یک:

از میان گلبرگ های بهار نارنج؛ یک مشت ...

از میان صدف های ساحل ؛ یک مشت ...

از میان برنج های خوشبو ؛ یک مشت ...

همیشه درهمین تهران ...

یک مشت دارمت ... شمال!!!

دو:

بین شهرهای غمگین!

                          ستاره ها نیستند !!!

از بس لامپ لامپ لامپ ...

                             وکسی خاطرش نیست ...

                            آسمان چه نقشی می توانسته ... درزندگیش ایفا کند !!!

سه:

دورریختمت و اسناد همه کاغذ بودند ...

                                      از اشتراک " من و تو"!

. کیسه ی آبی زباله ...

                                 هم قد خودم ...

                                هم وزن خودم...

                         اشتراکات مارا درون خود ... تا سطل زباله برد ...

دیگر مشترک نیستیم ...

                            بین کاغذها و اسناد و آدم ها ...

                           هرکدام پرواز می کنیم ... فردا... سوی مملکت دیگری!

 

 

چهار:

یوسف را خوردم ؛ شخصا؛ آنقدر خوشمزه بود ...

که گرگ ها وقت دریدن من؛ شک نکنند!

پنج:

عشق قدیمی من ...

میان عروسی مرد!

وقت رقصیدن ...

وقت خوشی...

و...

هیچ کس شک نکرد ... از اینکه

غمگین است...

یا حتی ...

میان جمع خوش نیست ...

با لباس شیک ...

وشکم پر...

و شاد ...

تا قبر!!!

شش:

مزار شش گوشه ات را حسین(ع)... فراموشم چطور؟

از داستان عاشورا؛ رقیه(س) تا زینب(س)...

 

 

هفت:

یک/

دربخشی از " نوارکاست" داستان علیمردان خان؛ (داستانی قدیمی از یک پسر بچه ی بی تربیت) می شنیدیم که:

خودم رو برات لوس می کنم ....................از سیبیلات بوس می کنم!!!

گرچه درانتهای داستان آن پسر بچه ی بی تربیت" علیمردان خان" ادب شد و دست از آزار و اذیت همه برداشت...(پدر؛ مادر؛ گنجشک روی درخت؛ دایه؛ دائی و خاله و...)...

ولی برای نسل ما علیمردان خان از یاد و خاطره ها نرفت!و متاسفانه من یکی ؛ سیبیل آن کسی را که می گفت ... فراموش...(؟).

آن زمان سیبیل بدجور مد بود!و بدبختانه مثلا دررستوران ؛ دقت که میکردی مشغول تنظیمات بودند که درهنگام میل کردن غذا؛ بدترکیب نباشند!

همین دیروز داشتم با عکسهای اصلاح شده ی ناصرالدین شاه و مظفر الدین شاه و صدای اصلاح شده ی ایشان می شنیدم که... هیهات من بلند شد ...

ای خدا!چقدر ماهنوز ناصر الدین شاه و مظفرالدین شاه داریم ... سیبیل سیبیل که تنظیمات سیبیل هم از شاهکارهای روزگار است ... اگر بدانیم ...

دو/

خوب اگر اشتباه نکنم... ماجزو " اولین " ها بودیم که فهمیدیم " قانون " خوب است!

و ... هرطور شده سیبیل اش را گرفتیم و گفتیم" باید" اینجا وایستی تا ما " قانون" داشته باشیم!

ولی از آن جائی که جزو " اولین" ها هستیم که " باهوش" هم هستیم زود فهمیدیم " قانون" " بدرد " نمی خورد!!!

بنابراین " قانون" هی سیبیل کلفت شد ولی " بدرد" " بخور" هم نشد.

.و کلا جزو آن دسته از ملزومات که " هست" ولی انگار "نیست"!!!

جزو " خوشگلترین و مردانه ترین " های جهان است ولی خوب دیگر...

اینجا اگر این چند خط را نمی نوشتم " بهتر" بود ولی خوب نوشتم!" مرض" که شاخ و دم ندارد!!!

سه/

آن چه درمورد دختران قدیمی می گویند که سیبیل داشتند و ابروهای پرپشت و چه بسا برخی پسران دراوقات خواستگاری ترسیده و بیهوش دوراز جون فوت و اینها نموده اند... دروغی بیش نیست!!!

از قدیم وسایل آرایشی فراوانی وجود داشته که بدبخت امروزیها خوابش را هم ببینند ... یکیش همین سرخاب و سفید آب!

دیگر ببین چطور که برخی از پسرها خود را آراسته و درمجلس زنانه قابل تشخیص نبوده اند ( یا شنیده شده که از دست قانون فرار کرده اند)...

کلا عده ای می خواهند سیبیل را وجه " رعب و وحشت " درجامعه قرار دهند ؛ که بسیاری از مردان با وجدان و متعهد " نقشه ی آنان " را بر آب کرده و سال هاست که" سیبیل " خودرا تراشیده اند...

چهار/

ای نازنین...بر" سبیل" عشق بود آنچه تو کردی بامن ...

بسیار می پرسند که " ای تنها" بگذار و برو...که من معتقدم " تو باز میگردی...

همیشه از بازگشتن بیشتر می هراسم تا هرگز نیامدن ... که عشق همان بازگشت است ...

دنیا شاید همین " تو" نباشد ؛ شاید هزار بشود که بیایند و داخل داستان زندگی آدم مثل ماه تابان بدرخشند ولی ... " یکی " تنها" یکی" چون موج باز می گردد و باز گردد دریا دریا همین موج است که پایت را نگه می دارد ...

اللیلی !

 

 

هشت:

بایدن!

ای که درکوچه ی " یو اس " ما می گذری!

برحذرباش که سر می شکند دیوارش!

 

نه:

ننه خاور:

از بس خندیدم ؛ حالم وسط کوچه خراب شده ؛ جناب آریاخان من و بیوک رو سرکوچه دیده ؛ فکر کرده من رفتم دوبی با بهروز وثوقی برگشتم !انقدر بیوک رو بوسیده که نگو! بعدشم اصلا اجازه نداده بیوک حرف بزنه ؛ وعده گرفته هممون بریم شام خونه شون!!!

بابابیوک:

تو چرا هیچی نمی گفتی ؟ یک کلام می گفتی جراحی زیبائی کرده؛ خوش تیپ شده؛ یعنی چی رفتی دوبی با وثوقی برگشتی؟

مامان بنز:

قلبم داره از سینه ام می زنه بیرون؛ فردا پرواز دارم آلمان؛ خدا می دونه من رو ببینن چی بگن!هنوز تو ایران که کسی من رو ندیده!

پراید:

اولا ننه جون ؛ بابابزرگمون 70 سالشه نه 82؛ که جناب آریا خان فکر کردن ... دوما شوما چرا استرس داری؟ من قبلا عکست رو فرستادم برای کارگردانتون!

مامان بنز:

هم می خوام بزنمت!هم می خوام ببوسمت!

باباپژو:

آقا جان؛ ما الان همه مون خوشگلیم؛ می گم پاشیم بریم خونه ی آریا خان راستش رو بگیم ؛ خوشحالش هم بکنیم!

 ننه خاور:

چی میگی؟ همین طور پیامک و پیام واتس اپی که دارن می نویسن" خاور توچه نسبتی با بهروز جون داری" ایناهاش!

بابابیوک:

علط می کنن!بده به من ویس بذارم ... " منم ! بیوک"!

لامبورگینی و پورشه:

وای بابائی!یکی از هنرپیشه های معروف برای ما نوشته" مامان بزرگتون قبلا نامزد بهروز جون بوده"؟

بابابیوک:

یا علی ... پاشدم جیگر همه شون رو دربیارم !

ننه خاور باخنده:

بیوک اینقدر به خودت فشار نیار!فشارت میره بالاها!... خوب خودتی دیگه!

 

ده:

رهبرم ...

روز نیامد که نباشیم به یادت ...

از عشق علی (ع) و یاد علی(ع) و فاطمه زهرا(س)...

 

یازده:

یک/

خیلی تفاوت هست که بین انسان ها و سایر موجودات؛ که انسان را متفاوت می کند ؛ یکی و شاید یکی از متفاوت ترین ها " صدا" ست!دلیلش هم عجیب است" هوا؛ جاذبه؛ خود زمین..." اما از آن جالبتر اینکه همه ی موجودات گوش دارند و از شنوائی لذت می برند!

دو/

بهترین صداها و لذت بخش ترین صداها ناشی از بهترین حنجره هاست!روی گیاه؛ روی آب ؛ روی همه چیز حتی ترشحات هورمونی اثر می گذارد ؛ خلاصه بگویم ؛ انسان حرف اختیاری را قانون کرد تا صحبت کند ... بارها هم شنیده ایم در روایات مختلف... که بهترین صدا صدصای انشان و بدترین(/)... می باشد!

سه/

آلودگی صوتی خطرناک است؛ چه صداهائی که می شنویم و چه آن ها که نمی شنویم!چرا که صدا یکی از ماندگار ترین وضعیت های فیزیکی جهان است ... چرایش را نمی دانم ؛ جهان دارد گرم می شود و ممکن است تا 25 سال آینده به درجه حرارت سیاره ناهید هم برسیم!

چرا منشا صداهای آلوده را پیدا نمی کنیم؟ آیا قرار است جایزه بدهیم به کره شمالی که ساکت ترین های جهان است؟

چهار/

می دانم بهترین جای دنیا جائی ست که مردمش خوب حرف می زنند و شاید صدایشان درحدیست که ما اصلا نمی شنویم ؛ نگردیم که خیلی ها هم چشم دیدنش را نداریم ...

پنج/

ای بی تربیت!قردا بخواهند دانه دانه صدا و حرف های تورا بشنوند و یکی کی با پارتی بازی پاک کنند !ای خاک برسراین همه بی ادبی را کجا و توی کدام فضا بریزند دور!توی کهکشان هم آبرویت می رود!

 

 

دوازده:

نشسته بودیم توفضا یهو دیدیم ... از زمین خبر رسیده که بدوید که ... عروسیه!

من که اصلا عشق و عاشقی رو نمی فهمم ... گفتم: بابا عروسی کیه تو این بدبختی! گفتند: مری پاپینز و آقای بنکز!

یعنی از خنده داشتم لبهام رو گاز می گرفتم ... حالا چرا ما بدوئیم!

بعد منبع خبر از زمین گفت: چه می دونم؟ حالا یه تکون می خوردی اشکالی داشت؟

فرمانده سریع نوشت:درفضا عروسی معنا ندارد و اینجور مراسم درزمین به فضا مرتبط نیست!

یدفعه بهجت خانم جون پیامک دادن: اه؟ خواهر خودتونم بود....

که فرمانده عصبانی شد و از حضور ما رفت ...

منم جواب دادم: بابابهجت خانم جون ... جل الخالق!فامیل ما تموم نشد؟ تازه حالا عروسی ام می کنن؟

 

 

استاد" دال"؛ وعده های دانشجووانش را انجام داده ؛ تلفن کرده بیایند و سفارش هایشان را که داده بودند تحویل بگیرند و بروند:

استاد " دال":

12 تا پادار رنگارنگ تو .........12 تا بی پای رنگارنگ هم مال تو ...

دوتا نون سنگک تو ... دوتا بربری ام تو ...

اینم نامه ی مامان جنابعالی که نوشتن.... اینم نامه ی مامان و بابای جنابعالی ...

این سه تا شلوار جینی که تو خواسته بودی ... اینم سه تا شلوار پارچه ای تو ...

درضمن بابای تو گفت ماه دیگه میآدش و کت و شلواری رو که سفارش دادری میاره ... بابای توام گفت: منم همین طور!

/:

دستتون دردنکنه استاد! ما خجالت میکشیدیم ... گفتیم بهتره شما انجامش بدین!

...:

استاد نامه ی من رو لطف کنید با احترام بدید ؛ مادرم گفته که دعای امتحان نوشته که من استفاده کنم ؛ قبول شم!

استاد" دال":

مگه مشکل درسی داری؟ تو که ماشالله شاگرد اولی؟

...:

نه استاد فقط یک کم دلمون تنگ شده؛ رفتیم با کشتی مسافرت گشتیم !

استاد" دال" با تعجب:

با کدوم پول؟دزدی کردین؟

...: استاد اصلا ما اون چیزی که نشون میدیم نیستیم ؛ داریم ترانه سرائی می کنیم !

استاد" دال" :

چی؟با این همه...

/:

استاد ما انگلیسی مونم خوبه ... فقط مثلا بلد نبودیم!ترانه های خواننده مشهور(بیب) رو ما نوشتیم...

استاد" دال" با عصبانیت:

من خسته ام؛ وای خیلی دیر وقته؛ مرخص میشم!

...:

استاد الان میریم؛ وای دیروقته ... ببین پاشو بریم!

/:

استاد دستتون درد نکنه؛ قبول زحمت فرمودید! شب بخیر!

استاد" دال" مرد حسودی نیست ولی با خودش می گوید این همه سال تنها نشسته چه خوب بود از این کارها می کرد ... حتما پول خوبی تویش است!صدسال نشسته و از جیب هم خورده ...

عجب!

 

چهارده:

یعنی نمی شود وقتی " دزد " هستیم کمی نرم؛ مهربان؛ خوش فکر ؛ خلاق؛ و خوش تیپ و حرفه ای باشیم؟

بعضی ها را در بهترین وضعیت می بینی ؛ فکرهای خوب نمی کنی... و دزدی هائی که خیلی خشن اند نمیفهمی!!!

یادم است دوستم با دزدی ازدواج کرد که شبانه آمده بود منزلشان دزدی؛ عکسش را توی قاب اتاقش دیده بود ؛ نامه ای نوشته بود و فقط قاب عکس را برده بود...و رفته بود... بعد با اخلاق ؛ مهربان؛ شیک؛ لوکس؛ آمده بود و نشان به نشان نامه؛ ازدواج سرگرفت ...

فکر کنم می شودها ... حالا باز خودتان می دانید!!!

 

سلام؛ ببخشید جدیدا تکه تکه می نویسم؛ پیر شده ام و یکهو درتوانم نیستheartsmiley