یک:

سرروی شانه ات اگر بمیرم من ...

تمام عمر خود فروخته ام .../من/به شانه ها!

دو:

کبود شد دو چشمم و بازهم کتک می خورم!

بگذارشوند تمام شهراز عشق /من و ما/عصبی!

سه:

نامه ی اداری تورا گرفتم و ...اخراج شدم...

ازهمان عشق که تابازنشستگی...می خواستمش!

چهار:

انگارسایه هاهم بامادگر قهرند...

درشهرمی رویم وهیچ دنبال جسم ما نیست!

پنج:

کلاس درس تا خردادوعشق لیلی تا شهریور...

بس که تجدیدشدیم...مدرسه تا مهررسید!

شش:

مزارشش گوشه ات رابه اربعین رسیده ام ...

پایم برهنه و دل درتپش است یاحسین(ع)...

هفت:

هزار سنگ دور و برت را گرفته بود ... برای پرتاب کردن...

هزارسنگ که بکوبی که چراعشق؟

من گناهکارعشق تو... ان پرنده ای که نشسته بودم ودر گوشه ای شعرهای کودکیم را مزمزه می کردم ...

می کوبیدی که چراعشق؟

سرم شکست;بالم زخمی شد;وازاسمان بارها و بارها افتادم ...فکر می کردم این دیوانگی چرا برای من است؟

اخر من چرا؟

من چگونه این طور شدم ؟نکندبه این سنگ ها و بال زخمی عادتم شده...

تا امد عشق دیگری که مرا دوست داشت ...

ان عشقی که درسکوت برای من گریست و گریست و گریست ...

ندانستم که عاقبت ;طعم عشق چیست؟ نه ازتو و نه از ان که مرا می دانست ...ودرسکوت اشک می ریخت ...

تنها و تنهادر ادامه ی راه دانستم که تو ...دیوانه ای !دیوانه!دیوانه!

عزیزمن!

هشت:

ترومپ!

ددرانتظارگودو(همین جوری)!

نه:

مامان بنز:

پراید برای خانم مددی یه دست لیوان خریدم ببین خوشگله!

پراید:

مامان چرا خریدی ؟ اون حقوق بگیره تو هیچی نداری!

بابا پژو:

به توچه؟این چه استدلالیه؟حقوق بگیر!

پراید:

یعنی چی؟ازمن سوال کرد!منم نظرمو گفتم زن خانه دار برای زن حقوق بگیر کادو نمی خره!

ننه خاور:

من گفتم!تاریخ و جغرافی لامبورگینی و پورشه ضعیف بود دوجلسه اومد باهاشون کار کرد پول نگرفت!

پراید:

یعنی چی؟میخاست تومدرسه خوب کارکنه!

بوگاتی:

اینا نمی فهمیدن!

مامان بنز:

میام لیوانارو روسرت میشکونم!تواز کی تا حالا این طوری شدی ؟بی نزاکت !خجالت نمی کشی؟

ناگهان خانم مددی از پشت در:

ببخشید درباز بود اومدم تو بدموقع مزاحم شدم!

بابا پژو:

نه خیر! ذکر خیرتون بود!

خانم مددی: انگار!

ده:

رهبرم...

به شادمانی ملت ایران ...هزار دل بسته است ...

که ای خدا ملت ایران شادمان باشد ....

یازده:

بعضیها را که دوست داری ...دنبال نقطه ضعفت می گردند...دنبال کودکی هایت که چه عقده ها داشتی! می شوند فروید! می شوند روانشناس ! می شوند کاراگاه تا بروند و هفت جدت را بیابند که دلیل پیدا کنند ....هیچی نیست! 

می گویی دوست داشتن است دیگر درخلوت گیرت می اورند و شلیکت می کنند که قرون وسطایی هستی و دنبال عشقی ...که دیگر نیست ..اگردنبال تشکیل زندگی هم باشی که دیگر بدتر تا ابد دنبالت می کنند که همین بودی ...می خاستی مامان بابا شوی نه دیگرهیچ...

ای مردم ! دیگر تمام شد ان قلب هایی که از عشق می تپیدند از بس خندیدید و بهشان گفتید روستایی ...پاستوریزه...مامان بابایی...قرون وسطایی...

بروید میان اینستا گرا م ها و تلگرامها و دنیای دروغی ای که ملت متمدن ساخته اند دنبال تنهایی بگردید که خیلی زودپشیمانند ...از همه از همه ... از تمام زیبایی ها و پول و دانش شما پشیمانند ... 

ای قلبهای عاشق ...اه ای قلبهای عاشق...