یک:

غروب ؛ روی دوست من... مانده!

چون زمین؛

درحیرت چرخش خودم!

دو:

می روم ... از کتاب تاریخ بیرون" شاهزاده"!

و توی فرانسه های قدیم در " کافه"!

می پوشم لباس مردم عادی" دامن"!

و می خرم روزنامه های پر تیراژ " چپ چپ"!

می سوزم از " تغییر تغییر تغییر"!...

و می دوم درکنار رودخانه ی " سن"!

عادی می شود روزهای " تلخ تلخ"!

و می شوم ستاره ستاره ولی دیگر" من"!

علی الخصوص " من" .... که " شهروندم"!

                                  " فرانسوی"

                                 " ساده"!

سه:

در اصفهان! ... مرگم آمد!

و گردنبند های آبی و قرمز و سبز ...

مرجان؛ فیروزه؛ یاقوت...

ریختم پای خودم ... پول پول پول!

و با سرخ ترین مرجان شهر ... " سالم" برگشتم!

 

 

چهار:

احمق! پروانه ای که می سوزد و شمعش خاموش!

فردا که بیایند و به کبریت سپارند! کجا جان و کجا بال و کجا هوش!

پنج:

پوست از انار بکن!

                      خون بریز ؛ بنوش!

سیراب نمی شویاز بس؛

                             یزد و ساوه و شمال می نوشی!

شش:

مزار شش گوشه ات را می بوسم و از بیماری ...

تا بمیرم مرضم هست ؛ حسین (ع) درمانی!

 

 

هفت:

یک/

بادمجان ها را می چینم دور سینی مرغ و یاد مثال معروف" بادمجان دورقاب چین" می افتم!

 چه سری ست که اکثر مردان ایرانی بادمجان دوست دارند ... سرخ شده؛ یکدست و زعفرانی!

سرسفره ؛ این بار من از همه خوشحال ترم!و سکوت مثل همیشه برقرار است ... شام تمام شده و

" سلطان" دور  دهانش را پاک کرده و دارد از سماور چای برای خودش می ریزد ...

جواب آزمایش را که داخل پاکت است می گذارم توی بشقاب چینی و می گذارم مقابلش ...

سیبیلش را صاف می کند و می پرسد:

این چیه؟

تمام آزادی جهان را می ریزم توی دلم و یک جمله جواب می دهم:

جواب آزمایش!

شروع می کند قهقههه ؛ قهقهه و تقریبا نفسش می رود و بعد می گوید:

بارداری؟!نه ماه می خواهی بروی؟

با شادی ته دلم می گویم: خیر سلطان! سرطان خون دارم و انشالله به زودی یک نان خور از همین سفره کم می شود!

جواب آزمایش را پرت می کند آنور و بی خیال می گوید:

جهنم! از تو جوانترش هست!

سینه ام را صاف می کنم و دوبار کف دستانم را بهم می زنم ... " عالیه" وارد می شود!

توی چشمان من نگاه می کند و می گوید:خودت خواستی!مرا خودت خواستی!گفتی می خواهی

بخوابی و از دانشگاه رفتن و سرکار رفتن بدت می آمد!.... می خواستی همین طور مفتکی ماهی ده

میلیون بگیری!...خوب این هم عاقبت! پشیمانی؟!

لبخندی زدم و گفتم:نه!

" عالیه" تعظیمی کرد و یک گوشه ایستاد...

" سلطان" ادامه داد: " عالیه" کارهارا از " لیلا" تحویل بگیر...

بالشت کوچک کنار سفره را گذاشت زیر سرش و با موبایل مشغول شد ...

من رفتم اتاق رخت کن ... پالتویم را پوشیدم ؛ شال سرخابی ام را مرتب کردم و زدم بیرون ...

تازه سی سالم بود...!!!

دو/

 نشسته بودم کنار خیابان و داشتم از خوشحالی بال در می آوردم!

توی فکر خودم بودم که دیدم ؛ مقابل من ایستاده است ...

چشم هایش اشک داشت و توی دستهایش دوتا پنجاه تومنی لوله بود...

گفت:خانم!خیلی هواسرده!پول تو جیبی این ماه من رو بگیرید و برای خودتون شام بخرید!

به صورتش نگاه کردم ؛ کاملا معمولی بود.

دستهایش سرخ شده بود ... پول را بادب از دستانش گرفتم و درد مندانه گفتم:آخ پسرم!خیلی دلم

مرغ سرخ شده با سوپ می خواست! همین جا ؛ همین بغل؛ هتل رستوران بلوار... ولی نداشتم تو منو به آرزوم رسوندی...

لبخند زد.داشت می رفت که صدایش زدم: هی آقا پسر!

با چشمانی غمبار برگشت ؛ سریع گفتم: فالت رو هم ببر!بالاخره اگه این فال رو نبری؛ من فکر می کنم از تو گدائی کردم!!!

پسر آمد ؛ پاکت را گرفت و رفت... دیدم یک پراید سفید کمی دورتر شاهد ماست ...

سریع برخاستم و به سمت هتل حرکت کردم ...

چشمکی به آقای(؟) زدم و سریع به سمت اتاقم درهتل روان شدم .

می دانستم درپاکت را باز خواهند کرد و کارت هدیه ی 30 میلیون تومانی را خواهند دید ..." کارت

هدیه" " هدیه ی" انتشارات برای سالگرد تولدم بود!

سال ها که نوشته بودم و دیده نشده بودم و عمرم گذشته بود ... به تهران دعوت شده بودم جهت تقدیر ...

هی بخشکی شانس!داشتم می خندیدم به تمام سال هائی که از کنارم گذشته بودند و مرا ندیده بودند ...

رفت ؛ ولی چه رفتنی !!!                                

سه/

دیگر بوی پول دراین شهر معنا ندارد!

دیگر توی بالشت بانوان میان سالی مثل من هزاری پیدا نمی شود!؛ دیگر زیر فرش های خانه پول نیست ...

پس پول کو؟

شاید من و امثال من ؛ عاشق بوی پول باشیم؟که نازنینی چون تو دستش را بکند توی جیبش و یک

دسته دربیاورد ؛ بعد هم ناامیدانه بگوید:مواظب باشا!این ماه اوضاع خرابه!

نه! دیگر از پول خبری نیست!... دنیا شده موبایل و کارت از اولی پیامک می رسد که دومی شارژ

شده که یعنی حواست هست ؟ و اگر نباشد؟

برای من یکی به جهنم!ولی برای دیگران...

امروز گریه کردم ! چون از تمام دنیا مطمئنند که من پولدارم! حتی خودت نازنین!ولی من از تمام دنیا

مطمئن نبوده و نیستم؛ یاد گرفته ام کخ بگردم و خالی های دنیارا پر کنم ...

وخودم ... لعنت به تربیت غلط!

باز می گردی و مرا می بوسی و مرا می گیری توی دستانت مثل گنجشکی که تپل است ولی تپل

است نباید؟نباید بلرزد؟نباید گنجشکی کند؟....عیب ندارد می گذرم از تمام نان های خشک دنیا ...

دراین وضعیت دنیا ؛ دیگر هیچ چیز اهمیت ندارد!!!

 

 

هشت:

ترومپ!

از توی دل سوخته ی ما چه خبر؟

از برگه ی آرای یو اس جان ؛ چه خبر؟

 

نه:

مامان بنز:

پاشو!پراید؟پاشو!پاشو پدرت رو ببر دستشوئی!

ننه خاور:

بابا این همه پول خرج کردی ؛ برای این " ایزی لایف" خریدی حالا هم خودت هم پراید هم منو اذیت می کنی!

بابا پژو:

خانم! یه عمل ساده ست!بذار یه شب بیمارستان بخوابم ؛ درست میشه !

پراید:

بدبختی همینه دیگهه!اگه نمی رفتی با این قیافه که برای خودت ساختی توی اینستا گرام شاخ نمی

شدی!غرور برت نمی داشت!الان می رفتی ...از خجالت دخترا نمیری بیمارستان بگی کجات مشکل داره!

بوگاتی:

باباجان!بیا بریم ایتالیا...الان اونجا موقعیت مناسبه ؛ یه سرم بریم فرانسه!

بابا پژو:

حالا بگم از آبرو می رم!... من فقط 100 تا دوست دختر فرانسوی دارم!

مامان بنز:

خوب برو بگو عین فرانکی یه پاتو بسته بودی به یه تریلی یکی دیگه روهم به یه تریلی دیگه ! هیچی

نشده!فقط از وسط جر خوردی؛ چون مثل اون تجربه لازم رو نداشتی!

بابابیوک:

خانم ها دیوار موش داره؛ موشم گوش داره!از بس سرو صداکردی همسایه بغلی رفته شکایت!+

مامان بنز:

من کلا دوکلمه بیشتر حرف می زنم؟

ننه خاور:

تو؟فقط درحال عصبانیت رنگ میگیری با قابلمه ترانه های مهدی احمدوند رو می زنی و می خونی!

لامبورگینی و پورشه:

بابابزرگ بیا بامابریم دستشوئی!

باباپژو:

بزرگش نکنید!فعلا خبری نیست!

 

 

ده:

رهبرم...

اگر ریاضیات ما درست باشد ... سال هاست مرده ایم!

ولی... درس عشق و ادب را غلط نمره داده اند... که ما ایستاده ایم!

 

 

یازده:

یک/

نگرانم !نگرانم از نوشتارفارسی؛که سال هاست موبایل را گذاشته ایم مقابل فرزندانمان و رفته ایم و دیکته و املا را کشته ایم!

نگران اپلیکیشن هائی ام که همین طور که بچه حرف می زند می شود تایپ!

و سخت می گیرم ! خدامرا ببخشد که وادارمی کنم همه با دست جواب سوالات را بنویسند!

دو/

دارم عاشق گروگانگیر می شوم!... همین کرونا!

به این حالت می گویند: سندروم استکهلم!

حالتی که فرد گروگان گرفته شده از گروگان گیر حمایت می کند و تاتوی دادگاه هم می رود و بعدا با آن بخت برگشته ی زندان رفته؛ ازدواج هم می کند!

جل الخالق!

سه/

مردند!بسیاری هم مردندو بسیاری هم خواهند مرد!فقط به یک دلیل ساده!

که نمی توانند پرو پاچه ی خودشان را جمع کنند نه دماغشان را!

چهار:

در عنکبوت من خسته دل ندانم کیست!

که من خموشم و او ... درنهایت رویاست!

 

دوازده:

نشسته بودیم تو فضا یهو دیدیم ...یه عده با شیرینی و تقدیرنامه و پاکت پول و اینها آمدند...

یه لحظه گفتم: خدایا!... بعد دیدم همه اشون برای من اومدن! واقعا تقدیر شون چه لذتی داشت1 بهبه!

جهت انجام بهینه ی ماموریت های فضائی برون جهانی !

چه عنوانی!

جان کیوساکم فکرکرده بود من ؛ مجردم؟

چه لحظاتی ... چه لحظاتی!

دیدم بهجت خانم جان پیامک دادند:لیلا جان!مبارک باشه!گفتم : ممنون! ننه ام هنوز نمیدونه...

سیزده:

استاد" دال " نشسته بود و داشت جزوه را توضیح می داد:

درابتدار قرن بیستم میلادی!این کثافت ها!کشورهای استعمارگر متجاوز!خبر مرگشان ! پدر ملت های ضعیف را در آوردند!

که ناگهان " لیلی" گفت:استادببخشید موردی نام می برید؟

استاد" دال" گفت:یعنی تو دکترا میگیری؟آمریکا؛ شوروی؛فرانسه؛انگلیسغواینها! اینارو نمیشناسی؟

لیلی زیر لب گفت:

استاد می خواستم موردی درموردآغاز قرن بیست سوال کنمفردا تو امتحان اگه شوروی رو نوشتیم روسیه بعد اینگلیس رو نوشتیم بریتانیا اشکال می گیرید؟

ناگهان صدای خنده ی دانشجویان!

صدای ضعیف دانشجوئی برخاست:

استاد بیخیال!ماخارج رفتیم بابامون مارو شورویام برده به خدا!حالا تعریف ازخودنباشهآقازاده هستیم!داریم باکشورهای کثافتم مبارزه امونرو می کنیم ولی جون مادرتون کوتاه بیائین مابریم دنبال زندگیمون!پی دیش رو بذارید بره دیگه!

استاد"دال":باکدوم کشور مبارزه می کنی بگو ببینم؟

دانشجو:استاد ترکیه یا همون عثمانی قدیم ابتدای قرت بیست!

ناگهان صدای خنده دانشجویان:

دانشجو:استادالبته مبارزه ی مبارزه که نیست می ریم فرهنگشونو نجات می دیم بر می گردیم!و فرهنگ زیبای ازدواج رو اونجا رواج می بخشیم!

سکوت!

استاد" دال" لیوان آبش را درون گلویش خالی می کند و بعد می گوید:

من خودم هنوز مجردم!ولی برین از کلاس من بیرون آقایون داماد! سر دفاع .......

 

چهارده:

ممنون از دانش آموزان و دانشجویان و دانشگاهیان محترم که از اینجا بازدید می کنندو گاهی ...لطف می کنندو بیان می فرمایند

بسیار از بازدید کنندگان محترم متشکرم