درویش کن چشمت را که سفره ی قلب ما ...
اگر گشاده است ...برای هرچشمی ...مناسب نیست!
دو:
اندوه به ما نمی گویند حد عشق ورزی را ...
(یا باید حیا کنیم ...یا دردیزی باز است!... و یا اینکه چشم بپوشیم کلا)!
سه:
انقلاب چشم من ... دنیا گیر شد ...همه دانستند ...
درشهر تهران ...دختری هستش که نامش لیلی است!
چهار:
بسوزانم میان طعنه هایی که هیچ پیدا نیست ...
نه مادرت ... نه خواهرت...." الا من"!!!!
پنج:
پیچ مژگانم از مدادنبود ...
کارخدا ...خودش همین طور نوشته بود ....
میان جمع گرفتی که پاک کنی ...
تازه پی بردی ...کار خدا ...نوشتن این داستان هاست ....
شش:
مزار شش گو شه ات را به زیارت نمی ایم " مگر"!
که ابتدا به زیارت علی(ع) رفته باشم ..." عشقم"!
هفت:
وچه غربتی ست داستانی که می خواهم از عشق بنویسم !
که نادان تریت قسمت عشق همین است که دستم بشکند!اگرراضی باشم!ولی دریغ می نگارم ...چون درمیان دختران این شهر به " مادری" شهره ام!
...
حیف ترین جای عشق ان جائی ست که پس اندازت را می دهی ...چه می دانم زیبائی می خری خانه می خری حیا می خری امید می خری و هزار و یک کالای دیدنی و ندیدنی دیگر که با عشق می اید ...مثل قدیم که می خواستی کتاب بخری شتمپوی دارو گر بهت می دادند و هردو را دوست داشتی !!!ولی دردناک ترین جای معامله ی عشق ...خشم مهار نشده است ...و بدبخت ترین جایش آن جاست که تو سری می خوری کتک می خوری به بهانه عشق!...
...
آای که می شوی هدیه تهرانی فیلم " قرمز"!
گاهی تازه می فهمی سادیسم داری که تو هم بزنی و گتهی تازه می فهمی که مازوخیست داری که بایستی بخوری ...
گاه سال ها می روی توی لاک خودت و هیهات اگر هیچکدام نباشی ...از درون خودت بیائی بیرون که مگر حیوانم؟!که دوراز جان شما هزینه بدهم که یکنفر دیگر که نمی تواند به هر دلیلی با جامعه اطرافش کنار یا با من کنار بیاید مرا بزند!...
هیهات از بعضی خانواده ها که دخالت گر و لذت گر این شکنجه ی بی نتیجه ی کثیف اند به نام عشق!...
که نام مرد و زن نمی توان بر چنین حیواناتی نهاد...
...
گذشته از اینکه بدون درنظر گرفتن شئونات دینی و شناخت دقیقاز حق زن...گاه می بینیم که صدر نشینی برزن را بهانه کرده و حتی حق جان ستاندن از وی را نیز به خود می دهند ...
...
دردا که سیبیل ممکن است بین دو نفر عشق بیاورد ...ولی داشتنش اگر عشق را نشناسیم ...تفاوتی بین زن و مرد ایجاد نمی کند!که شنیدم جوانمرد سیبیلو ئی می گفت چرا باید زن را زد که خدا خود زن را زده است!!!!
نخواستیم چنین همدردی ای را!
....
تو هم ای نازنین!...
مارا به چوب خوبی زده ای به نام رقصیدن!
که گفته بودی و قسم یاد کرده بودی که برقصانی ...
دیدی که به قول دوست نابینائی لیلای مجنون تر از من نیامده است ...که چنین برقصد!
" جل الخالق"
روزت مبارک.........................................................مرد!
هشت:
ترومپ!
حاجی فیروزه سالی یه روزه...
" بفرمائین"!
نه:
شب ساعت حدود سه و نیم صبح پراید ناگهان درخواب فریاد می زند:
آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآی نه!من شمال نمی رم!به خدا نمی رم!قول می دم نرم!
بابا پژو درحالی که ترسیده دوان به سمت پراید می دود:
پراید !بابا پراید چی شده؟ بریم دکتر!؟
بوگاتی:
بابا جان!تصدقت!چن دفه گفتم شبا از تصادفات پرایدا و داغون شونشون نگید!پراید تب کرده!خیلی ببخشید جاشم خیس کرده!
ننه خاور:
وا ننه!این که از پارکینگ سه روزه تکونم نخورده یعنی چی؟مرده ها؟!
بوگاتی:
این نخورده پرایدای دیگه چی؟ 57 تا پراید له شدن تو جاده ها!از بس گفتن دیونه اش کردن!
مامان بنز:
بوقما!آلا باخ! یه همچین چیزی1مردم رفتن پی کیف و خوشی مردن !تو توی چار دیوار ی می ترسی!
بابا پژو:
خانم پاشو اسفند دود کن!به ماچه؟!
ده:
رهبرم ...
پدر بالاترین وازه ی ولایت است ...
ولایت شما دست علی(ع) ست ....که دست پدر است ...
یازده:
می روی دست می کشی به کعبه طوری که باورت می شود می تواند جایگاه تولد کسی باشد می بینی که بله...
درمیان مخلوقات خداوند تنها علی(ع)...
علی کجاها که نبوده است...درمعراج پیامبر(ص)...درغزوات پیامبر(ص)....بعد از پیامبر(ص) سال ها بعد از پیامبر(ص) که مرد واژه ای ست برای ایستادن ...برای مردی که ایستاد و می ایستد و دوستش داریم برای همین قدرتی که خداداده به او ....ایستادگی...
دوستت داریم علی(ع)...
دوازده:
پیشا پیش سال نو مبارک ...هرچی نو دارید از آجیل تا کفش و خونه ی نو مبارک ...
دعا کنید خدا به ماها هم بده که نداریم ... که بتونیم مثل شما سفر کنیم ...جدی میگم...
دعای غیر درحال غیر می گیره ...
صفا تون....
ممنون..
سیزده:
ازخدا و غیر اوکه درسال نودهفت در کنار من بودندو از من حمایت کردند ممنونم ...انشالله جبران کنم....
ممنون