چنان به خویشتن... " آتش" در کشیدی ...
که آب اشکهایم ... کارساز نیست...
دو:
ریختی آتش بر سرت ... چنان که پروانه ...
اگر که من شمع باشم ... چه کنم جز سوختن ...
سه:
میان دست هایت قرار بود آب باشد و بس ...
رفتی جهت رفع تشنگی ...آتش آوردی ...!
چهار:
گرمای دست هایت مرا سوخت و لال می رفتم ...
که فریادها از حلق من در آوردی و سوزاندی !!!
پنج:
اگر قرار است که ما بسوزیم و داستان مجنون ها شویم ...
ای کجا خانه ی لیلا و کجا آتش ها ؟!!!
شش:
مزار شش گوشه ات مرا فراخوانده است به اربعین ...
با پای پیاده و لب تشنه بیایم ... یا حسین(ع)...
هفت:
آه از سوختن ها و ساختن ها ...
سال هاست که می سوزی و نمی گویی !
سال هاست که اتفاقا از میان آتش ها رفته ای ... چون ققنوس پر کشیده ای و درذات آتشین خود می سوزی ...
انگار که تو می سوزی ... من هم باید بسوزم!
نه همراه نه دوست نه عشق نه همسایه !که رفته ای و نشان تو هم پرکشیدن است ...
می خندم می گویی بسوز!می گریم می گویی سوختی ! می سازم می گویی امید است بسوزی !
راه می روم و می گویم زندگی همین است!... سوختن ها . ساختن ها ...
ته ته قلبم پرواز می کنی ... آنقدر جفت خود ساخته ای که نگو! ... سلول ها و دانه دانه جزجز از تنم! تو شده !
پرواز کن ققنوس سوخته! پرواز کن که نسوختن را بیاموزم! و سوختن را بیاموزم ... پرواز کن!
تو عزیز من!
هشت:
ترومپ!
بیا دیگر چه می گویی؟...
بیا دیگر چه می خواهی ...؟
نه:
پراید:
الو! اقای شوارتزنگر؟ بله بله بله؟....آها!نخیر نیستن!... پیام تونو بمن بدین بله!... من؟ پراید! چی؟ یه نوع خودرو!... ایرانی!بله مطمئن ! بابا پسر شونم! حتما خیالتون جمع!
" یک ساعت بعد درجمع خانواده"!
بابا پژو:
پراید جان کسی تلفن نکرد پیامی نذاشت؟
پراید:
نه؟!چطورمگه؟
بابا پژو:
قرار بود از دفتر یکی از دوستام از آمریکا تلفن داشته باشم !
مامان بنز:
مثلا کی؟
بابا پژو:
آرنولد شوارتزنگر!
ننه خاور:
پسرم الان بهت می گم ساعت 10و 30 دقیقه ! می تونی بری مضمون پیامو بشنوی!
پراید:
ننه خاور چطور؟
ننه خاور:
ضبط مضامین تلفنی... " شنود"!
مامان بنز:
ننه خاور...چطوری؟!
بابا بیوک:
چطوری شو شوما چیکارداری؟ بچه اس بزرگ کردی؟
یه پیام مهم رو نمی تونه به باباش بده!
بابا پژو:
دمت گرم پراید!
پراید:
اینو چرا به ننه بابات نمی گی ؟!!!
ده:
رهبرم ...
سوخته ایم و می سازیم و خواهیم ساخت ...
وطن درقلب ما سرزمین شیران است ...
یازده:
وچه اندیشه باطلی ست بدگویی...
فرد بدگو درابتدا دهان خویش را به بد گشوده است و اطرافیان را با افکار مسموم به مسمومیت کشانده ...
درعاقبت دستش روی خواهد شد و با چهره ی افروخته انکار ودلیل خواهد آورد ... ولی کجا؟
درقانون اکثریت کشورها ودرقانون کشورماهم جای برای اعاده حیثیت و ستاندن آبروی رفته وجود دارد ...ومی توان طرف را محکوم کرد ...
نکنیم که صد البته بهتر است ...یکطرفه قاضی نرویم بهتر است ... بی دلیل متهم نکنیم بهتر است ...
کلا بهتر است از چشم های خودمان استفاده کنیم تا دیگران ...
دوازده:
آه ای مجموعه ی بیان ...
ای سرزمین اهل قلم و متخصصان ...
آه ای جایگاه ابدی واژه ها و کلمه ها ...
آه ای مدیریت رسانه ای درست و دقیق...
آه ای مکان ادیبان و فرزانگان ...
درود و سپاس ...
فراوان فروان فروان...
برای اینجا که ربات آمار گیر وجود داره ...آمار مهمه نه چاپلوسی!!!