یک:
گوجه های قرمز توی ظرف آبی ...
هنوز مانده تا سالاد!...
هنوز مانده تاعطر لیموی شیرازی ...
هنوز مانده تا ظهر ...
هنوز مانده تا مرگ من ... به ساعت آفتابی!...
...
دو:
موی مرا توی چنگ خود سال هاست نگه می داری...
قسم قسم!که انگار جان من توی دست های توست!
سه:
می شکنی تن ام را توی جهانی که برای دیگران مفهوم ندارد ...
اما سالمم!
دریغ!اگر تو هم توی همان جهان!زنده بمانی!
چهار:
مشغولم به نوشتن از تو ... توی دلم هزار سال ...
مهم نیست سواد نداری ...حتی برای خواندن چشمم!
پنج:
بینی به چه کار ایدت وقتی که بوی من دست تو نیست ...
کسی برده است خانه اش و عطر مرا دود می کند!...
شش:
مزار شش گوشه ات را زیاتها نوشته اند ...
من همین بلدم!:السلام علیک یا حسین بن علی(ع)...
هفت:
ودیگران نوشته اند که جنابعالی کدام جیمز باند بوده اید مثلا ؟ که باید عرض کنم دوستان امثال من درداستان های چنین خفنی سال هاست مرده ایم ... !!! عرض کنم مثال:
با مخاطبی شما:
یادتان می آید که شما مامور مخفی درداستان حمایت از حیوانات بودید ...چند سالی درجنگل های اطراف با شکارچیان ناجور چنان در آمیخته بودید که نگو!درحادثه ای ذکر نشدنی زبان بسته هائی یکهو از روی زمین محوشدندوجنابعالی درحرکتی حیرت انگیز و درکمال"وبلاگ نویسی" نسوانی را معرفی نمودید جهت پیوند...
خب ما کجای کار بودیم؟ نه نسوان بودیم!!!نه حیوان بودیم و نه مسئول مربوطه!اصلا به ما چه؟!
درداستان دیگری که البته خیلی واضح عرض کنم ...جزو کچل های بودید!سیب های شهر دنبال شما می گشتند ...عرض کنم خدمتتان روی هرچه کرم بود سفید کردید و درعاقبت معلوم شد ما چه کاره ایم؟
نه سیب؟ نه کرم؟نه فروشنده ی سیب؟واز همه مهمتر دزدوانت؟
درداستان دیگری که باز قابل ذکر است ...میمون های شهر قرار بود دریم فیلم آلفرد هیچکاکی نقش چنگال را بازی کنند ...خلاف نظزما!که منتظز پزندگان بودیم چی شد؟ هیچ چی!
ما نه مردم شهر بودیم!نه میمون بودیم!نه با آلفرد هیچکاک صنمی داشتیم ...نه انگلیسی بلد بودیم و نه اصلا شی ای به نام چنگال را می شناختیم !پس چی شد نبودیم !آیا مرده بودیم ...معلوم نیست!
دریکی از هیجان انگیز ترین داستان های شما ...دوست دوران خردسالی ما ...."کوزت" را به فرزندی قبول کرده و یک جایزه بین المملی دریافت نمودید:
این وسط ما که بودیم؟
فانتین بیچاره؟ژاور؟تناردیه؟خواننده بدبخت بینوایان؟آچارفرانسه؟جلدکتاب؟خیر!کلا مرده بودیم!
ودرنهایت تقدیمی:
ای جیمز!ای باند!ای کلا جیمز باند!
ای مجهز به دستگاه!نور به قبرمان ببارد ...که وسط داستان شما ...بالای داستان شما ... انتهای داستان شما ...اصلا نیستیم!از بیخ تعطیل!یک چیزی درحد مرگ و بالاتر!خدایا شکر!
هشت:
ترومپ!
ترتیب عشق مارا خداداده و بس!
نگران نباش !بالاخره خدائی هست!
نه:
پراید:
مامان شنیدی دوباره خانم مددی آمار جهانی نداره؟
مامان بنز:
جهنم!آدمی که گورنداره کفنش کو؟
بوگاتی:
وا مامان !این چه حرفیه می زنی؟ما با خانم مددی مشهورشدیم!
مامان بنز:
جهنم!یه نگاهی به خودت بکن!من و تو ما به خاطر موتوری که داریم مشهور شدیم...توی وجودمون موتورهست می فهمی؟ تو بوگاتی...بچه هاتم لامبورگینی و پورشه!
پژو:
راستشو بگو بنزی چی شده؟
مامان بنز:
تاکسی از صب تا حالا جواب نمی ده!
پراید:
مامان بی خیال!من و بابا که از صب تا حالا اینجا نشستیم ...
ننه خاور:
پس موضوع خانم مددی چی؟
بابا بیوک:
حوصله ن وار آروات!نه دئیر سن!اه...
ده:
رهبرم ...
مردیم اگر خیالی نیست...سبز خواهد ماند ...
آن پرچم همیشه برافراشته ی آل علی (ع)...
یازده:
یعنی من اگه ااز ابزار ویراستاری" بیان" ونوشتاریش البته عکس بندازم و اینجا بذارم خدائیش می نویسید یا تو دلتون می گید شما بدبختا چه جوری تو این وبلاگا می نویسید ...دسترسی به صندوق هیچی ...یعنی یه سری از ابزارای بیان دیگه کارائی نداره ...
عزیزجونم که دکتر ارتباطاته می گه (البته با مسخره) که قربونت دنیای وب یک(1) سال هاست تموم شده ولی تو توش موندی که چی بشه برو تو تلگرام و اینستا ولی چطوری بیام بگم که عقل ناقصم می گه تو یه فضای ایرانی یا ظاهرا ایرانی یا ایرانی شده بنویسم ...با این همه بدبختی چطور ؟
گاهی حتی با گریه!...بابا به غلط کردن افتادیم بیائید مارو ببرید ...یا بندازید بیرون اینجارم مثل پرشین بلاگ شخصیش کنید ...والسلام ...دیگه این جوری که بوش می آد دوران باز نشستگی ما رسیده!
دوازده:
ما توی فضا می شینیم تخمه ام می خوریم به کسی چه مربط؟
بابا اینجا فضاست ...کهکشانه!چه می دونم بی نهایته دوتا دونه پوست تخمه اصلا چی میشه کجا می ره ...زنگ می زنید از زمین فضارو آلوده نکن!خب توهم اینجا بیکار بشین ببینم چی کار می کنی!
حالا بهجت خانم جون یا آذرخانم جون!
سیزده:
من اینجا مطالبی رو می ذارم که بیشتر سلیقه خودمه عکس ها و مطالب شاید بعضی وقتها ربطی هم نداشته باشن ولی می ذارم ...چون جز علاقه مندیهامه ...از بعضی شعرها هم پرهیز نمی کنم چون سخن زیبا از شاعر شنیدنیه منکه با اعتقتدات اون حال نمی کنم ...پس دنبال خط و ربط نباشید لطفا ...
رفتیم از دست بیان هزار سال بخوابیم یه روز با ماست یه روز علیه ما انگار ما با دست خودمون اینجا نشستیم عالیجنابان عشقولی اینجا بزنن تو کله مون!حیف!
سلام رفیق مارو لینک نمیکنی تو سایتت؟
عنوان:چت روم
لینک:http://www.parsigap.com/
بازم بهت سر میزنم لینک کرده باشی خوشحال میشم نکردی هم همین که خوندی نظرمو ممنونتم