یک:
چرخیدن آسیاب چشم تو ...
له می کند ...آن قلب سیاهم ...که به عشق تو راضی نیست!!!
دو:
برق از آسمان چشم تو گذشت ...
یک لحظه نور شد ...
ومن درکل سیاهی های چشم تو ...
یک ریشه خون دیدم !!!
سه:
درغمت شریکم بدان ای یوسف کنعانی ...
که به خاطر یک هوس آنی ...
چندین سال بی پدر گذشت !!!
چهار:
بوی خون پیچیده بود در خانه ...
ریخته بودی خون خروس جنگی مان ...تا خوش یمن بیائیم ...
پنج:
کاش موی تورا از ریشه می کندند ....
من هنوز از سیاهی موی تو و مردم شهر می ترسم !!!
شش:
مزار شش گوشه ات را آمدند خراب کنند ...
دیدندخدای چهره ی خشم ناک اش را نگه داشته برای چنین روزی ....
هفت:
کفش قهوه ای ات را برای من نگه نداشتی !!!
قلم مویت شکست...
گفتی فروختی تا دوباره مرا بکشی!!!
هشت:
ترامپ دیگر می روند مهاجران غیر قانونی ...
آمده بودند تفریح !!!
بر می گردند تا در کشورشان کار کنند!!!
نه:
پراید:
مامان هوس قورمه سبزی کردم!!!
ننه خاور:
کلا 24ساعتم تو لندن بودی؟
بوگاتی:
اصلا هیچ جا ایران نمیشه ...ای ول دانشگاه کاشان !!!
مامان بنز:
بله دیگه یهو بگو دلم برا آشپزم و اسپاگتی هاش و اینا تنگ شده بود!!!
بوگاتی:
من فهمیدم که انسانم !!!در انگلیس indi vi du ality (ایندیویجو الیتی)سال هاست داره رعایت میشه !!!
بابا پژو:
نه بابا!!!
ده:
رهبرم ...
آنجا که قلب شماست ...جای ماهم هست ...
چه افتخاری که ...حس می کنیم شما ...
دوستتمان دارید ...
یازده:
وقت شکست و از دست دادن ...بزرگ میشیم ...افسرده می شیم ....واز زاویه ی دیگه ای دنیارو نگاه می کنیم ...که دیگه زرق و برقش اهمیت نداره ....
وقت پیروزی اعتماد به نفس داریم ...دنیا بزرگه و ما توش یه عنصر فعالیم ...
دنیارو از یه زاویه ی دیگه نگا می کنیم ...به عنوان انسان موفق ...
خیلی عجیبه این تکرار برای همه هست ...
ولی خدا خودش فرموده :
انسان خیلی خیلی فراموشکاره ...خیلی خیلی ....