یک:
تدبیرم نبود ...جنگ با لشگر چشم تو...
دوسپاه سیاهپوش مرا کشتند...ومن درصلح بودم!
دو:
سپیدارها...تاب راقبول کردند!
من دوازده ساله بودم که ازکنارشان تا آسمان می رفتم!
سه:
شهرتم درشهر شیرین بود ومن...
ظاهرافرهادرامی شناختم ازدور!
چهار:
بستنی ایتالیایی ...هم ...وطنی ست ...
این همه را باکدام هواپیما آورده ایم ...
تادل اکبرمشدی را بشکنیم !
پنج:
پشت کوه های تهران ...گرم است ...
به خانه هایی که...تادشت ورامین ...
زندگی را فریاد می زنند !
شش:
تب آلود وبیمار...آمده بودم...
چراغها روشن بود و یار...دربازنکرد!
هفت:
برای اینکه نخوابیم...قهوه خوردیم...
امتحان عشق فردابود وماتاصبح بیدار!
هشت:
مزرعه ی ذرت ...مرابلعید !
بسوی آتش می رفتم ...تاچندتایشان را کباب کنم!
نه:
خانم "ن"دیگر شش ماهی می شود که شمارا ندیده ام...
ولی هنوز مزه غذاهایی که برای بچه های خاص می پختید ...زیرزبان من هم هست...
بخصوص "فیله"...فردابرمی گردم !باورکن!
ده:
قدرم به قدرقبرم باشد...بدنیست!
قراراست تاابد ...آنجا بخوابم !
یازده:
نقاشی ازگالری آران سرکارخانمmariam quil