش:
مزار شش گوشه ات حسین(ع)...به پرواز وادارم کرد :
نفهمیدم موقع زیارت عباس(ع)...بال در آوردم!!!
هفت:
توی جیبم شکلات اب شد !خراب شد و ..
توی احسام دندان عقلم پوسید!
چه شیرینی ها که نخورده!ناکام می شوند!


هشت:
ترومپ!
بغل کن دلارهایت را وماچ کن ماچ!
وبایک دلارت درشهرما ...یک خروس قندی بخر!
نه:
بابا پزو:
دارم می رم!
مامان بنز:
کجا؟
بابا پژو:
خانه ی سالمندان!
مامان بنز:
الان؟دوستای قدیمیت اومدن تو تالار پذیرائی نشستن !
باباپزو:
من کی ارو دعوت کردم؟اونجا هیچ کس نیست!
مامان بنز:
سینی مسی من رو ببین!توش 40 تا استکان و نعلبکب هس!5دقیقه پیش وتدارم کردی برا عوامل جیمز باند چایی بریزم!
بابا پژو:
من؟
مامان بنز:
بله!
بابا پزو:
خوب حالا می رم باهاشون یه چایی بخورم!
مامان بنز:
برو!تا بچه ها بیدارنشده!برو!


ده:
رهبرم ...
دریغ ...هیچ ملتی حال مارا نداشت ...
آن جا که همدردی با تمام عالم ...
سفارش اولیامان بود....


یازده:
تصاویری که انتخاب کردم تصاویر احساسی انیمیشن ها بطور متحرک هستن ...حیف که نمیشه!
دوازده:
روز سوم باز اول وقت مدرسه بودم.هنوز از پشت دیوار نپیچیده بودم که صدای سوز و بریز بچه ها به پیشبازم آمد .تند کردم.پنج تا از بچه ها توی ایوان به خودشان می پیچیدند و ناظم ترکه ای بدست داشت و بنوبت کف دستشان می زد. خیلی مقرراتی و مرتب. بهر کدام دوتا چوب کف دستشان و از نو.صف های کلاس ها تماشاچی این مسابقه بودند. بچه ها التماس می کردند؛گریه می کردند؛اما دستشان هم دراز می کردند.عادتشان شده بود . دوتاشان گنده بودند و دروغی سوز و بریز می کردند .یکیشان به چنان مهارتی دستش را اززیر چوب در می برد و جا خالی می کرد که حظ کردم و لابد همین ناظم را عصبانی کرده بود . اما یکیشان آنقدرکوچک بود که من شک کردم چوب کف دستش بخورد .نشانه گرفتن چنان دستی غیر ممکن بود و چوب حتما به نوک انگشتهایش می خورد که آخ ...نزدیک بود دادبزنم یا با لگد بزنم ناظم را پرت کنم آنطرف.پشتش به من بود و مرا نمی دید.اما درچشم بجه ها ؛همین که از در مدرسه وارد شدم ؛چیزی درخشید گه جاخوردم.وزمزمه ای توی صف ها افتاد که یک مرتبه به صرافت انداخت که در مقام مدیریت مدرسه بسختی می شود ناظم را کتک زد.آنهم جلو روی بچه ها. این بود که خشمم را فرو خوردم وارام از پله ها بالا رفتم .ناظم تازه متوجه من شده بود و سلامتی توی دهانش بودکه دخالتم را کردم وخواهش کردم این بار همه را بمن ببخشد .
"مدیر مدرسه ...جلال آل احمد...چاپ اول رواق 1362"


۰۷ بهمن ۹۶ ، ۱۲:۲۳ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

هیچکی نمیبینه بعداز تو می پاشم....پر می شم از خالی دیگه نمی تونم شکل خودم باشم ...

یک:

سر زده آمدی از در... دوچشمم باز شد ...

قاصدک ها ...همه جا ....خوش خبرند ...


دو:

سوخت از سایه ی آتش دل من ...

یادم آمد که چطور با لب خود ...سوزاندیم ...

سه:

معجزه در کف دستان تو ...آتش بود...

آمدی آذرو ...بت های دگر ...مبهوتند !


چهار:

قل خوردی توی دلم ...پانیذ!

وقهوه ی ترک تو ...از گلویم پایین رفت!

آه ! چه روز خوبی بود ... روز امتحان تو ...

ندانسته صدعشق دیگر را ...پاسخ نداده بودم ...

پنج:

سرما خورد به بهمن و دست من رو شد!

بلد نبودم ترانه بنویسم... نوشته هایم شعر بود ..."بهار"!

شش:

مزار شش گوشه ات صدهزار فرشته را جواب می کند ...

اگر که من با نیت زیارت تو ویارانت ...زندگی را تعطیل کنم!



هفت:

چند کلاغ دورهم ...یعنی معجزه....

آن جایی که ... فک می کنی ...

برای پرنده ها ...نان و آبی نیست!

هشت:

ترومپ...بی دندون افتاد تو قندون !

انبر بیارید درش بیارید!

نه:

پراید:

باباپژو!براتون لباس خونه خریدم ...میدونم البته که رئبدوشامبر نمی پوشید!

بابا پژو:

یعنی چی؟! تو نمی دونی من پیرهن شلوار می پوشم؟ رفتی برا من مانتو خریدی؟!!!

بوگاتی:

پدرجان!این روبدوشامبره!بعضی وقتا شایدزیرش شلوارم نپوشید!

باباپزو:

کی یه همچین جیز مسخره ای رو به فکرتون انداخت؟

مامان بنز:

من!

باباپژو:

خانم شما دیگه منو نشناسی دیگه چی بگم!

مامن بنز:

ببینم!تو نیستی شبا شال منو میندازی رودوشت میری دس شویی؟

بابا پزو:

عزیزم!خوسردمه!از تاریکی می ترسم!

مامان بنز:

ازاین به بعد به قدرت خودت متکی شو!


ده:

رهبرم ...

سوختن گوشه ای از سرنوشت ما اگر باشد ...

می سوزیم...

ما صبر و صبوری را از آل علی (ع) داریم ...


یازده:

ترانه نمی سرایمت ...مهدی(ع)...که از خیال من وما ...

بالا تری ...آینده شکل توست ...تو زیبایی ....

دوازده:

بلد نشدم ترانه بنویسم....مامان!هرچی بلدم همینه!!!

.........................................

عاشقتونم!


۰۶ بهمن ۹۶ ، ۱۶:۳۲ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

جهنم هرکسی آن جاست که ...حرف اورا نفهمند!" انیشتن"


یک:
زدم یک گل سرخ را برسرم ...
دهها پروانه ...تا شب دورمن می چرخیدند ...
دو:
وقت غم بود ولی هرچه می کردم ...
گریه ...با های و هوی من ...سرازیر نشد...
سه:
بد بود دست من و برای تو هیچ فایده ای ...
نداشت ...سودعشق از قلب من نمی بردی ...


چهار:
ای لایک زن قدیمی ...ای ورزیده!
من درصورت تو ...اتهام هک نمی بینم!
پنج:
چ.ن مریم مسیح به پاکی تو قسم ...
ای مادر شهید ...دراین دنیا هیچ خواسته ای؟
شش:
مزار شش گوشه ات را نوشته ام میان دل ...
تا هیچ کس جز خودت را ...سواد خواندنش نباشد یا حسین(ع)...


هفت:
توانستم میان امتحان تو ...از آتش حذر کنم!
نه ابراهیمم!نه ققنوس!...تنها یک زنم!
هشت:
ترومپ!
سال ها می گذرد که ما از شما دست کشیدیم ...
ولی چرا انقدر حرص؟ماکه اصلا نمی دانیم !
نه:
پراید:
بوگاتی به نظرتو بابام مارو ببینه خوشحال میشه ؟
بوگاتی:
چه می دونم؟توکل فیس بوک همین یه دونه ماک بود!
پراید:
حالا به نظرت لهبابا پژو چی بگم؟
بوگاتی:
بهش بگو همونی شد که شما می خواستین!به نظرم شناسنامه اتم عوض کن!
لامبورگینی:
بابا منم بزلگ شدم تو رو می برم خونه ی سالمندان!
پراید:
چه ربطی داشت بابا جون!
لامبورگینی:
چون شما بابا بزلگو گذاشتین اونجا !
بوگاتی:
نه!پسرم !اونجا نه! بابا بزلگ ایرانه ما دوبییی ام !
لامبورگینی:
فرقی نداره!وقتی پسر خوبی نیستی!



ده:
رهبرم...
دردهای ما در برابر دردهای شیعیان دیگر ...
آه ای خدا ...
با ولایت عشق ...عشق می کنیم ...



یازده:
یاد من بخیر نه؟...وگذاشته ام و رفته ام ...
وتو ...بی هوا میان جمله هایت ...مرا درو می کنی ؟!!!
...............................................
یاد ویفرهای مینو ...لقمه های نون و پنیر ... پفکای پن زاری ...مدادای سوسمار نشان ...
دفترای چل برگ مشق ... یاد معلمای قدیمی با دوچرخه ... یاد داداش بزرگترامون ...
یاد عروسیای قدیمی تورتور تور  ... پیکانای آبی و سبز و آجری ...
دمت گرم گذشته ...
.......................................
فراموشی ...از قدر نشناسی شروع میشه!اونجایی که یه گور دسته جمعی درست می کنیم وفقطو فقط خودمونو از اون تو می کشیم بیرون ....نکنیم!



۰۵ بهمن ۹۶ ، ۱۴:۴۶ ۱ نظر
سیده لیلا مددی

زآه سینه ی سوزان ترانه می سازم ...چو نی زمایه ی جان این فسانه می سازم ...


یک:
لبخند تو همان بود که درغیبت من ...زدی؟!
این همه گریه که داشتی ...آغوش من چرا؟
دو:
دست بردم میان برگ های دفترم ...
صد یوسف امد به دیدار ...انگار چاه بود!
سه:
شکستی قلب شیشه را و بااین حال نشکست ...
عکس من و مهتاب که در برکه باهم بودیم !!!...


چهار:
ای صد هزار عشق ای سپاه مکرر عشق ای مهدی (ع)
انتظار نداری که ما صدهزار سال دیگر به عشق شما زنده نباشیم؟!
پنج:
وپلاک کوچه به نام بهشت ...
وشاخه های یاس ....سرافکنده ...
ودیوار ترک ترک ...
ودرخانه ی شما سپید ...
من آمدم ...
از خستگی جان خود صدبار ...
واز سوراخ کلید رد شدم !
وتورا دیدم که داشتی موهای دخترانت را باهمان شعر قدیمی شانه می کردی :
عروسک من ...چشماتو با کن ...وقتی که شب شد اونوقت لالا کن !....
شش:
مزار شش گوشه ات برای من آخر جهان است یا حسین(ع)
آن جا که سربریده ایستاده ای ....کجا می روی از یاد؟...


هفت:
درمان من ...لب تو بود که بسته بود به حرف...
آن یار دیگری که من ...دیرتر از تو شناختمش !
هشت:
ترومپ!
جهنم!جهنم!جهنم!
آن جاکه صدهزار بمب زیر پای مردم است ...نمی روم!
نه:
بابا پژودر هواپیما به بغل دستی :
می دونی من از کجا می آم؟از لندن ! مشاور پروژه ی جیمز باند بودم!با 6000000پوند!
صدایی نازک و زنانه:
اوه!آقای پزو!حالا با 6000000پاوند حتما خانه می خرید/yes?
بابا پژو:
نه!همه رو می ذارم تو پاکت می کوبم و میندازم جلوی همسرم بنزی !تا بفهمه بازنشستگی از پروژه ی کبری 11 تا مشاوره ی باند...چقدر فرق داره!
صدای نازک در ادامه:
اوه!آقای پزو!چرا سعی دارید با من شام نخورید؟
ناگهان صدای فریاد ی از دور دست:
پژو خدا لعنتت کنه!عینک منو براچی برداشتی زدی چشت؟بابا پاشو!گیر کرده به دکمه ی چراغ خواب
الانه که بشکنه پاشو دیگه!اه!


ده:
رهبرم ...
خاکم ...وطنم رد پای شهیدان همه را به عشق ...
دانه دانه نوشته ام به پای هوای علی (ع)...


یازده:
بد دهنی از بدترین و زشت ترین صفاتی ست که یک فرد می تونه داشته باشه ...
چندسال پیش با دخترم موقع جشن های تئاتر فجر داشتیم از پائین خیابان ولی عصر(عج)به بالا می رفتیم ...
درصندلی عقب نشسته بودیم ...نرسیده به چهارراه ولی عصر(عج)ناگهان یک خودروی شاسی بلند سفید پیچید مقابلمان و قصدش ورود به محوطه ی تئاتر شهر از جنوب بود!
هنوز گیج این حرکت بودیم که راننده یک لفظ بسیار بد و ناسزای ناحق به ما داد ...
من درلحظه به چهره ی راننده مگاه کردم و بد بختانه دیدم یکی از چهره های سرشناس سینما تئاترو تلویزیون پشت فرمان نشسته ...ایشان تا بهت مرا مشاهده کردند سریع همان لبخند معروف خودرا مبذول فرمودند!!!
حالا کجا می رفتیم ...خدا می داند کلاس های تاتر و خلاقیت کودکان کانون !!!
(جل الخالق)


بررسی تطبیقی عملکرد خبری شبکه های تلویزیونی الجزیره ؛العالم؛وpresstvدر بحران 22 روزه غزه
گزاش پژوهش
سال انتشار 1390 پزوهشگر :محمود اشتری
نظریه برجسته سازی
نظریه برجسته سازی از جمله نظریه هایی است که به بررسی تاثیر رسانه ها برافکار و عقاید مخاطبان می پردازند . این نظریه را "مک کامبز "ارائه کرده وریشه در افکار "والتر لیپمن"و"برنارد کوهن"دارد.
دریک نگاه کلی ؛برجسته سازی ؛فراگردی است که طی آن ؛رسانه های جمعی اهمیت نسبی موضوعات مختلف را به مخاطب انتقال می دهند . هرچه رسانه ها بیشتر به موضوع یا رویدادی اهمیت بدهند؛مخاطبان نیز اهمیت بیشتری برای آن قایل می شوند .عبارت "رسانه ها به مردم نمی گویند که چه بیندیشند ؛ولی به آن ها می گویند که درباره چه بیندیشند ؛جوهره این نظریه را به دست می دهد "(ویندال؛1376؛374)
........................................
قربونتون




۰۴ بهمن ۹۶ ، ۲۰:۲۸ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

دستم را کشیدی روی سر آسمان ... که گریه کنم دیگر بی دستم؟!

یک:
تقدیر مثل موم میان دست های تو ...
سپید کرد موی من ...رنگ جدای ات ...
دو:
کلان شهر تبریز و عشق مولوی چه سود!
دربوته ی زمان ...آزمایش خودرا پس نداد؟!!!
سه:
دریغ کلاس درس ما ...خالی از لیلی ست ...
همه جنون عشق لیلی گرفته ایم !کجاست؟کجاست؟

چهار:
دست بردی به سرنوشت من ...
وصد آه که در آخر ...مرگ من پایان آن نبود !
پنج:
لب دریا خشک شد و قطره ای نبود ...
که از دست آسمان چکیده باشد و ساحل نوشیده نباشدش ...
شش:
مزار شش گوشه ات را قدم قدم به دیدار می ایم ...
من به اهستگی رو به سوی دریا...معشوقم!

هفت:
می روم و کینه ی تو پشت من است ...
آئینه جیوه اش را هرگز نمی بیند!!!
هشت:
ترومپ!
رفتی و شکستی دل مارا کجا؟
زیر میز کالیفرنیا وقت زلزله!!!
نه:
صدایی از پشت میز:
اوه!آقای پزو!20000پونو+یک میلیون پوند+3 میلیون پوند...به قول ایرانی ها خیرش رو ببینید!
بابا پژو:
آه بنزی !دارم می آم خونه!
صدایی از پشت میز:
من!از همین خانواده دوستی ایرانی ها خوشم می آد!
ناگهان بازیگر خانم جیمز باند:
اوه!آقای پزو!به من افتخار شام خوردن می هید؟!!!
بابا پژو ته دلش:
بنزی!فقط این بار !فقط این بار !
یک هو لگد مامان بنزی به پهلوی بابا پژو:
پژو!پژو!چراچراغ خواب رو بغل گرفتی؟برق داره پر پر می زنه!بیا اینور!می میری آ!
بابا پژو:
درخواب و بیداری :
بنزی حسودحسودحسود!!!!


ده:
رهبرم ...
کوله بار عشق مان را می بریم
ودرارتفاعات زندگی ...
چه کسی می داند غیر عشق ولایت دیگر چه ها داریم؟!

یازده:
وته عشق در امد از ظرف قهوه ات ...
داشت می رفت که پشیمان شد و با گل آمد ...
..............................................
واگر ظرف شامل قابلمه و ظروف دیگر ست که دارد مارا خفه می کند!!!
زودپزهای بالای یک میلیون تومان!
تابه های بالای دویست هزار تومان !
ضروف نچسب و تفلون بالای 99000تومان تا ...
ظرف های پیرکس ونشکن از 300000تومان به بالا ...
ظروف سفالی چینی برای فرو مایکرو فر از 100000تومان به بالا !
ظرو ف چینی جهت پذیرائی از 1000000تا 400000000میلیون تومان!
ظروف کریستال حداقل تز 20000تومان تا 400000000تومان !
وبه این ها اضافه کنید قاشق ها و چنگال ها و سرویس های چاقو !!!ولیوان ها !
........................................................
قیمت ظرف دل مان ولی چنداست؟
کسی نمی داند!!!
....................................................
ما از زلزله نترسیم کی بترسه!
............................................

دوازده:

ابن خفیف شیرازی :
ابو عبداله محمد بن اسفکشاز ضبی:
مکتبی به "ابوالحسین"معروف به "شیخ کبیر"موسس سلسله خفیفیه در سده های سوم و چهارم هجری قمری ست.
پدرش از شهر کلاشم دیلمان ودرسپاه عمرو بن لیث صفاری بودکه در نیشابور از سپاهی گری توبه کرد و دختر یکی از بزرگان فرقه کرامیه را به عقد خود درآورد .
سپس دوباره به همراه سپاه عمرو بن لیث صفاری به شیراز رفت. .....
ابن خفیف خواندن را با حدیث آغاز کرد و از همان آغاز زندگی زاهدانه ای داشت ..............
................................
تلخیص تقویم تاریخ
فرهنگ و تمدن اسلام وایران
"زندگی نامه اندیشمندان"
مولفان به ترتیب:
دکتر علی اکبر ولایتی
دکتر محمد رضا شمس اردکانی
دکتر محمد رضا مخبر دزفولی
و
فرید قاسملو
تلخیص:
دکتر محمد نحیف
مرکز تحقیقات صداو سیما
چاپ اول 1390


۰۳ بهمن ۹۶ ، ۲۰:۰۴ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

رازهایت را به کسی نگفته ام ...این طبع مردم است که هرکس دهانش را ببندد ...می گویند:دهن لق!

یک:
فروختم ...جاده ی عشق را و میلیاردها بردم ...
به من چه؟ که میلیون ها عاشق ...معشوق خودرا گم بکنند!!!
دو:
کفش هایت را ...کلاغ پر!
رد پاهایت را ...کلاغ پر!
ودرشعرهای من ...نامت را ...کلاغ پر!
سه:
مرد بودی و سیبیل داشتی و خنده رو!به به ...
ایول به من!که نشانه های مردیت مرا ...فریب نداد!

چهار:
ودختر گل فروش محل از حسودی مرد!
از بس که خریدند گل هایش را ورفتند سر قرار!
پنج:
روی گیسوی شب دانه های اکلیلی ...
من فوت می کنم که بپرند آسمان!
شش:
مزار شش گوشه ات طلا طلاست ...
من زر پرست واقعیم!خدای طلا کجاست؟!...

هفت:
کفن پوشیده زمین از برف ...خدایا بهارکو؟...
آن گونه سرخ سالمند جوان کجاست؟
هشت:
ترومپ!
می روی تعطیلات و یادت می افتد که نژاد تو ...
آنقدر برتر است که خفه کنی دیگران!
نه:
جیمز باند:
اوه !آقای پزو!چند سال بود شنارو ندیده بودم ...بانو بنز الملوک چطورن؟
بابا پژو:
اوکی اوکی اوکی !بچه هارو رد کردیم داریم زندگی می کنیم!
جیمز باند:
اوه!آقای پزو!بقول شما:دست راست روی سرمون!هنوز زندگی نمی کنیم!خسته شدیم!
بابا پژو:
بیا ایران!از صب بریم پارک بخندیم تاشب!منکه یه عمر پلیس مخفی بودم ...واقعا می گم!اصلا نظرت راجع به زندگی در ایران چیه؟
جیمز باند:
اوه!آقای پزو!اگه بتونم ماشینمو بیارم میام!
بابا پژو:
اوووووف!پس خبر نداری!عروس دارم بوگاتی!نوهها دارم لامبورگینی و پورشه...از اونموقع تا حالا به خاطر ماشینت نیومدی؟
جیمز باند:
اوه!آقای پزو!می آم ...بیا برف پاک کنامومو به عهد قدیم بزنیم به قد!
ناگهان لگدی به پهلوی بابا پژو:
مامان بنز:
مرد!تو خواب چرا داری قهقهق می زنی ؟مردم از ترس!پاشو ساعت دهه یه کوفتی بخوریم !پاشو ببینم!

ده:
رهبرم ...
گر عشق وطن نباشد و عشق ولی ...
اباد نمی شود مملکتی که برای علی (ع) ست ...

یازده:
دروغکی عاشق شدی و من درست برعکس تو ...
بعد واقی عاشق شدی و من ...درست برعکس تو!!!
...............................................
دروغ را دارند در فضای مجازی از بین می برند !
ولی بعضی ها از حسودی می گویند فضای مجازی دروغ است !
بترکد چشم حسود!
که چشم راستگویی مارا درسرزمین خیال هایمان ندارند!

دوازده:
فرق دیوانه و احمق:
مردی درهنگام رانندگی درست جلوی حیاط یک تیمارستان پنچر شد!ومجبور شد همان جا به تعویض لاستیک بپردازد!
هنگامی که سرگرم این کاربود...ماشین دیگری به سرعت از روی مهره های چرخ که درکنار ماشین بود گذشت وآن هارا به درون جوی اب انداخت و آب مهره ها را برد.مرد حیران مانده بود که چه کار کند...
تصمیم گرفت که ماشینش را همان جا رها کند و برای خرید مهره ی چرخ برود!
دراین حین..یکی از دیوانه ها که ازپشت نرده های حیاط تیمارستان نظاره گر این ماجرا بود ...اورا صدازد و گفت:
از سه چرخ دیگر ماشین از هرکدام یک مهره باز کن و این لاستیک را با سه مهره ببند و برو تا به تعمیرگاه برسی.
آن مرد اول توجهی به این حرف نکد ولی بعد که با خودش فکر کرد دیدراست می گوید و بهتر است همین کاررا بکند .پس به راهنمایی او عمل کرد و لاستیک زاپاس را بست .
هنگامی که خواست حرکت کند ..رو به ان دیوانه کرد وگفت:
خیلی فکر جالب و هوشمندانه ای داشتی .پس چرا توی تیمارستان انداختنت؟
دیوانه لبخندی زد و گفت:
من اینجام چون دیوانه ام ...ولی احمق که نیستم!
" احمق ها از گذشته حرف می زنند و دیوانه ها از آینده و عاقل ها از حال!
ناپلئون بناپارت"
از کتاب خودت باش جلد یکم از سعید گل محمدی
چاپ هشتم نشر آسیم 1395

احتمال داره دوشنبه ها خیلی دیر بنویسم یا ننویسم ...
با تشکر از یاران بی شمس
۰۱ بهمن ۹۶ ، ۱۲:۲۰ ۲ نظر
سیده لیلا مددی