یک:

تورا اگر به کفن ... نپیچیده اند ... درد من!

خفته ام درون قبر تو... با کفن!... باور کن!

دو:

پیچید آوای سرمای زمستان ... توی بهار من!

لعنت که غنچه ام! از اجبار گل شدن!...

سه:

اگر خواب دیدم که تو دوباره زنده ای...

دلیل آن که ؛در آغوش می کشم (شبها) خیال تو!

 

 

چهار:

انتقام... کندن رگ من بود از ریشه ی تنم!

تو ... ارزش روح مرا هرگز ... داشتی؟!

پنج:

درسرزمین مرگ ... مرا تاب داده اند ...

من رفتنم به آسمان ... کار هر دقیقه است ...

شش:

مزار شش گوشه ات را دیگر به تن کنم ...

آن پیرهن که مزارم شود ... سرزمین توست ...

هفت:

آمدم گریه کنم ... دستهای کسی نبود که اشکهایم را پاک کند ... آمدم بخندم ...دیدم هیهات روزگار!که خندیدن مناسب من نیست...داشتم درون آینه قبر تا قبر مرگ می دیدم ... گفتم...دیگر چه هراس...

....

بروم بزنم برقصم!ماشاالله خدا نظر کرده!

یک:

آمدیم توی دستشوئی بودیم که قالامب! صدا آمد!...دیدیم همسایه یک عدد کلنگ برداشته دارد داخل خانه اش را نوسازی می کند ... دوباره برگشتیم داخل که چند قطره ی باران مشکوک بارید!...

نگو...آغاز شش ماه بنائی توی سرمان بود!رفتیم طبقه ی بالا اعتراض...گفتند وای چقدر خوش تیپ و مهربانید ! حتی خیال کردیم نکند خواستگار باشند ...برگشتیم!

نهایتا شش ماه روی چشم مان عینک اسبی!( یک نوع عینک مخصوص اسب) می زدیم که بخوابیم و اعصابمان را راحت کنیم از آن طرف بدبختب توی گوشمان انواع پنبه گذاشته بودیم که ...هیهات !چند بار خواستگار آمده بود ... نفهمیدیم!...همین شد که... ترشیده شدیم!

دو:

حواستگار آمده بود که مای ترشیده را ببرد و عنقریب بود که جوابش را بدهیم ...خوشمان آمده بود که ...یکهو دیدیم ؛ صدای خوانندگان غرب زده از خانه ی همسایه ی روبروئی بلندشد... آمدیم بگوئیم بله!... دیدیم خواستگار محترم زنگ زده به کلانتری که بیایند همسایه امان را ببرند ... گفتیم : بابا ما ازاین فرهنگ ها نداریم گفتند : چرا ما داریم !تازه از خانواده ای که یک هم چین همسایه هائی دارند زن نمی گیریم!

آمدند درهمسایه را زدند دیدند حاج خانم باز کرد!نگو فامیل خودشان از آب در آمد!هیهات  که در همسایگی داشتیم به علط کردن می افتادیم !....

درکل خوب شد!

سه:

همین دی شب نه پری شب داشتیم ورقه صحیح می کردیم که دیدیم دانش آموز برداشته هرچی دلش می خواسته جای جواب نوشته ... آخرش هم نوشته: انشا الله نمره بدهید....

خوشمان آمد از این همه اعتماد به نفس... خوشمان آمد از این اظهار خوش بینی!.... بالاخره توی آمار مدرسه ...نمره مهم است!و دانش آموزی که انقدر شعور داردکه می فهمد معلم جهت امار غلط خودش ورقه ی سفید دانش آموز را هم ممکن است بنویسد!دمش گرم که مارا (...) فرض می کند و انقدر چاخان توی برگه اش می نویسد که نگو!

خواستم بگویم دانش آموز عزیز!...نگران نباش!گذشت آن دوران که همه مریض می شدند می مردند!و شما توی برگه هایتان به عنوان عمه ...خاله ...بابابزرگ و ننه جان تان از آنها یاد می کردید!الان دیگر خودمان اتومات شده ایم و نمره می دهیم ... غصه نخور!

چهار:

تو هم ای نازنین!

بگرد مارا پیدا کن!

توی یقه ی پیراهن سفید ات ردیاب گذاشته ایم!و خودمان رفته ایم ... چون هیچ وقت انقدر که تو برایمان مهم بوده ای ...خودمان نبوده ایم ...

بهرحال ...آخرشب که بر می گردی ...خیالمان راحت است که رد یابمان (اوکی) است! و خودمان هم!...

فقط: لیلی!

هشت:

ترومپ!

غلط نکنم دنیا راست گوست ...

به جان شریف خودت ... ماهم!

 

نه:

مامامن بنز:

پراید!بوگاتی مریض شده؟چرا به من نمی گی این قرصارو برای کی می گیری؟

پراید:

اینا؟همش ویتامینه!یه مدتیه داریم رژیم می گیریم!

ننه خاور:

چی می خورین؟من دارم یه سری جدید می خورم ...دونه ای 30 هزار تومن!

مامان بنز:

ننه خاور !اون کوفته ای که من می پزم و شما می خورین ... توش همه چی هست ...به نظر من پول دور ریختنه!

بابا پژو:

آره!ننه جون... راس میگه....فک کنم شما از این وزنتون ...لاغرتر بشید!

بابا بیوک:

من از اول تپل دوست داشتم!گشتم سنگین وزن ترین خانم ایران رو پیدا کردم!

پراید با خنده:

دمت گرم!بابا بیوک!

بوگاتی:

پراید قرصامو گرفتی؟چرا به مامان بنز نمی گی من فوبیای تصادف گرفتم!

مامان بنز:

یعنی می ترسی ما توی خونه بخوریم به هم!20 روزه از خونه درنیومدیم بیرون!

پراید:

نه مامان!وسایل اش گرون شده اضطراب گرفته ...مثل من که نیس!

بابا پژو با خنده:

خوبه خودتم می دونی...!

...

ده:

رهبرم ...

دیگر درد نیست که درعاشقی ما ...

نیامده باشد سراغمان ...نشود جزو جانمان...

 

 

یازده:

متاسفانه سقوط هواپیما و ناوگان مسافربری هواپیمائی بدترین سانحه درجهانه که غیر قابل توصیفه و البته سفر با هواپیما راحت ترین و درعین حال مرگبارترین سفرهاست ...

دریغ که از اونجا که عمرداشته ام هم با این وسیله سفر و هم اضطراب رو تجربه کرده ام ...

زبانم قاصر از گفتن تسلیت هاست به بازماندگانی که عزیزانشان  درسانحه ی هواپیما اخرا از دنیا رفته اند ...

آنقدر غم داشتم که نوشتن هم ممکن نبود ...خدایشان بیامرزد و روحشان را قرین رحمت کند ...

دوازده:

توی فضا نشسته بودیم که یکهو ... دیدیم دارن برامون چلوکباب بناب می آرن!گفتیم: به به! قدرت خدا ! ببین تو فضا چیا هست! که...

یدفعه ای آلارم خطر رو زدن ... رفتیم دیدیم چی؟ درجه حرارت کره ی زمین هی داره بالاتر می ره ...

گفتیم حالا آلارم زدین...ما چکاره ایم؟گفتن هیچی!فقط خواستیم اطلاع رسانی کنیم که کره  ی زمین درمعرض خطره!...

بعدا فهمیدیم یه جائی داشت روی زمین می سوخت ...همون موقع شایع شد که نکنه کبابا گوشت کانگورو باشه!

دیدیم بهجت خانم جون...پیام داد : نخورید!مشکوکه!

ولی ما خورده بودیم ... !جل الخالق از شیکم آدمیزاد!