بی شمس

ادبی

بدون شرح!


باسلام
و عرض تشکر ...
اولین بار بود که تصویری را بدون نوشته ی خودم می گذاشتم ...
از توجه و لطف شما ممنون ...
بدون شما ...
نفس کشیدن در هوای مجازی ...ممکن نیست...
"مخلصتونیم"
۰۷ دی ۹۶ ، ۱۸:۰۶ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

من ندیدم درجهان جستجو ...هیچ اهلیت به از خلق نکو ...

یک:
دوجان بودیم و هریک درتن خود ...
به عشق هم ...درون زندگی خوشبخت بودیم ...
دو:
و چرخید آسمان و روز شد ...و آفتاب برآمد ...
وآه از آن غصه ها که ...درشب تیره خورده بودیم ...
سه:
روی فرش خون انارریخت و چاقو بالا آورد ...
آن خشم خفته را که ...چرا دست های من؟!!!

چهار:
سنگ فریاد می زد و دست و پایش نبود ...
برای فرار از زیر بار سیل ...
پنج:
خفته بودی حافظا زیر سایه ی شاخه نبات ...
بیدار نکردند تورا فرشتگان پارسی گوی ...
شش:
مزار شش گوشه ات قدم در قدم سرخ است ...
اه یا ثارالله ...هنوز در نبردی با یزیدیان ...

هفت:
موی برکندم و مویه کنان زار زدم ...
که اگر عشق مرا بردید ...کنارش جای نیست؟...
هشت:
ترومپ!ما جلوه ی حقیم و حق مظلوم است ...
تا دایرهی دنیا بگردد و ظالم فنا شود!
نه:
پرادی:
مامان؟مامان بنز خودم؟مامان؟
ننه خاوراز آشپزخانه:
نیست!
پراید:
چرا؟دیشب که تموم شد !
ننه خاور:
چرا تموم شد !خانم رفتن آلمان برا خرید لژیو نر!
پراید:
ننه خاور...واقعا مادرم عقلشو از دس داده؟
ننه خاور:
نه پسرم!تازه عاقل شده می خاد از امتیازاتش استفاده کنه!
باباپژو:
پراید متاسفم !ولی من و مادرت ازهم جداشدیم!
حداقل برای یه مدتی..میشه که تو دیگه اینجا نیای ؟
پراید:
پس تیبا کو؟بابا پشیمون میشی!آخه چرا زندگیمونو اینجوری کردی ؟
بابا پژو:
مگه تو نکردی؟بعد همه چی درس شد؟
پراید:
بابا من از شما 25 سال کو چیکترم !
بابا بیوک:
پراید:
برو آلمان دنبال مادرت!از طرف بوگاتی که راحت میتونی بری!
پراید:
پس این طور!

ده:
رهبرم ..
همین تحمل است که سخت است و ماهمه داریم ...
که سختی ها زیر سایه ی ولایت شما ...اندک است ...

یازده:
از زمان بوق شاه می دونستیم که تهران روی گسله ..بعد جالبه قشنگ رفتیم مهر و امضا گرفتیم رو گسله خونه بسازیم ...اونم مقاوم دربرابرچن ریشتر؟
.....................................................
نزدیک به ده سال پیش ترکیه زلزله اومد 9 ریشتر و کل یک شهر ویرا ن شد چون دقیقا همین اتفاق میدونم !ولی ...اونجام افتاده بود ...
.....................................................
جالبه تو بعضی کشورا که نمی خام اسم ببرم اگه می خواستن از شهری به پایتخت برن باید مجوز یا اجازه کتبی می گرفتن!!!با ذکر دلیل !!!
................................................
حالا خونه دمب کوه ساختیم 22 میلیارد تومن!که با این پول میتونیم خونه ی تام کروزو ده بار بخریم!
کجا؟دمب کوه!که اگه قدرت خدا نباشه یه سنگ به این درشتی بیاد بیفته روش...متریال داخلش که هیچی !کلا دیگه یه قرونم نمی ارزه!
...................................................
این کارارو کی کرده ...خودمون!به خاطر چی؟نمی دونیم!حالا دلمون نمی آد تهران و قشنگی هاشرو که جزو ده شهر اول جهانه ترک کنیم!
یکی میگه:تو شهرستانا امکانات پزشکی کمه!یکی میگه کلاس نیست!یکی میگه مردم فضولن!!!
آقا جان بگو معتاد هوای تهرونم تمومش کن!
از دماغ و دهن م دارم با منو اکسید کربن حال می کنم!والسلام!
یعنی تهران اندازه ی یه قلیونم نیس!
......................................................
"حالا ارتباط این پارا گرافا با هم چیه ؟آی کیوتون رو عشقه"
"مخلص ملت "
.........................................

دوازده:

یه کتاب معرفی می کنم از آنتوان موشتوری"نه مشتری و نه موش طوری"
به نام جامعه شناسی مخاطب در حوزه فرهنگی و هنری ...ترجمه حسین میرزایی نشر نی:
"اولیویه دونا و دونی کن یو"درسال 1990 بعد از طرح مفهوم معاشرت مخاطب چهار نوع تفریح بیرون از منزل را مشخص می کنند:
...بیرون رفتن های پایه ای :رستوران و سینما"!!!"
بیرون بردن بچه ها:شهربازی هایی که ارزش جامعه پذیری دارند "!!!"
بازدید از نوع هنرهای زیبا:موزه ها...نمایشگاه ها از نوع نخبه گرایانه"!!!"
بیرون رفتن ها برای دیدن نمایش های زنده :که به طور استثنائی و غیر نخبه گرایانه هستند"!!!"

...............................................................
فدای ملتی که داریم ...با حوصله و مهربون ...ازاینکه قدماتون رو چشم منه ...تشکر
۰۷ دی ۹۶ ، ۱۱:۴۴ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

هست خاموشی ات پر از فریاد ...درتو آرامشی ست طوفانی

یک:
روی بند دلم ...دلقک احساس تو ...خنداند ...
آن دختر سپید موی که در اینه بود!
دو:
وسیب زمینی کباب ...
ویک عدد نمکدان ...
و بخار داغ داغ ...
وساحل ...
و آن طرف تر دریا ...
و خیلی گرم چای و کلوچه ...
و شب سیاه سیاه سیاه ...
ونبودن قایقی در اطراف ...
و نیمکتی سرد ...
وچند قطره اشک...
و می دانستم که این شام درخانه نیست...
و می دانستم که هرکدام سویی خواهیم رفت ...
و می دانستم که دراغوش ساحل گریه کنم ...بهتر است .!
و...
سه:
قیمت پیرهن یوسف اگر میلیارد است ...
من می دهمش !با حقوق عزت مصر!


چهار:

تنم جای تاول حرف تو بود ...می سوختم ...
که عشق من لیاقت رفتن به قهقرا دارد!
پنج:
ریخته ای نو روی شانه ی باغ ...
ومن از خجالت عریانی رود ...می پیچم!
شش:
مزار شش گوشه ات خلوتم نیست دگر...
می ایم و با هزار تن ...درجوار تو ...

هفت:
سوخت آن قلبی که مثل پنبه ...نرم بود ...
بیش حد اوردی و بردی عشق اتش را!
هشت:
ترومپ!از جابکنم که بیایم سوی تو!
تو !از خدا بخاه برای آن روز زنده بمانی!
نه:
تیبا:
مامان !بیا چن ماهی باهم بریم کانا دا می دونی که من کاملا آمادگی پذیرائی از تو رو دارم!
پراید:
چی؟پسرتو می خای ول کنی از اینجا بری کانادا ؟کل پرویدای تهران به من می خندن!
مامان بنز:
اگه برم می رم مثل بوگاتی پیش اقوام خودم المان ...
پراید:
دس شما درد نکنه !پ ما چه کاره ایم؟
ننه خاور:
یهو بگو می خای آبروی مارو تو برلون ببری...
بابا بیوک:
خانم!بحثو تموم باید کرد نه شرو!
بابا پژو:
بنزی بیا کدروت ها رو تموم کنیم من دختره رو طلاق دادم!قباله رو به بچه ها نشون دادی ولی طلاقنامه رو نه!
مامان بنز:
اره بیا!ولی نمیگی به چه قیمتی !150000هزار یورو بگیره بره!واسه اون نقشه کشیده بود یکه یکی پیدا شد دختره رو با 10000تا راضی کرد !
پراید:
مامان کی؟
ننه خاور:
عمه مینی بوستون!
تیبا:
ای بابا!


یازده:
بازرس ژاور تا دلتون بخاد بین ماهس !از اونایی که به خاطر یه تیکه نون هجده سال دنبال یکی می دوون ...ولی باز تو تو فضای اون داستان یه قانونی بوده که آدما رو به خاطر یه تیکه نون هیجده سال محکوم می کردن!پشت میز محاکمه!ولی تو بعضی دادگاه های ژاورای اطراف ما ...هیچ هیچ قانونی جز قانون خودشون نیست!
خیلی دیگه کم پیدا میشن ژان وال ژانایی که برعکس هیجده سال یکی رو بدون هیچ قانونی بزرگ کنن !!!اگه اینطورم باشه توقعی نیس؟!!!

................................
تو جنگل نزدیک خونه مون حق نداشتیم اب رو کثیف بکنیم ...اهالی می گفتن:آب مهریه ی فاطمه زهرا(س)ست...
حالا تو این دنیا چی مونده که آلوده نکرده باشیم ...و اول همه ذهن و فکرمون با کلی مسئله ی ریز و درشت که خیلی اش اصلا به ما مربوط نیست ...
.................................
برای مشکلی رفتم پیش یه روانپزشک فوق فوق تخصص خانم...ایشون برام دارو نوشت و می دونید که داروها روی بخشی از مغز اثر می ذارن ..من بعد یه هفته مشکل اصلی ام بر طرف شد ولی دچار فوبیای مرگ شدم ...!!!
چنان از مرگ می ترسیدم که نمی تونستم بشینم ...استغفرالله فکر می کردم فرشته ی مرگ بغل دستم نشسته ...مجبور شدم برای مشکل جدید برم دوباره وقت بگیرم و دکتررو ببینم...
گفتم:
خانم دکتر این چه دردیه که دواش به این درد ختم شده؟
گفت:
عزیزم!اون یکی خوب نشد؟
گفتم:چرا؟گفت :این یکی رو بخوری اینم خوب میشه ...یعنی این رو به اندازه ی اون یکی نمی تونستی دووز دیگه ام تحمل کنی؟گفتم:نه!
درنهایت....متوجه شدم مغزم کلیددارویی داره !!!
نکنیم کاری با خودمون که کلید اش دس دوا ودکتر بیفته ...استرسو کم کنیم و توکل کنیم ...
..........................................................


۰۶ دی ۹۶ ، ۲۱:۲۰ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

بیدارشو از خواب گران ...از خواب گران خواب گران خیز !

یک:
رفتی بدون خداحافظی و عیب ندارد ...
چون بودی و خدای مرا ...زشر رقیب حفظ نمی کرد !
دو:
بی قراری کردم و صد دوست به عیب ...
گفتند مرا ...شکر خدای ما ...هستیم!
سه:
شاهرگم بوی تو می داد از بس ...
که مثل خون شده بودی ...میان رگ هایم ...

چهار:
باز شد قلب ماه و ماه دیگری...
بین قلب ماه ...
درشت مثل چشم تو ...مرانگاه می کرد ...
شقیقه ام چسبیده بود به شیشه ی پنجره و نبض من ...
حروف اسم تو را می نو شت روی سرمای سرد ...
.................
ولی ...
خدای میان این کار ...دست نداشت!
پنج:
هزار راه بلد بودی که نیایی به خانه ی قلب من ...
یکیش همین بود که از راه خانه ی ماه می رفتی !
شش:
مزار شش گوشه ات طلاست اگر بیندازم ...
که توی قلب من هزار خریدار تو ...در اضطراب خویش ...


هفت:
چه می شود اگر مرا بکشی ...دیگر کدام جان؟
آن جان فدای عشق تو ...اگر تو بخواهی ...
هشت:
ترومپ!مردنی هستی و مرگ حق ...
دیگر چرا برای جهان نقشه می کشی؟
نه:
پراید:
مامان چرا نگفته بودی برای خودت بادیگارد گرفتی؟
مگه امنیت جانی نداری؟
مامان بنز:
پراید من مریض بودم ...بابات راجع به من به تو چی گفت؟
تیبا:
پراید تمومش کن مایه عمره همگی باهم زندگی کردیم ...
ننه خاور:
صلوات بفرستید من اومدم ...!دخترم تمومش کن اعصابت رو متشنج نکن!
مامان بنز:
پراید برو کیف قهوه ای منو بیار !
"بعد از دو دقیقه و اوردن کیف"
مامان بنز:
ننه خاور بابا بیوک...نگا کنید اقا پسرتون رفته با کی ازدواج کرده ...خانم سانتافه!
بعد اومده پراید و همون اول بندازه بیرون یه دروغم سرهم کرده ...من برا نجات جوون خودم ازدس اون فولا زره بخاطر تهدیداش واسه گرفتن اموالم ...اینکارارو انجام دادم!!!
پراید:
ههه مامان خیالاتی شدی !این بابا مون نبود پارسال داشت می مرد!انقد بهش حساسیت نشون نده!
مامان بنز:
پراید میشه ...ساکت شی!!!

ده:
رهبرم ...
گم شدیم در اغوش ملتی که مثل نورماه ...
می تابد از چهره ی ولایت و انتهایش ...نیست ...


یازده:

باید بعد از مرگ و میرم می رفتم باشگاه ...تپل مپلم هستم یه امپول قدرتی چیزی می زدم تا بازوهام ورم می کرد ...
دیگه جوون می دادم برا کارای قدرتی!تا دیگه دوست و دشمن که بعد چن سال می آن و آدمو می بینن و اعتقاد به ابدی بودن دنیا و هرچی که توش هس دارن راجع به آرنولد شدن لیلی خانم مددی بد فک نکنن!
بابا آدم مریض میشه می میره شاگرد اول میشه بچه دار میشه پولدارمیشه فقیر میشه همه ی اینا جزوی از زندگیه!
جای هورا کشیدن و  حیف گفتن...نه برای من که توقعی از هیچ کس نیس!
کاش تو مواقعی براهم کف بزنیم و گاه زیر بازوی همو بگیریم ..هیچی گاهی اوقات مثه یه همدردی مث اینشالله چیزی نیس...به ادم انرژی نمی ده...
"البته من عادت دارم همه چی رو از خودم مثال می زنم می دونین که"
..................................
دوم راهنمایی بودیم بمباران شد ...
اول دبیرستان بودیم موشکباران شد ...
درست سال آخر دیبیرستان بودیم روز آخر امتحان و داشتیم فوتبال جام جهانی می دیدیم ...زلزله ی رودبار شد ...
اون هفته خوشحال بودیم که همه چی آرومه ...داریم به نیم قرنینونونگی مون می رسیم ...دوباره زلزله شد ...
و این ماجرا ادامه دارد !!!
..................................................


دوازده:
لطیفه های عرفانی از تذکره الاولیا
"فرید الدین عطار نیشابوری"
کسی دو کیسه طلا برای عارفی فرستاد و گفت:
این کیسه ها را بگیر که پدرم دوست تو بود ...روزی اش را از راه حلال به دست می آورد و این ها از ارث و میراث اوست که برای تو فرستادم ...
عارف کیسه ها را پس فرستاد و گفت:
دوستی من با پدرت برای خدا بود نه برای ........


۰۵ دی ۹۶ ، ۲۰:۴۲ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

این وقت شب انگار...کسی دارد دانه دانه دل تنگیهایش را ...لای برفها می کارد ...

یک:
نور خرابات چه دیر امد ومن ...
درشناسایی تو ...تفاوت بین ماه و دایره زنگی را ندانستم!!!
دو:
تدبیر ندانستم که بعد دیدن تو ....
مردم از قلب و بعد سال ها بلد نیستم ...زندگی !
سه:
چه حالی بود که بین پائیز و زمستان جدایی افتاد ...
بگذار سرما بیاد !
مگر چه می شود که بدانند بین تابستان و پائیز چه سردی ها شد!!!

چهار:
درخلوت من پای گذاشتی ای شمع....
شرمنده از آنم که نو رماه از خاطر من رفت ....
پنج:
ای کلاه شب!سردم نیست!
فقط با اجازه ی خورشید امشب بامنی!!!
شش:
مزار شش گوشه ات را پاک پاک پاک ...
هیچ الودگی نیست ...همه غسل شهادت داریم ...


هفت:
بوسهی تو ای مار رود ...نمی نوشم و صد سال ...
از تشنگی اگر به خود بپیچم ...حلال من!
هشت:
ترومپ!با دست اگه دنیارو گرفتی ول نکن ...
اگه ما بیفتیم بهرحال مجبور میشی ...خم شی!!!
نه:
بوگاتی:
پراید پاشو بریم بابا پژو ناراحته...
بابا پژو:
نه!دخترم!چرا ناراحت باشم...امتیاز خودمو نفروختم؟دوتا دوتا زن برای پراید نگرفتم؟
دیگه چی می خای پراید از جونم برو!
تیبا:
بابا می خای منم برم؟این چه رفتاریه با پراید داری؟
ننه خاور:
پراید جان الان بری به نفعته!
مامان بنز:
دارین پراید و از این خونه میندازین بیرون؟
همگی:
تو خوب شدی؟می تونی حرف بزنی؟وای خدای من؟
مامان بنز:
پژوپاشو دست ننه بابا تو بعد چهل سال از زندگی من ببر بیرون تا دهنمو باز نکردم پاشو!
بابا پژو:
بنز...این برای خود پراید لازمه!
مامان بنز:
لازم نکرده!دوروز اختلال چی چی چی چی گرفتم به بچه گفتی باباش یکی دیگه ست ...پاشو!
باباپژو:
نمی رم!
مامان بنز:
بیا!دکمه ی خطر زیر میز ناهار خوری رو زدم ...الان بادیگاردام میان تو!
وناگهان:
سه باشگاه رفته به نام های عزت و قدرت و نصرت می آیند تو!
بابا پژو:
ایناکه آدمن؟
مامان بنز:
بله خوب!با این خونواده که تو درس کردی سه تا آدم هیکل سوارت میشن تا حالت جا بیاد ...
ببینی خودرویی یا ادمی!!!

ده:
رهبرم ...
نگذاشتیم که بگذرد خیال های رویایی ...
حتی از سر دوستانی که ...
از دشمن بدترند!

یازده:
دوست داشتم وقتی مثلا دلم می شکست یکی نازم کنه!مخصوصا و به خصوص به عنوان دختر کوچیک خونواده!
حالا دیگه کی به این حرفا نگا میکنه!که مثلا من کجای خونواده ام!!!
نمی خام بگم تنم پر تیر شده مثلا شدم رستم!
یادیگه ناراحت نمی شم یا قرار نیست بشم!ولی دیگه یه کوچولو تغییر کردم!یک کمش به خاطر سن و سالمه و یک کم دیگه اش به خاطر دردرایی که کشیدم ...که امیدوارم دشمننم نکشه یا مجبور نشه یه آنژوکت چینی تو دسش باشه روز ی ده دفه از خدا استغفار کنه"که کردنش لطف همون خداست"
حالا شایدم آنژوکته چینی نباشه ولی ...اصلا فاب اروپا باشه ...
منظورم کلی یه چیز دیگه بود عزیزان!

متن تیتر رو از جایی نوشتم نمی دونم ازکیه ...
۰۴ دی ۹۶ ، ۱۱:۲۰ ۱ نظر
سیده لیلا مددی

دی امد و کیسه های زر همه خالی بود ...یخ ریخت !و همه جارا سرد کرد تا زرها بیایند و حسودی کنند!!!

یک:
دوست داشتم به قلبم برسانم صدای عشق تو را ...
چه هیاهویی!هرکسی داشت برای دل خود ...نوا می کرد!
دو:
وچه برقی داشت چشمهایت ...
وچه سیاه تیره ای بود ...
خودم را گم کردم !وگفتم:"آآآآآآززززززززادددددددیییییییییی"!!!
سه:
بین شکلات های سوغاتی ...
شیری و تلخ و توت فرنگی ...
"بی تفاوتی موجود بود"
می دانی!...که قند دارم؟
همه را بخشیدم به آن هایی که تو را می دیدند ...
قندشان می افتاد!!!

چهار:
دی بود و غریبگی میان شاخه ها ...
. جمع شدن ...لوله شدن ...میان خود و خود از سرما ...
من ماه را پراز برف می دیدم!
و خدای را که خم شده بود میان بحران مرگ گنجشک ها !!!

پنج:
لوس بودی و انگشت انگشتریت سفت و محکم فشرده بود ...
رفتیم و درآوردیم انگشتررا به زور ...
18 سال نامزدی !بس ات نبود؟
شش:
مزار شش گوشه ات مرا یاد فاطمه (س)انداخت ...
و آن حس مادری که پای فرزند خویش می بوسید ...
هفت:
بکش یک وعده ی دیگر!
برای تو مثل خوردن شام یا ناهار است!لذت بخش!
آن حس جدا ناشدنی از من!
"مرگ تو"!
وقتی که درسایه ها خواهی رفت و رفت و رفت و رفت!


هشت:
ترومپرفتی مسافرت عید و خوش بگذرد عالی ...
وقت آمدنت قول می دهیم با ببخش مالیات ها میلیاردرتر شویم!
نه:
پراید:
بابا!برا مامان سوپ بلدرچین پختی؟
باباپژو:
چیکارداری؟
بوگاتی:
آخه منم سوپ بوقلمون پختم!
بابا پژو:
بفرمائید شام !تیبا لازانیاهم پخته...
پراید:
چی؟تیبا اومده ایران؟
بابا پژو:
بله!اومده مثل تو اموال مادرش رو تقسیم کنه!
تیبا:
باباچی داری می گی/من یه جمله پرسیدم:مامان چی داره؟
پراید:
ناراحت نشو تیبا!باباپژو در مرحله ی اول اسکیزو فرنیه !یه بارداشت با 4 تا بلاگر یه جا حرف می زد !بدون هیچی!
بوگاتی:
حالا چرا بلاگر؟
پراید:
بابا پژو یه وبلاگ داشت ...حالا ماشالله تبلیغ یه وب سایت رو برا فروش ماشین های فرانسوی خریده!
تیبا:
چی؟
مامان بنز:
نه!چرا؟
ننه خاور:
بابا بیوک می بینی ما خودروها چقدر خوش شانسیم؟

ده:
رهبرم ...
باور نمی کنند عاشقان شهر ...
که عشق ولایت ...
مثل عشق های قدیم معتبر باشد ...
ثابت کنیم؟...


یازده:

یازده:
رفته بودیم جایی...چن تا خانم و آقای جوون هم اومده بودن...بعد یه دیواری بود مثلا یه متر و نیم پسره پاشو انداخت و با یه حرکت رفت بالای دیوار و پاهاش رو انداخت روی دیوار نشت ...
بعد دستش رو گرفت طرف دختره و گفت یالله ...
قشنگ قشنگ داشتم چهرهی دختره رو می دیدم ...
نمی دونم چطور ولی پای راستش رو انداخت و پرید بالای دیوار ...بعد پسره به دختره گفت"زن پایی!!!"آفرین!!!
من البته زن پا زیاد دیده بودم ...مثل خانمایی که تو بعضی جاها پای قلیون و بعضی چیزای دیگه ی مردها پابه پا می آن!ولی نمی دونم چی بگم!چن روز پیش یه جا واستاده بودیم ...یه خانم و اقای جوون رفتن پائین لب رود خونه...بعد یه دفه چن تا آقای جوون با یه ماشین دیگه اومدن و رفتن لب رود خونه ...خوشبختانه اقای جوان خانمش رو سریع آورد بالا و رفتن ...
ولی خدائیش یه لحظه گفتم جای دختری!بعضی خانمها و دخترها تا کجا باید پای آقایون باشن؟اصلا فکر کنیم که خدای نکرده پا بودن یه وقت هویت اصلی خودمونو تو زندگی زیر سئوال نبره...که یه عمر تو اینه خودمونو نشناسیم ...
می دونم که آقایون ایرانی لایق پابودن هستن مخصوصا اونایی که ج.هرهه ی عشق اللهی هم دارن و پاشون تا بهشت می رسه ولی ...
"خدایا عاقبت دخترامونو به خیر کن"...

دوازده:
به افتخار بعضی خانم های هنرمند باید بایستیم ...این طور نیست؟
این کاریکاتورها انتخابی از کاریکاتورهای خانم های هنرمنده ...خانم ها ببخشید که دیر به فکر افتادم ...ماشالله تون ...دمتون گرم

۰۳ دی ۹۶ ، ۲۰:۱۹ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

شایعاتی در مورد من !!!یا چگونه توانستم آن جاهایی که باید باشم نباشم!

یک:
رفتم و تازه دانستی غربت یعنی چه!...
سال ها بود که غریب بودی و خود نمی دانستی!!!
دو:
بستی دست من را که غواص عشق تو ...
بمیرد میان اقیانوس ...
که با مرگ فراموش کند ...عشقت را ...
من خودم سال ها بعد ...پیدایم شد ...
درحالیکه می خندیدم ...به رسیدن دوباره ام به تو ...!!!
سه:
بسته ام موی خودم را با صدای موی تو ...
شانه می کردی دلم را ...موی من اشفته می شد ...

چهار:
یوسف!
دی آمد و در زندان سرد من!
شنیده ام بیشتر به آغوش گرم خدای ...معتقد هستی؟!!!
پنج:
بوی کفش هایت با یاس هایی که می ریختم عوض می شد ...
پدر!دیگر کجای مردی که مثل تو ...
به پای زندگی من بایستد!...
شش:
مزار شش گوشه ات دوراز من و من دوراز تو ...
هرجا که باشم می خوانم آن زیارتی ...که به هم نزدیکتر شویم!...

هفت:
رفته ام از جان و بالای سرم خنده ی توست ...
خنده کن!مردن من ناشی از احساس بی حد شماست!...
هشت:
ترومپ!من نبودم!هیچ نگفتی پس کجاست؟
بیب و بیب و بیبو بیب و بیبو بیب!!!
نه:
پراید:
مامان !یادته!خانم مددی چیا از ما می نوشت!می خای دوتاشو بخونم؟!
بوگاتی:
فشار عصبی براش بده!
بابا پژو:
از خونه ی من برید بیرون!
اصلا پراید مگه تو ازدواج نکردی؟
پراید:
بابا!من از شما معذرت می خام از بیمارستان به اینورم دنبال پدرواقعیم به خاطر شما!نرفتم!دیگه بس کنید!
ننه خاور:
خوب می رفتی!
مامان بنز:
نه!چرا؟
باباپژو:
ببین!مامانت مریض شده!من حوصله ی بحث یا تورو ندارم!مثل اونم بلد نیستم شام بپزم بیا این صد تومنو بگیر برید با بچه ها بیرون پیتزا بزنید!
ننه خاور:
پرایدتو کلا از تو بیمارستان عوض شدی!!!


ده:
رهبرم ...
هستیم و بودیم و خواهیم بود یعنی ...
به ولایت شما ...
زنده ایم و بودیم و خواهیم بود ...

یازده:
یه رو زمطابق ساعت اداری بعد از ظهر پدرم امد منزل ...
خیلی اشفته بود ...به مادرم گفت:خانم جمع کن بریم!
مادرم که خیلی اهل حرف زدن روی حرف پدرم نبود به خیال اینکه می رویم نوشهر منزل خاهرش ...
یه چیزایی رو جمع کرد که بریم ...
پدرم خیلی نگران بود اول رفتیم منزل برادرم که تازه پسرش به دنیا اومده بود ...رفتیم از قضا نبودن ...خلاصه ماجرا این بودکه صدام قرار بود تهرانو بمباران شیمیایی کنه !
حالا شایعه بود یا واقعیت می گم!
وقتی دیدیم اونام نیستن...ماشین گرفتیم رفتیم کرج!اون جا متوجه شدیم که پدرم می خاد ما بریم منزل یکی از اقوام ....
یادم نمیره که پدرم یک ساعت با مادرم که حرف رو حرفش نمی زد بجث کرد که بریم ولی مادرم به هیچ وجه راضی نشد که نشد!!!!
هوا تاریک شد و از بمباران خبر ی نشد !پدرم ماشین گرفت ...دوباره برگشتیم نهران!
تازه رسیدیم که برادرم و خانوادهاش اومدن منزل ما و برادر مجردم هم از سرکار برگشت ...پدرم اصرار پشت اصرار که شب برویم و در اطراف شهر تهران باشیم ...

حالا خودروی برادرم چی بود ...سوزوکی که از نسل جدید خودروهابود یه چیزی تو مایه های ام وی ام!امروزی !
هیچی رفتیم اطراف مهرشهر کرج و همین طور داشتیم چرت می زدیم ...که ...حمله هوایی رخ داد..
دیگه ساعت از دوازده شب گذشته بود ...
ما و برخی خودروهای دیگر!که مثلا زرنگ بودیم صدامونو تو بی برقی و آژیر قرمز در نیاوردیم ...
اما چشمتون روز بد نبینه!به فاصله ی کمتر از 5 دقیقه هواپیماها برگشتن!چون تهران ساپورت هوایی می شد و اونام انگار مجبور باشن!بمبارو یه جایی بریزن ...عدل ازقضا بمبارو اداختن اطراف کرج!!!
یعنی چی/
یعنی چند صد متری ما!یعنی خودرو ما که همه مون توش بپرس بودیم ...سه متر می پرید بالا می افتاد پائین ...چنان نعره هایی می زدیم که نگو!هیچی دیگه !ده پونزده تا بمب کناردسمون منفجر شد ...حالا شانس آوردیم شیمیائی نبودن!
بعد با حال خیلی خوش!ساعت 4 صب اومدیم خونه ...تا فرداش من برم مدرسه و بقیه برن سرکار !!!

۰۲ دی ۹۶ ، ۲۰:۱۳ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

تجارتی به نام تحصیل !!!

یک:
فرمان تو ...فرمان مرگ من است آری ...
تو چشم نداری که ببینی من ...عاشقم!
دو:
پند دیگر مد نیست ولی حرف تلگرامی چرا!
یارمن!با شعرنو شعر سپید شوخی چرا؟
سه:
بسته بودی دام خودرا باز ای صیاد من!
من از پا آویخته ام بیا!که صید تو ماه است!


چهار:
دارد زمستان می اید و باز تولد من ...
تو هیچ نمی دانی !که بی خیالی تو ...وفات من است ...
پنج:
شکر خدای را که دست عاشق خود ...
قطع نمی کند که:
بفرمایدش ...بی جا ...نخواه!
شش:
مزار شش گوشه ات را جای من دیگر چرا؟
صد هزار فرشته می آیند زیارت ...من خاکی کجا؟..

هفت:
بوسه ام را پس ندادی ...رفته ای باران کجا؟
من خاکم؟ای مغرور که می گردی میان ابرها ...
هشت:
ترومپ!حوصله ات را ندارم و شنیده ام ...
که:رفته ای به کار فضا ...توروخدا پائین نیا!
نه:
پرستار:
خانم بنز صدای منو می شنوید !اگه می شنوید یه چیزی بگید ...پسرتون خیلی ناراحته!
خانم بنز:
نه!چرا؟
بابا پژو:
عزیزم!پراید به پرستار پول داده تو حرف بزمی ...هیچی نگو!
مامان بنز:
نه!چرا؟
پراید:
مامان!تو رو خدا بگو!من از اول می دونستم این مرد سیبیل کلفت فرانسوی بابای من نیس!بابای من کیه؟
بابا پژو:
پراید!آدم باشی یا خودرو فرقی نداره !تو مثل ...؟...
مامان بنز:
نه!چرا؟
پراید:
تو می خای ثروت مامان منو بالا بکشی...مگه 150000یورو کمه؟پارکینگ قیطریه کمه؟نمتیاز بنز کمه؟
بابا پژو:
پسرجان!کادرتون زن مستقلیه!همه چی به نام خودشه!بعد 120 سال می تونی ادعا ی وراثت کنی ...من می دونم چرا می سوزی!
مامان بنز:
نه!چرا؟
پراید:
آها نکنه از ثروت افسانه ای شما؟
باباپژو:
پسرم!تو پسر منی !تو شناسنامه ی منی!
اون یکی باید بیاد ادعاشو ثابت کنه نه من!..
پراید:
آهان!
ناگهان بوگاتی:
سلام!پراید من تحقیق کردم آقای ماک یکی از میلیاردهای صنعت خودرو سازیه!
بابا پژو:لعنت!
پراید:
بابا؟بابا؟
مامان بنز:
نه!چرا؟

ده:
رهبرم ...
زیباست درکنارشما ماندن و بودن ...
نگه می داریم ...دل خودرابه عاشقی ولایت ...

یازده:
نه نمی تونم!ولی باخره می گم !بذار انگ فضولی و زبون درازی بهم بخوره!بابا ماکه درس مدرسه هامون سنگین ترین درسای دنیاست ...
و بچه هامون تو کلاس نمی کشن و بندگان خدا از کلاس چهارم به بعد "حالا اگه غیر انتفاعی نرن"نیاز به کمک دارن ...و حالا توخود تهرون که عالمنیه باید کلاس اضافه برن و قدرتی خدا پای کلاس های تقویتی به تبلیغات تلویزیون م رسیده و بقول معروف دیگه کلاس ها تا کنکور تا خرخره پرن!واین تجارت فرا میلیاردیه!
وتازه سرویس بچه هامون پول تعطیلاتم می گیره اینا همه حلال نوش جون همه باشه!
عیبی ام نداره!
خوب بیائیم از کار کم معلم!که گوشت تنش داره میریزه که روز شنبه امتحانات داره شرو میشه دوروز قبل فاجعه ی هوارو پیش بینی کنیم ..تعطیل کنیم بره پی کارش!چه اشکالی داشت طرح تعطیلی پائیزی زمستونی بهاری تابستونی داشته باشیم ...کل دنیادارن ...
حقوق معلمم نگران نباشید دیگه از دو میلیون حالاحالاهابیشتر نمیشه باید بره شغل سومشم پیدا کنه!اگه اول آذر با فکرو برنامه ریزی و بودجه بندی اینکارو بکنیم توی این سرزمین مهربانی هیچکی ناراحت نمیشه!همه چی ام سرجای خودشه کسی چیزی رو نبرده!


دوازده:
دم همه ی همکارای فرهنگی از دم گرم بالخصوص دارالشهدای تهران منطقه هفده بهشون خسته نباشید می گم چ.ن همکارام الان دارن تو اداره زحمت میکشن و جزو مخلص ترین نیروهای آموزش و پرورشن ....
خودمم باید با این هوا دوباره یه سر به بیمارستان بزنم ..بازم اللهی شکر ...
ملت ایران زنده باشن و شاد


۲۸ آذر ۹۶ ، ۱۳:۱۵ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

اسم منوازمن بگیرتشنه ی معنی منم!سنگینه بار تن برام...ببین چه خسته می شکنم"اج ع"

عکس های زیر عکس هایی هستند که یه دانشجوی سیاسی بنده خدا باید بخونه ...یادش بخیر استادایی که واسه ی یه ترم برای یه درس ده تاشونومعرفی می کردن!بقیه ی استاداکتابشونرو نتونستم پیداکنم ...باتشکر از زحماتشون


یک:
روی تو حساب کرده بودم از عشق ...
رفتی و تمام حساب هایم صفرشد ...
دو:
مثل نوزادی که تازه بدنیا آمده بود ...
تورا لمس می کردم ...
واز لمس تو ...
احساس پنج گانه ی من شکل می گرفت ...
روی دست های دنیا معلق ...
تا آغوشی که نا شناخته بود ...
مثل مادرم بودی ...
چه حیف!
که توهم مثل او ...
بعدها مرا تکه تکه در کیسه های زباله ...جابه جا کردی !!!
سه:
بردباریم تمام شد و فریاد کشیدم به جهنم!
هرجاکه می روی دردنیای مرا سفت ...ببند!!!


چهار:
وروی دوش کلاس بالاترها ...
نمی رفتم ...
چون پراید داشتم و سبیل نداشتم و کیفم چرم نبود!
تو آمدی و دریک لحظه من صاحب دنیا شدم ...
ورفتم روی دوش کلاس بالاترها ...
تا درححالیکه تو عشقم بودی ...
با دیگری ازدواج کنم!!!!
پنج:
روی دیوار سنگی دل تو ...
کنده ام حرف حرف عشق خودم ...
من عاشق همیشه فرهادم!
به گواهی تاریخ مصرف تیشه!
شش:
مزار شش گوشه ات ...یک گوشه دارد کنار قلب من ...
که جای صدهزار جگر گوشه ی تو است یارب یارقیه(س)...

هفت:
بیندازم بیرون و کل جهان را بخر ...
اصلا می روم ماه ...مثل انوشه ی انصاری !!!
هشت:
ترومپ!اگر تفرقه بیندازی و حکومت کنی ...
تازه در عصر ویکتوریا به تو می گویند :پولتیک من!
نه:
پرستار:
می تونید بچه هارو ببرید نفری یه دقه مادربزرگشون رو ببینن!
بوگاتی:
لا مبورگینی و پورشه یکی یکی برید مامان بزرگتونو ببینید!
لامبورگینی و پورشه:
ما نمی لیم!مامان بزلگ ترسناکه!
پراید:
خانم چرا بچه هارو آوردی؟
دکتر:
سلام حال عمومی خانم بنز بهتر شده...چرا ایشون به این وضع افتادن؟
پراید:
150000هزار یورو شمارو شوهرتون یه جا بالا بکشه چه حالی پیدا می کنید ؟بعد چهل پنجاه سال زندگی بفهمید شوهرتون به مال و منالتون نظر داشته چه حالی پیدا می کنید؟
بابا پژو:
پراید برو خونه!دیگه ام نیا!تو اصل ماجرارو نمی دونی....
ننه خاور:
من بگم؟پراید مامانت فک کرد  ماجرای تو لو رفته!
بوگاتی:
پراید باز چه ماجرایی؟
پراید:
به خدا نمی دونم !
ننه خاور:
پراید مامانت تورو ازآلمان آورده ...اسم پدرتم ماکه!همین!
پراید:
چی؟یعنی بابا پژو پدرمن نیست!
بابا پژو:
اینطور نیس!یه نفر همیشه تهدید می کرد که این ماجرارو به تو می گه!ما نمی دونستیم ...اون همیشه با تلفن!
بوگاتی:
پراید!پرایییییییییید !پراااااااااااااااااااید!
دکتر:
یعنی آبروی بیمارستان منم بردیدبرید بیرون!

ده:
رهبرم ...
غصه دارنیستم و پاکترین جوانان دنیا ...
جوان ایرانی ست ..
که افتخار می کنیم ...زیر سایه ی ولایت شما ...میلیونند...

یازده:
مکالمه ی دو نفر که از ابتدای زندگی "طرفدار متعصب"بوده اند ...
اولی:
بزنم عکس شبه رو نالدو رو تو اتاقت پاره کنم؟
دومی:
تو کی هستی؟من واقعیا ...واقعی میزبان اقای پروین بودم!
اولی:
برو!یه بار آقا یپروین اومده رستوران تون انگار چیکار کردی!
دومی:
ازش انضا گرفتم می فهمی؟اصلا هرکی ...هرکی می آد ازش امضا می گیرم!
اولی:
اگه راس می گی ...امضای کی روش و عادل فردوسی پورو بیار ببینم!
دومی:
می دونستم !بیا قشنگ چهار چشمی ببین !
اولی:
بده!آها!چارنا خط از روش ون رد شد!پاره ام شدن!
دومی:
برو تواتاقت با رنگ قرمز ...کل پوسترای زردت رو که یکی یه میلیون برات آب خورده بود ...رنگ دیوار کردم!
دوساعت بعد:"اورژانس"
خانم...مواظب شون باشید ما ازبس اومدیم خونه تون خسته شدیم!
....................................................
یادش بخیر تو دوران ما کیف سامسونیت عجب چیزی بود ...
هرکی داشت مهندس بود ...آقا بود تو خواستگارا سربود ...
ولی الان ؟
ملاکا عوض شده !مخصوصا تو خودرو !تعجب می کنم چرا دهه پنجاهیا و شصتیا چیزی راجع به کیف سامسونیت نمی نویسن
جل الخالق!
....................................................
ممنون از سرویس های ایرانی مثل پارسی جو و یوز و غیره که زحمت می کشن و خیلا با نویسنده هاو بلاگرا ازطریق اونا با فضای مجازی آشنا میشن ...دمتون گرم ...عزت زیاد

ببخشید که بعضی وقتا جای میم ونون رو بد تایپ می کنم...
۲۷ آذر ۹۶ ، ۱۲:۳۰ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

مژه برهم نزنم ..تا که زدستم نرود ...نازچشم تو به قدرمژه برهم زدنی ...


یک:
ساختی درشهر چشم من ...دوتا خانه  ولی ...
تاریک تاریک تاریک !
مجبور شدم به ازدواج با ستاره!
تا کوری خودرا دواکنم!...
دو:
عشق را یک سم کشت ...
گویا بلد بودند از دوره ی کهن ...شوکران بسازند..
سه:
رفتم و تو بردی.وبعدگفتی :تو را من راندم از دل...
گفتم:خیل خوب ...
دیشب آمدی با دو فرزند و گفتی:
کلا دیوانه ای !قبولم کن!...



چهار:
شیطان سعی فراوان داشت ...ولی نشد ...
خداکتاب فرستاد ...ولی شیطان هیچ!...
پنج:
رفتار پروانه ها دیشب عجیب بود ....
از لابه لای پرده ها می امدند ولی پنجره ها قفل بودند!
شش:
مزار شش گوشه ات و بوی تن ات هنوز ...
که صد هزار مست می ایند و هوشیار می روند...


هفت:
تقسیم کن ...نان دلت را بین دست های ما ...
تا دعا کنیم !
خدای گنجشک ها نان تو را بیشتر کند !
هشت:
ترومپ!دلم سوخت از مردمی که باهم دوست اند ...
ولی تو کی مثل دیو ...به دشمنی معروف گشته ای ....
نه:
دکتر اورژانس:
خانم بنز صدای منو می شنوید ...خانم بنز !
پرستار:
هوشیاریشون خیلی پائینه ...ازمایشات لازم رو بگیریم؟
پراید با گریه:
مادرم داره میمیره؟
پرستار:
برای شما که بد نمیشه ماشالله از صد جا بهتون می رسه!
بابا پژو:
خانم این چه حرفیه می زنید؟همسرم داره میمیره!
پرستار:
اقا آدم نداریمبلندش کنه بذاره رو تخت !ماشالله 120 کیلوئه!
بابا پژو:
چه ربطی داره؟الان پراید به این لاغری 700کیلوئه!
دکتر اورزانس:
باید ببریمش ای سی یو !مگه خدا بخواد زنده بمونه!
پراید:
اوهو اوهو !آدم از پدر یتیم نمیشه از مادر یتیم میشه!اینو پشت ننه خاور نوشتن!
دکتر اورزانس:
پسرم!آماده باش !
پراید:
واااااااااااییییییییییییییی!اوهو اهو اوهو!


ده:
رهبرم ...
دوستت داریم و داریم از تو یاد ...
که با یک جان بورزیم عشق بر میلیون ها نفر...


یازده:
هوای تهران آلوده شده و چه باید کرد؟
برویم کنسرت و درمیان شادی گم شویم ...
برویم مسافرت و یکجای دیگر را به جای تهران به گند بکشیم !
توی اگزوز های ماشین های مان لنگ بتپانیم و بعد شب به شب بشوریم!
در ترافیک زیبای تهران از خودرو پیاده شویم و با ترانه های اندی و امید جهان به ملت دلداری بدهیم ...
دستشویی نرویم چون بخشی از آلودگی تهران مر بوط به اب های اشامیدنی ست
با شهردار قهر کنیم و اسمش را فراموش کنیم
خوجوشانه ماده محرکه بخریم و با هواپیمایمان برویم اسمان وابرهای باروردرست کنیم!
چندتا دستگاه اکسیژن بدزدیم واز دماغ و دهن شاد شویم
خدانکند که این احساس بدکه درون قبر بهتر از زندگی ست میان ما رواج پیدا کند .بهمین دلیل دایره و تنبک همیشه همراهمان باشد بهتر است
به محیط زیست حمله کنیم و نسل یوزهای ایرانی را ازبین ببریم و عقده هامان را سر طبیعتی که برای مانیست خالی کنیم !
"اصلا به موارد گفته شده توجه نکنید قطب دومم خیلی خیلی بد جنس شده...خاک برسر"!!!


۲۶ آذر ۹۶ ، ۲۲:۴۱ ۰ نظر
سیده لیلا مددی