یک:
صدسال سوخته بودم و نفس نمی زدم ...
یک لحظه با سوختنت ...به عرش رفت فریادم!!!
دو:
مرگ کم می آورد که صبر ایرانی ...
از نوشته ی فرشته ی مرگ هم گذشت ...خدا داند !
سه:
می گویند مرد قانعی بود که در آمد روزانه داشت یعنی پدر خانواده 40 تومن در می آورد و5 نفره می خوردند ...فقط خدا می داند ...همسایه بغل دستی چه حالی داشت ...چون خانواده فوق الذکر خانه ی کلنگی شان ازپدربه ارث رسیده بود وبیمه داشتند وآقا کارمند بود ولی همسایه باروزی 1000000بیمه نداشت ...فرزند هم نداشت وهمراه همسرش درخانه استیجاری زندگی می کرد ...
زد و زلزله امد و خانه ی خانواده ی 40 تومنی فرو ریخت و 2تا بچه اشان زیر اوار مرد و داشتند گریه می کردند که همسایه با خنده آمد و گفت:هرچیزی عرضه می خاد!بچه داری ...همسر داری ...که تو داشتی !!!نگران نباش "خوشبختانه یه بچه ی دیگه داری "منوبگو که هیچی ندارم ...ببین راستی یه مشارکتی دارم ...بیا خونه ات رو با هم بسازیم 5واحد گوگولی برای بچه و خودت منم بیار وسط یه واحد ...4واحدم یارو !!!
پدر خانواده که هنوزداشت گریه می کرد گفت :انشالله که تو هم بچه دارشی ...و خدابچه هاتو برات حفظ کنه ...
همین دی شب خواهرم هم مرد ...بچه ام نداشت و همین بغل تو ولنجک زندگی می کرد ...داریم میریم خونه ی خواهرم !!!شما عزیزم همسایه خوبی بودی ...ببخشید سرو صداکردیم و اذیت شدی ...مارو حلال کن!!!
بعد درحالی که اشک هایش را پاک می کرد ...............
چهار:
شهید ایرانی ...شهید جهانی است ...
مگرنه که دنیا دوست دارد ....ایران را به عشق علی ....
پنج:
دریغ مادرایرانی نمی شوی صد سال ...
کمرببندی و جارو کنی ...حیاط کشورخود ...از دشمن !!!
شش:
مزار شش گوشه ات را ببوسم ای گل شیعه هزاران بار ...
که صد هزار فرشته به حسرت بوسه ات ...مردندروز عاشورا!...
هفت:
لباس های کهنه ات را بخشیده ام به مردان کشورم ...
پوشیده اند صدهزار مرد که جای تو ...کار می کنند!!!
هشت:
آتش نشان ها همین جوری هیچی هیچی تو هرماموریت امکان آسیب دیدگی از ریه رو دارن ...دستشون پاشون مال خودشون نیست ...چه برسه به ماموریت های خطرناک ...صب پاشدن زن و بچه رو بوسیدن رفتن که عصری برگردن ...شایدم برن مثل همه ی ما کاردوم و نیمه شب برگردن ...که رفتن که رفتن ...توبگو اصلا یه هم چین آدمایی پیدا میشه ...
اقا کشورهمسایه داشت جنگ می کرد مسئله ناموسی بود ...اونوقت بعلت کمبود مرد رفته بود با کلی پول آدم واردکرده بود که بجنگن ...حالا واستاده برای ما یه چیزا مینویسه که نگو ...تا حالا صد دفه حالشون گرفته شده و رفتیم بی هیچ چشم داشتی بهشون کمک کردیم ...ماکه نمی خایم ...
ولی یه چی بگم :خاکمون طلاست ...ما الان می تونیم تو اسپانیا ...آنتالیا و آمریکا خونه بخریم ولی اونا با پول خونه هاشون می تونن بیان یه خونه مثل خونه ی خاله شون تو تهرون بخرن !!!قبول ندارم که این کاردرسته ...ولی واقعیته !!!فردا یکی پیدا میشه میاد عین خونه ی خاله اش رو وسط تهرون میبره تا عرش مثل فلان و فلان و فلان ...نگو حسودی نمی کنی ...ولی برا بچه هامون بیشتر ...چون توقضیه مرگ وزندگی اونم یهویی آدم نمی تونه چینی وارد کنه ...تا هموطنش رو نجات بده ...ما اینییم ..بسوز!!!
نه:
تسلیت گفتن ..یه گوشه ی قضیه است ...بچه بزرگ کن مثا شیر ....یه دفه ببین که تموم شده ..رفته ...
اما چه جوربچه ای ...آدم دلش برا شیرمردا می سوزه ...
ولی بازم داریم و تمومی نداره و هرچند وقت نشون میدیم که داریم ...خداصبربده ...همه مون رفتنی هستیم ...ولی خوشا به حال اونی که یه جوری میره که یه ملت می سوزن ...
ده:
خدامارو با شهیدان محشورکنه و انقدر آبرو داشته باشیم که کنارشون بایستیم ...هنوززوده ...خیلی ا تو این قضیه زنده ان ...مطمئنم...
یازده :
شاید رفته بودن خرید یا کار اداری یا محل کار ...هموطنمون بودن ...انشالله که طوری نباشه ...ونیست ...