یک:

به دستان معجزه گر شما ...زنده می شوند هرچه بهار ...

ماچه می دانیم؟...

این بهارها ی زندگی چگونه آمده اند و ...چطور رفته اند ...

دو:

خیال می کردیم ...بهار جاودانه است ...

شما به ما آموختید ...

که با زمستان هم مثل بهار کنار بیائیم ...

سه:

چو قطره محو شدن زیر نور شمس شما ...

کناررود نشستن ...به یاد دریاها ...


چهار:

چه بخت سیاهی که موقع رفتن شماست ...

سال هاست که درراه مانده ایم و رسیدن خیال ماست ...

پنج:

کوتاهی مویت ...شعرمرا کوتاه نکرد ...

چه کنم ؟

دستم از موی تو کوتاه ...

تا آخر عمر !!!

شش:

مزار شش گوشه ات بناشد ...

انگار شش گوشه ی جهان ...کنار من اند ...

وقتی که من به زیارت جناب شما آمده باشم ...

هفت:

سبک نشد دل من سال هاست که درگریه ...

خوابیده اند دو پلک ام ...شب های سیاه !!!

هشت:

ترامپ نپسندید وایت هاوس را و دامادش ...

قیمت گذاشت دید ...که تبلیغ ات گرانتر از خانه ی سفید در آمد!!!

نه:

بوگاتی :

پراید!از دست مامانت رفتم شکایت کردم !زیر چششمو زده سیاه و کبود کرده !!!

پراید:

بوگاتی !..مگه تو سیاه نبودی؟!!!

مامان بنز:

بیائید امروز دو تا رنگ و هاشور داشتم !!!مواظب باشید تا آخر هفته از پول خبری نیست ...

راه نیفتید تو خیابون برا این چیزا ..."خاک برسرتون!!!"


ده:

نماز و روزه هاتون مقبول درگاه حق ...

یازده:

فرازی از نهج البلاغه:

ستایش خداوندی را سزاست که نشانه های قدرت و بزرگی و عظمت خودرا چنان اشکار کرد که دیده ها را از شگفتی قدرتش به حیرت آورده و اندیشه های بلند را از شناخت ماهیت صفاتش باز داشته است ...

و شهادت می دهم که جز خدای یکتا خدایی نیست ...شهادتی برخاسته از ایمان و یقین و اخلاص و اقرار درست ...

دوازده:

مخلصیم ملت