یک:
دست من دیگر جداشد از دست قویت ...
خواهم افتاد درراه مجنونی ...چون لیلی ام!...
دو:
شده ام از تو جدا ...رفته ای بی من و من ...
هیچ کارم نیست جز ...از ته دل خندیدن!
سه:
واضح بود تمام راه را خودم آمده ام ...
از میان گرگ های وحشی !
چشم هایم خشم بود و صداقت...
پول هایت را گرفتم ...
تو چه می دانستی راه چه بود؟
به خاطر گوسفندانی که لا به لای پیچیدگی های مغزم ...
از ترس لوله بودند!
چهار:
خراب شد سقف آسمان و شمس نیفتاد ...
نیروی جاذبه فقط برای من عاشق است !
پنج:
روی دستم مانده ای مثل نقش تتو!
بی وزن و بی هیچ شوری ...پری!!!
شش:
مزار شش گوشه ات را نظیر نیست درجهان ...
که بیایند و عشق بورزند و گریه ها کنند ...
هفت:
من از گلوی تو چاقو بودم ...وقت پائین رفتن خودم!
هزار خاطره می بردم و جگرم پراز خون بود !!!
هشت:
ترومپ!
یکبارسیاه پوش !سیاه رنگ عشق است...
نه:
مامان بنز:
چی شد پس؟هرروز داریم ادبی صحبت می کنیم ولی از کتابه خبری نیست؟
پراید:
مادرمن!یه مشت آدم عاقل نشستن ...مگه می ذارن فرهنگ خونواده ی ما وارد فرهنگ جامعه بشه!
بوگاتی:
اصلا می فهمی چی داری می گی؟مگه قرارنیست من تانک به دنیا بیارم؟
ده:
رهبرم ...
دست های مهربان مردم ایران ...گرم است ...
گرمی از دست های آل علی (ع) ست ...
یازده:
درنظریه های توسعه یافتگی می خوانیم که بهتر است کشورها به ایلات تقسیم شوند یعنی هر استان و ایالت خود مختاربوده و فقط در مسائل نظامی و مالی یکی باشند ...
دیگر کم کشوری ست که بتواند یک پارچگی اش را حفظ کند ...دولت ها خسته اند و انجام این کار سخت شده است و بار کمالی فراوانی دارد ...!
اما درکشورما کلمه ی ایرانستان بدترین حالت ممکنه را به ذهن متبادر می کرد و می کند و مرده ایم و مرده اند مردان و زنان غیور کشورمان از همان دوره ی قاجاریه ی به ظاهر بی کفایت تاکنون که این بد و بدترین نشود...
دردمان خواندن اشعار فردوسی نیست ...
دردمان نشستنمان سر یک سفره است از هرکه و هرچه هستیم ...از هر قوم و قبیله که هستیم ...
همدیگررا دوست داریم و هرروز هم را می شماریم که از این سفره ی اندک و کم و زیاد کسی کم نشود ...چه جانفشانی ها که نکرده ایم و نمی کنیم ...
دست یاریمان همیشه بدست هم بوده و قوانین سیاست جهانی را شکسته ایم و به توسعه یافتگی جهانی خندیده ایم ...
ولی گاه چه دل شکستن هاست ...
فقرمان را جوری نشانمان می دهند که نگو که گویی این فقر درجهان نیست ...
ای آفرین به بخش دار ملا دار که می گوید ما اصلا دربخشمان گربه نداریم ...
تو گویی گربه خوردن درهیچ تمدنی نیست و هیچ جای جهان خورده نمی شود و جز غذاهای گران قیمت نیست ...
دربعضی اقوام نه درهمه ی اقوام ثروتمنداندانی داریم که ثروتشان در بین ثروتمندان جهانی هم مثال زدنی ست و کمک هم می کنیم و کمک می کنند تا این پهنه ی پهناور این کشور قدیمی و سر آمد سلامت به پیش رود ...
ووای اگر کنار بنشینیم و تفکر سالم کار و نو آوری را کنار بگذاریم و منتظر بمانیم و بمانند ...
دست مرذان و زنان غیوری که بی هیچ منتی از صبح تا شام این سفره ی گرم را پر بار می کنند می فشاریم و بگذار تمام نظریه های تو سعه یافتگی و نیافتگی را درهم بشکنیم ...
ایرانمان پاینده باد و اقوام ایرانی زنده باد ...
" من الله توفیق "
دوازده:
با توقهرم و قهرم وقهرم وقهرم !
بگذار دنیا بدند و خبر شود که ازچه می میرم!
سیزده:
دعاگویتان هستم می خواستم بخش نظریه های فرهنگی و نهج البلاغه رو ادامه بدم ولی نشد فعلا تا بعد