یک:

نشد که دست من از سرنوشت تو ...کوتاه!

نوشتمت که ...افسانه ها شوی ... فردا!

دو:

توی سرم صدای آبشار بودوخدا ...

نمی شنیدمت که صدایم کردی: لیلا!

سه:

دردرا که می نویسی ...خون می چکد از چشمت ...

دردا که درد من ..."هرگز "درمان نمی شود با اشک!

چهار:

چشیدمت که صدای بال یاس می دادی ...

توی هوای ملس با چای ... توی لاهیجان!

پنج:

انکار کن مرا ...

من که ادعای پیامبری نداشتم!

مثل خودت که ...

ادعا می کردی و ... خبر هم نداشتی !....

شش:

مزار شش گوشه ات را به قدرجان آمده ام ...

میمیرم اگر درمسیر تو ... حسین(ع)...مردنم شهادت است ...

 

هفت:

توی کیفم قبلاها چه بود مثلا؟نان و پنیر!کتاب های درسی ... تحتمالا بعدها مقدار بیشتری پول برای رفت و آمد ...خرید ...گاهی لوازم اریش و این روزها ...انواع قرص!

...

دزدعزیز!

نمی دانم تو مرا چگونه شناخته ای که هیچگاه گذارت به کیف من نخورده است!فکرکنم می دانی که به قدرکفایت آمد و رفتم همیشه دارم و آنقدر مهربانی که دلت به رحم می اید که چگونه می خواهم به منزل برگردم ... شایدهم خودت را به زحمت رسوائی نمی اندازی که دریغ 50 تومن ببری و من هوچی فردا بگویم 100 تومن داشتم که رفت ...

بهرحال امروز می خواهم میان همه ی تشکرهتئی که از مان بچگی داشته ام از شماهم تشکر کنم ...

روز ی چند بار به من سفارش می شود که مبادا رمز کارتت را که می گوئی از کارتت سو استفاده شود که خوش بختانه یکی که به من می گوید گدای فرهنگی خیالم را راحت کرده که ...ای عزیز!مگر چقدر همان اول توی کارت تو پول می ماند که مردم زحمت رسوائی به خویش بدهند و بخواهند از توی کارتت پول بردارند ...!..

باید بگویم من دزد عزیز!معرفت شما را با پوست و گوشت و تن خود کاملا لمس کرده ام و باید خدمتتان عرض کنم که انگار مدیون روانشناسی جنابعالی یا دستگاه های پیشرفته ی جنابعالی ام که هیچگاه هیچ چیز از بنده کم و کسر نشده!...

لذا دراین فضای فرهنگی که بصورت رایگان همه درآن مشغول فعالیتیم ...خواستم از جنابعالی و همکارانتان کمال تشکر را بنمایم و بگویم متاسفانه حتی عشق دزدی هم که از موارد دزدی های قدیم و جدید بوده و هست از دل شما برنیامد که فکر می کنم قربان خدابروم دیدید که من چه عرضه ها که ندارم ...

...

درهرحال انشالله دعایتان می کنم که صدسال درکسوت دزد بمانید و انشالله خداوند سایه اتان را بالای سرزن و بچه هایتان نگاه دارد ... از این لحاظ که معرفت خوب است و ما جائی خوانده ایم مهمتر از مهم بالاتر است و معرفت از 50 تومان گرانتر است و این معرفت را درچهره ی شما که اصلا بهتان نمی آید دیده ایم ...

قدرت خدا کسی نمی اید از شما تشکر و تقدیر کند و شاید هم بکند ولی ما که دیگر میان سال شده ایم و یواش یواش داریم سردو گرم روزگار را می چشیم تومن به تومن آدم ها برایمان فرق می کند و این چیزهارا می فهمیم ...

" با تشکر و امتنان فراوان ....فرهنگی نیمه قدیمی ...سیده لیلا"

 

 

هشت:

ترومپ!

بیقرار دیدار یواس شدیم و نمی دهی ...

اجازت کتبی جهت دیدار ... چرا؟

نه:

مامان بنز:

پراید...اون دوتا خانم که تا منظریه سرویس اشون رو گرفتی کیاان که تاکسی می گفت؟

پراید:

دونفر آدم .مگه شما میری آلمان ...مدیر صحنه ی هشدار برای کبری 11 رو به ما معرفی می کنی؟

مامان بنز:

نه!...همین طوری سر یه جریانی...

بوگاتی:

مثلا چه جریانی؟

مامان بنز:

راستش پری شب یکی خونه تلفن کرد به نام اولی!می گفت ساکش تو ماشین شما جامونده!

پراید:

خوب چرا به خودم نگفت؟بعدشم کی شماره ی اینجارو به اونا داده؟اونا اصلا با خودشون ساک ندارن؟

مامان بنز:

آهان!لابد اشتباهی شماره ی خونهی مارو گرفتن!اصلا یکی دیگه بوده ...جدی نگیر!

بابا پزو:

ببین بنزی انقدر ته ماجراهای کاری مارو نگرد!بعدا یه چیزی پیدا می کنی ناراحت می شی...

مامان بنزباخنده:

مثلا؟

باباپژو:

عقدنامه!

مامان بنز با حرص:

مثلا عقدنامه کی؟

باباپزو:

عقدنامه خودت و من!

بابا بیوک:

هی پژو!پاشو امشب نوبت توئه که نون بگیری ... با عروس منم خوب حرف بزن...فهمیدی؟

باباپژو:

چشم!

ده:

رهبرم ...

کلید محبت و عشق ما به آل علی(ع)...

عشق ما به ولایت فقیه است و ...علی ...

 

یازده:

من دوست ندارم خونه ها ساکت باشن وم ازشون صدا درنیاد ...قدیما تو خونه ها عروسا و پسرا و دخترا وم داماداو نوه ها دورهم صداشون تا سرکوچه می رفت ... یعنی چی خونه ی سوت وکور!انقدر مردم بگن بخندن که نگو!دادبزنن که نگو!دعواکنن که نگو!نه اینکه یه خونهی دویست متری باشه...یه آدم با دو تا سگ ...این بخوا د حرف بزنه اغون دوتا فقط بگن واق واق حالا شاید میو میو !شایدم قورقور یا هرچی ...

انقدر لذت بخشه خونه ها ی گرم و صمیمی با صدای خنده ی بچه ها و بزرگا که نگو ...بشنن از هردری ام که می خوان حرف بزنن!چاردیواری اختیاری ...

دوازده:

نشسته بودیم توفضا یهو دیدیم که ارتباطمون با فامیل برقرارشد ...یکی شون که نمی خوام بگم کی ...گفت:لیلا جون یه عده از همسایه هامون اومدن اینجا می خواهیم ده دقیقه ده دیقه ارتباطمونو بفروشیم ...این بیچاره ها هم فضارو ببینن!انشالله که جبران کنیم ...

دیدیم خوب فامیلن ...گفتیم اشکال نداره ...حالا هربار ما مرتبیم ...درست رفتارمی کنیم ...شدیم نمونه ی یه فضانورد عالی!چون فامیل ارتباطمونو دارن با مردم شهر خودشون می فروشن ...شایدم دیگه یه شبکه بزنن ...ما لایو بریم !

چند تا شونم اینجا ازبعضی از فضانوردا خوششون اومده می خوان بیان فضا خواستگاری ...تا قسمت چی باشه انشالله !

 

سیزده:

رفته بودیم کره!

توی سئول داشتیم قدم می زدیم ....

وترانه می خواندیم ...

دلمان برای زنجان تنگ شد ...

غم توی کره طعم عجیبی داشت ...

مثل غروب ته چاه!...

رفتیم لب ساحل ...

بدون نان بربری ... پنیر تبریز و گوجه فرنگی ...

قدم زدیم و ...برگشتیم ...

 

چهارده:

فحش که همیشه خانوادگی نیس!بعضی وقتا اقتصادی یا اجتماعی یاسیاسی یا سینمائی یا تجسمی و یا حتی باورکنید یا نه...روحی و روانی هم هست ...

منتظر نباشید یکنفر مودب درموقعیت هائی که هستید فقط مادر مامان یا پدر یا بابا تونو فحش بده!

حالا ببخشید ببخشید خواهر یا عمه!دقت کنید!دقت کنید!مردم زرنگ شدن!

 

عکس های بالا مربوط می شن به شهر قدیمی ومتروکی درژاپن که عکاسی شهر نشین های قدیمی این شهررو برگردانده تا در موقعیت هائی که بودن ... عکس های جدیدی ازشون بگیره ...

 

پانزده:

برای اینکه تجدید خاطره بکنم باقدیم تصویر یه برنامه بامزه قدیمی رو درانتها برتون می ذارم ...

یادتون می آد ...چاق و لاغر؟