یک:
میان تاریکی شب؛ غرق ؛ تا به صبح ... دنیا دنیا ...
تو درخشیدی به یک ثانیه !
در انفجار خود!
دو:
شناخت دست های کوچک تو؛ موی مرا به قهوه ای!...
تا سال بزرگسالی ... بگردد همیشه میان قهوه ها...
سه:
فردای کوچه های شعررا فروختند و ... هرچه آجر بود ... ریختند ؛ روی سر جاده!
و رفتند بالا!
و فروختند و آویختند خویش را از طبقات بیست و رفتند ...
اگر از قدیم حافظه داشتم ... همه را حفظ کردم!!!
چهار:
دربازی با من ... تو برده ای:...
دلم...
ذهنم!...
کیف قهوه ای کلاس اولم را تاخانه...
بوی تنم!...
بوی کبابی که می پزم تا اداره...
تاریکی!
فنجان فنجان چای نخورده ی خالی ...
مسواک هایم که می اندازم!...
لب لب بی هدف!...
پولم را که از بابت کار نمی دهی ...
مرگ و هرچه مردنیست!...
خودرو گران قیمت پدرت!...
هرچه حرف خوب بود که می خواستی...
طلسم که بتوانی ازدواج کنی ...
و درنهایت ...
خود خوشبختی!....
پنج:
من یوسفم ولی تعظیم درعادت من نیست؛ خوشگله!
در سجده هم ؛ خدا خدا بکنم؛ عاشق من است!....
ده سال عبادت من ؛ درحساب او؛ یک شب ( خوشگله)!
صد سال عاشقم بشوی؛ پیرو مردنی بشوی؛ عذرخواهتم!
شش:
مزار شش گوشه ات را یا حسین(ع) هر لحظه دیدنش ...
با عباس(س) و رقیه(س)و زینب(س) .... توانستم!
هفت:
یک/
دوست ندارم که سبک لباس پوشیدنم ؛ چیز خاصی را از من نشان بدهد!
مثلا اینکه در اندیشه ی من دیشب چه گذشته؛ با کی آشنا شده ام!و یا کدام هنرپیشه و فیلم و مد و فشن روی من تاثیر گذاشته است.
کلا باورکردنی نیست!که فردی مثل من دی شب درخواب با نیروهای اهریمنی مبارزه کرده؛ بعد بسیار جدی از روی یک برج بلند پریده باشد پائین و دست یک سیاستمدار بدبخت را گرفته باشد و هردو مثل دوتا پرنده پریده باشند و از دردسر بزرگی فرار کرده باشند!!!
خوب فردا که من از خواب بیدار شدم؛ باید چطور لباس یپوشم که توهمی نباشد؟ یا مثلا خیلی جدی مثل اسپایدرمن لباس بپوشم. توی خیابان ها ادای مرد عنکبوتی را دربیاورم!
فرض یفرمائید در یک مهمانی رسمی با آل پاچینو چند ساعت نشسته باشم و ایشان از رفتارو قیافه ام تعریف و خوششان آمده باشد ؛ فردا که از خواب بیدار شدم لباس شب دی شب را بپوشم و بروم محل کار پز بدهم که بعله!!!
اولا چطور می توانم خواب و رویاهایم را برای دیگران واقعی کنم!
دوماچطور می توانم شخصیت خودم را با روهایم هماهنگ کنم و بین مردم بیدار بچرخم!
این ناممکن برای مردان کلا امکان پذیر است ؛ ولی برای زنان هرگز!!!
قول می دهم باور کنید که پوشیدن لباس شب بانوان برای آقایان خیلی خیلی تاثیر گذار تر است از پوشیدن کت و شلوار رسمی آقایان برای بانوان !...
امممم!!!
دو/
میان شمس که می گویند پرواز می کرده و مولوی ... من حتما مولوی را انتخاب می کنم !
چقدر یک جوری می شود دلم؛ که می بینم هزار علم و دانش دریک فرد جمع شده ؛ هزار خوبی... ولی چنان از عشوه و ناز بلد باشد که فرد دیگری بیاید هی ناز بکشد و بنویسد و شعر کند وورق به ورق تمام ذهنش را بکوبد روی زمین و بعد؛ آن نفر اول همان کارصدهزار نه صد میلیون نه صدمیلیارد باره اش را انجام بدهد؛ بال هایش را جمع کند ... پرواز کند و برود ودل بسوزاند!
ایدنیا غرور چیست؟
همین است که من برای یک شب شام لباسم از لباس جاری ام بهتر باشد؟یا کفش هایم را توی محل کار بزنم به چشم همکارانم که من شیک ترم؟ یا خانه لاکچری ام را هردودقیقه با عکس و فیلم نشان بدهم و دل بسوزانم؟نه!
غرور تفاوت دو دنیای ثابت و متحرک است!
آن جائی که من توان عوض کردن دنیایم را ندارم و هستند دیگرانی که به دقیقه ؛ دنیای خودشان را دارند عوض می کنند!!!
انگار بال و پر داشته باشند ؛ می آیند و از دنیای دیگر ؛ دل مارا می سوزانند و می روند !
هیچ کس این دنیای مغرورانه را دوست ندارد!
کجاست که بفهمند ما می خواهیم یک لحظه حال دائمی آن هارا حس کنیم!
که ای شمس!نکردی که بدانی...
من اگر بدانید که دشمن دارم و می سوزم] ای شمس؛ تو مرا بین دشمنانم سوزاندی!
صد البته که سوختن من دردل تو عشق است!و می روی حتما جای دیگر به این حال من افتخار هم می کنی!!!
کی است که من بروم!... که نمی روم!چون روم!چون مردانه عاشق دنیای مغرور توام! ایستاده ام!
و بشودکه بن.یسم که بدانند نباید عاشق پرنده ها!و زیبارویان و معجزه گران شد که دشمنان تنها گذار!!! بخندند که ... آن که دوستش می داری می رود ... می رود ... می رود... و توی ثابت......
هی هاه!!!
سه/
ذهنم در مالکیت من است.
و هنوز اختراعی نیامده که ذهنیت مرا از من بگیرد!
شب ها لباس صورتی می پوشم و می روم بالای کاخ کرملین ؛ بعد می پرم و چشم هایم را باز می کنم در اصفهان و بعد بوی دریا که می پیچد درذهنم ...
می بینم ته دریا دارم فضولی ماهی هارا می کنم!
چقدر علم بیاید جلو که مروارید خانوم مرا دردریا دیده باشد و بیاید برای پری خانم تعریف کند که لیلا خانم شب ؛ نیمه شب ؛ ته دریا داشت کتاب می خواند و پری خانم از مروارید خانم نپرسد که خودت با این سن و سال آن ته دریا ؛ آن وقت شب چکار می کردی؟ و از مادر لیلا خانم بپرسد:از لیلا جون خبر دارید؟ حالش خوب است؟!!!
آه که کیف می کنم که عالم نمی تواند بیاید توی ذهن من ... وقتی شبانه رفته ام سوئد و دارم شفق قطبی نگاه می کنم و قهوه می نوشم و لباس آستین کوتاه هم پوشیده ام و کسی نیست که نیست که نیست!!!
این دنیا درمالکیت من استو من مجبور نیستم دردنیای ذهنم رعایت کسی را بکنم!
با زیر شلواری می روم خواستگاری و پاهایم را از صندلی آویزان می کنم و بعد باهمان زیر پیراهن و زیر شلواری سر از کاخ بوکینگهام در می آورم و دراهروی قصر ر.بروی اتاق ملکه می خوابم و تا صبح مستر بین می بینم و تخمه آفتابگردان می شکنم!!!
" دوستان محترم ؛ احتیاطا؛شما لطفا این داستان هارا نشنیده بگیرید ؛ و مثل آدم زندگی کنید و مدیتیشن کنید ؛ از علم در این دنیا هیچ چی بعید نیست!!!"
هشت:
بایدن!
بکش زمان را که کشتن زمان که خون ریختن نیست!
دیگران خون هم ریختند؛ چه شد...
" ترومپ! شما گوش نکن!"
نه:
ننه خاور:
اممم! بیوک جون می خوای بامن ازدواج ات رو ادامه بدی؟
بابابیوک:
خوب پس چیکارکنم؟سر پیری تو فامیل چی میگن؟
ننه خاور:
آخه... اگه نمی خوای من برم دوبی اونجا ادامه بدم ....
بابابیوک:
استغفرالله ... چی رو؟
ننه خاور:
زندگی رو... پول خرج کردن و نترسیدن رو... رفتن پاساژرو ... بی خیالی از این هم سال هارو...
عشق تورو... عروس و پسرو دامادرو ...
ناگهان مامان بنز:
ننه خاور ما شمارو دوست داشته و داریم ؛ می دونم دلتون شکست ؛ هرزنی یکبارم شده بدبختانه این تجربه رو پیدا می کنه ولی بعدش اگه ببخشه و ادامه بده ... حتما قوی تر از طرف مقابلشه...
ننه خاور:
بنزی!وقتی خواهرم فهمید 150 میلیارد ارث پدری رو به من برگردوند!میدونی از پدرم چی به ارث مونده بود که دست خواهرم بود؟
مامان بنز:
نه!چی بوده که 150 میلیارد از مال شما بوده !
ننه خاور:
فرودگاه دوبی!
پراید:
ننه جون!الهی قربونت برم ... یک کم شخصیتت عوض شده ها ولی فکر کنم هنوز تو شمردن صفرا مشکل داری...بیار اون دفترچه حساب قشنگت رو...
ننه خاور:
تو ام عزیزم؟ همون نوه کورسابق خودمی! بفرما...
پراید:
صد ساله تو دوبی فرودگاه ساختن... باباتونم سی سال پیش مرده هیچ چی ام نداشته ... الان فقط سهم شما شده 150 میلیارد؟
ننه خاور:
اون فرودگاه نه ها! یه فرودگاه دیگه...
باباپژو:
به ماچه!دوروز رفته بابدبختی ... الان برگشته سرخونه و زندگی 150 میلیاردم آورده دیگه چیکاردارین؟
مامان بنز:
تو ام برو... ببین اون خواهرکچل ات چه میدونم عزیزات ؛ یه شب میبردت توی خونه اش...بازم ننه خاور والا...
باباپژو:
یعنی چی؟ من ناموسم رو ... ای عجبا...
لامبورگینی و پورشه:
کجاباید برم ... کجا باید برم ...
پراید:
زورم به شما دوتا میرسه ها... بدوید ببینم ...
ننه خاور:
فرودگاه پاریس هیلتون !!!!
همگی :
چی؟!!!!
...........
ده:
رهبرم...
درفدایت شوم ما .... هزاران نکته ...
یک نکته ی کوتاه : علی(ع)...عشق دل از آل علی(ع)...
یازده:
یک/
سلام... بهتر از امروز نمی شد ... که به دنیا آمد و تو آمدی ...
بسیار نکات مشترک بین ماهست و یکی اینکه دقیقا زمیانی که حنانه به دنیا آمد هم روز تولد امام محمد باقر علیه السلام بود ...
دوستت دارم...
روزها خواهد گذشت و معلوم نخواهد شد که تو شبیه چه کسی هستی ... ولی بزرگتر که بشوی ؛ معلوم می شود ...
ممکن است هرگزبه فکرت نرسد که بخواهی مراببینی و یا به عکس آنقدر زود یکدیگر را ملاقات کنیم که نگو ...
اما این را بدان که دوستت داریم و خواهیم داشت و آنقدر تورا می خواستیم که از خدا بخواهیم به دنیا بیائی...
اگر یکروز اینجارا دیدی... متوجه خواهی شد که دوست داشتن یعنی چه!و بسیار تعجب خواهی کرد ...می بوسمت نوزاد دوست داشتنی ...
فعلا
دو/
دارم به اتخابات آینده فکر می کنم و البته نمی دانم جدیدا دیده اید که بابرخی از کسانی که مثلا ممکن است رئیس جمهور بشوند چه می کنند...بر می دارند و کابینه اشان را باحدس و گمان پر می کنند و ...مگر می شود به این موارد نخندید!
مثلا در یک مورد جناب خان رامبد جوان وزیر ارتباطات مویرگی شده بودند و جناب بهروز وثوقی هم وزیر دادگستری ...
خوب عزیزان من از حالاکه دارید دل و جگر مارا از خنده در می آوریدبیرون... یک فکری هم بکنید به غنی سازی خود طرف...
بقول قدیمی ها تقلب توانگر کند مردرا ... فردا که طرف خواست مثلا در تلویزیون جواب آقای حیدری را بدهد سریع تقلب را انجا به او برسانید نه جای دیگر!و این طور نباشد که حق واقعی بعضیها که طفلک شده اند وزبانشان بند آمده آنجا ضایع شود ...
آب را از سرچشمه باید ... به هرحال فردا نگوئید... مددی نگفت!
" البته وزیر نفت کابینه بالا که گفتم" جناب پسرخاله " بودند ... که عرض کنم بهتر است ...
سه/
واقعا توی این دنیای مدرن آدم می ماند بعضی اوقات چکار کند ...
مثلا فرض بفرمائید یکنفر توی سرش از آن چیپ ها دارد که اگر گم بشود می فهمند کجاست ... بعد قیافه اش به نوید محمد زاده توی جشنواره می ماند ...
حالا اگر خودش باشد و گم بشود چه می شود؟ خوب دوباره از خارج پیدایش می کنند و می آورند تحویل می دهند تادوباره اینجا همان کاری را بکند که می کرد ...
پس کلا ایشان مایع افتخار است و بالخصوص در خارج و جشنواره ها زیاد می رود ...
خوب پس این همه سرو صدا برای ظاهر ایشان برای چیست ...اصل کار چیپ توی مخ است مثلا اگر باشد !!!
پس حالا اگر لباس پینوکیو را هم بپوشد و مثل او در اقیانوس توی شکم نهنگ هم برود برای من یکی فرقی نمی کند!!!
خواستم بگویم : من فهمیدم!که ایشان استایل پینوکیو؛ پینا چیو؛ پیناکیو؛ را داشتند که می فهمم!دیگر شماها خودتان می دانید و برداشت آزاد است!!!
دوازده:
نشسته بودیم تو فضا یهو دیدیم ... بهجت خانم جان با پیراهن بنفش آمدند تو و آنقدر آجیل و تخمه آوردند که نگو ... فرمانده گفت: بهجت خانم جان این جا درفضا بچه ها رو دل می کنند و مشکل می شود این هارا لطفا برگردانید ...
بهجت خانم جان هم نگذاشتند و نه برداشتند توی روی فرمانده گفتند: پس این هارا میمون آورده اید فضا؟ شده اند2 کیلو!حالاکه اینجوری شد همه را می ریزم بیرون فضا پیما اگر فردا دیدم نبودند پیامک می دهم تهران که فضائی ها آجیل هم می خورند!!!
.........
سیزده:
گوینده خبر تلویزیون:
" وی" دارای مدرک بین الملل از دانشکده فلان فلان نیویورک بوده و بعد از سال ها کارو تلاش پول خودش را آورده و دارد خرج می کند!
" وی" کار آفرین بوده و این کار فلان فلان را در ایران پی ریزی کرده دستش درد نکند...
ساعت 12 شب واتس اپ استاد" دال":
سلام استاد من دیدم!
سلام استادآفرین ماهمون اول فهمیدیم تازه اسمتونم گفتن!
سلام استاد مگه ما چند نفریم مارو ببرین ینو یورک کارورزی!
سلام استادشب بخیر!صرافی داریم...
سلام استاد نمره نمیدین؟ به شما می آد دل کسی رو بشکونید!
سلام استاد عجب برنامه توپی بود!من 500 میلیون دارم ... بیام وسط!
سلام استاد خواهرما چن وقته می خواد دوبارهازدواج کنه ...
اینم عکسش ...بین خودمون باشه ها!
سلام استاد!چرا حلقه نمیندازین؟
سلام استاد فوتبالیست معروف" ال" پسر شماست؟
سلام استاد فردا کلاس رو تعطیل کنید!
سلام استاد ما فکر نمی کردیم شما اینجوری باشید دمتونگرم!
سلام استادما ترک تحصیل کردیم از بدبختی ... به ماچه؟
سلام استاد ما همیشه حاضریم ... لیلا مددی!
سلام استاد مامان ما آش پشت پا پخته فردا دانشگاه هستید بیارم؟
سلام استاد ؛ پنیر پنیر پناهیان!
سلام استاد یعنی ما تا این حد قادریم!
سلام استاد فداتونبشم... قربونتون برم... ایش!
استاد " دال" جدی:
دانشجویان محترم!فردی که در تلویزیون دیدید ؛ پسر عموی اینجانب بوده سال هاست ایشان از منزل متواری شده!و فامیل ار ایشان بی خبربودند!!!!
از توجه شما ممنون!!!
" پیام کاربران بسته"
چهارده:
به ما چه کی جایزه میگیره کی نمیگیره ... اون موقع که ملت با جایزه شون تو نیاوران خونه میخریدن تا همین الان که با پولش قسطای ماشین مدل بالاشونو میدن ...
دیگه طرفدار نیستیم ... یه بار طرفدار یکیشون شدیم زد مارو جلو ننه مون کشت دیه مونم نداد بی معرفت....
نه دیگه طرفدار نیستیم ...گذشت اون زمانی که باهاش می رفتیم قهوه خونه دیزی 100 نفرو ما می دادیم ... گذشت که گفتیم بکش تا اعصابت رو راحت کنی ... حالا اعصاب خودمون تو اون دنیا راحته؟ جون تو نه!دنیا بی وفاست ....
پانزده:
بیست و دو بهمن روز پیروزی انقلاب اسلامی مبارک ...
امروز اول رجب مبارک ...
میلاد باسعادت امام محمد باقر علیه السلام مبارک ...