یک:
هرگز نپرس از من ..." چرا خودت"؟
من پاسخی برای قلب خودم هم ... نیافتم!...
دو:
اکنون شنا می کنم میان دریای واژه ها...
تا تو بیائی و از غرق نجاتم دهی .......... شاعرم!
سه:
کو لب های تا خورده ی کاغذ شعرم!...
که نشان می دهد تو مرا خوانده ای تا مغز!
چهار:
بین ما دو آبی ... انتظار بود ...
چشم تا چشم ...
فرو نبستند ...
دریا و آسمان!
پنج:
من در شهر واژه های تو ... لیلی ...
تو درزندان چشم من ... مجنون!...
شش:
مزار شش گوشه ات حسین(ع) تا می طلبد مارا ...
دست از طلب نداریم تا بگیریم حق عشق ...
هفت:
مدت هاست که درونمان با بیرونمان فرق می کند و چه مدت هاست که بیرون زیبای مان از درون زشت مان گواه نمی دهد اگر همه درون و برون زشتی و درون زیبائی بود ... خدامی داند ...
...
گاه درون زیباست ...آبی روشن است بنفش است ...سرخ است ...سبز است و بدبختانه چه بلدیم که بلد نیستیم بیرونمان را تزئین کنیم ...رنگ و آب و لعاب بدهیم و شاید دنیای بیرون هم اجازه ی این کاررا بما نمی دهد ...چه می دانم که سال ها بیرونمان می شود سیاه و کبود و درونمان رنگین کمان هفت رنگ دست نیافتنی باقی می ماند ...سال هاست کسانی می شناسم در مجردی که درون مایه ی هفت رنگ رنگین کمانشان ناشناخته مانده است که اگر طلا شناس باشیم و جواهری حتما ارزش انها خواهیم دانست و همدگر را خواهند شناخت که دنیا دنیا عشق بین رنگ های مثل هم می تواند تولد داشته باشد و بدنیا بیاید ...
...
گاه درونمان چرک است و بیرونمان رنگ طلا و لعاب های رنگی می زنیم که می دانیم چه هستیم و گاه نمی دانیم که مورد اول خدای ببخشد از ریا و دروغ و فریب و درمورد دوم خلق و خدای و خودمان درعذابیم که درمورد اول باز خودشناسی هست!ولی درمورد دوم خودمان ...حیف!تن نمی دهیم به کار روی رنگ درونمان ...زبانم لال به چرکی و سیاهی عادت می کنیم و با یک واژه یا چمله : ولش کن ...دنیا و اطرافمان را به آتش می کشیم!
....
دوستت دارم نازنین!
دنیای فوتبالی تو بین رنگ های زنده می گذرد ... " سرخ و آبی " که گاه گاه یکی بر دیگری غلبه می کند ...دریای خون و آسمان!
آن دریا می جوشد و آن یکی هم میان ابرها تلاطم می گیرد که گاه دنیای خاکستری ما که دیگر پیر شده ایم ...بین رنگ های زنده ی شما از خجالت می میرد و سعی و سعی تا همرنگ جماعت شما شود و زنده بماند و جان بگیرد وروزها می گذرد و عشق می کند ...
دوستت دارم نازنین!
درکمین من میان دنیای رنگ های سرخ و آبی فوتبالی ...زمین برای من سبز است و دیگران برای من حکم یار را دارند تا بتوانیم به تمام دروازه های دنیا گل بزنیم ... می دانم میان دنیای فوتبالی تو خواهم مرد!میان سرخ و آبی و سبز و دروغ نباشد رو به آسمان!...
...
" لیلی"
هشت:
ترومپ!
خسته نشدی از بس که مارا شستی!
گناه و گناه و گناه نکرده بسیار است ...!
نه:
پراید:
مامان مامان !صد تومن بده سوپری اومده دم در پول کم آوردم!
مامان بنز:
مگه چی خریدی؟ خودم امروز صب رفتم خرید همه چی خریدم!
بوگاتی:
خرما و پنیر تبریز!
مامان بنز:
چی؟ همین دوتا قلم؟
ننه خاور:
عزیزم!بنزی جون!هشت نفریم سر افطار هر کدوممون یه قوطی کبریت پنیر بخوریم میشه 250 گرم !دوتا دونه خرما بخوریم میشه نصف جعبه ... چیکار کنیم؟!
مامان بنز:
خوب پریاد گفت بقیه پول رو بیار حتما خودشم یه مبلغی به سوپری داده !نه پراید؟
پراید:
آره دادم!طلب امروز صبح شما بود!
مامان بنز:
یعنی چی؟ من امروز کاملا حواسم جمع بود!
بوگاتی:
نه مامان جون!حواستون نیس!رفتین تخم مرغ و ماکارونی خریدین ...داشتین با خانم مددی صحبت می کردین نرخ قدیم حساب کردین!اومدید!
مامان بنز:
یعنی چی؟نرخ قدیم !همین دیروز ماکارونی سه تومن بود ...
پراید:
دیروز !ولش کن اصلا مامان جون نمی خواد دیگه شما برید خرید!...
ده:
رهبرم ...
می گذرند حوادث از سرما و خدای شاهد ماست ...
می گذاریم سرو باز لب به شکر خدای ....
یازده:
داشتم فکر می کردم که آمار بعضی کشورها برای از بین بردن بیکاری چقدر می تواند درست باشد و چقدر غلط که یادم آمد آموزه های دینی ما طوری ست که خیلی از مشاغل آن ها برای ما یعنی نان حرام و نان حرام که نمی خوریم و نمی گذاریم تاثیرش درزندگی فرندانمان هم باشد ... کسانی را می شناسم که مشاغل کوچکی دارند مثل چای فروشی و سیب فروشی که درکل اقتصاد ما شاید به نظر هم نرسند ولی درمعنای خاص نان آور خانه اند و با کم راه زندگی درست را می روند ...
خدا قوت ایرانی مسلمان که با وجود گرما و زبان روزه و مشکلات اقتصادی نان حلال را فراموش نمی کنی ...
از رضا ملک زاده رابشنوید