یک:

به جوش آمد و از رگ هایم ...بالا رفت عشق ...

که دیواره های رگ هایم زیر پوست ...لمس کرد موی تورا ...

دو:

چشیده ام دوری و نمکش ...همین که می آیی ...

سوغات تو ..."فقط "بگذار چشم باشد برای دیدن ...

سه :

کیف روی دوشم بود و قاپیدی ...دست شما مرهم درد !!!

داشتم می رفتم و برای خانه"درد هیچ "می بردم !!!

چهار:

سیب سرخ گونه هایت ...طعم تلخ درد داشت !!!

من که دندان های خودرا تیز کردم ...با زهم این عشق ...نارس بود!!!


پنج:

خاله فرشته یک کت جادویی از کانادا خریده بود ...صورتی کم رنگ بود ...آن قدر قشنگ بود که نگو ...پوشیدم و رفتم مدرسه ...صدای نگار بچه پولدار کلاسمان که پدرش طلا فروش بود در آمد :اوف!بابات از جردن خریده ؟فکرکردم مسخره ام می کند و می خواهد داستان بسازد ولی راست می گفت ...فردایش رفته بودند گیشا و جردن ...ولی نبود ...

.................................................................

آمدم خانه ولی به مادرم نگفتم ...چون می دانستم ناراحت می شود ...قرار بود بیاید مدرسه و مشکل مالی مان را مطرح کند تا پول کمک به مدرسه ی سالیانه و اینهارا ندهیم ...شاید هم چه میدانم از کمک های مردم به بچه های نیازمند مدرسه کمک بگیریم ...بدبختی کیف و کفشم هم خوب بود ...آن هارا دایی سعید خریده بود ....مادرم اوقاتش تلخ بود ...ماهی یک میلیون و دویست هزار تومان حقوق می گرفت و باید چهارصد و پنجاه هزارتومن فقط اجاره می داد ...ما داشتیم زیربار زندگی خفه می شدیم ...

دیدم به بچه های محروم کلاس که کیف و کفش مناسب نداشتند ...گوشت و مرغ و برنج و لباس عید می دادند ...آمدم خانه ولی مادرم اصلا حوصله نداشت گفت:لیلا کاش اصلا فرشته این کت را نیاورده بود و دایی سعید برایت کیف و کفش نمی خرید ....من مانده ام وسط دراین جامعه نمی توانم ازکسی کمک بگیرم و دستم هم از خواهر و برادرم کوتاه است ...چه توقع دیگری می توانم داشته باشم ...

.............................................................................

زمان گذشته و من امروز دریک خیریه دیدم کسی آمد و ده بسته ازانواع مواد غذایی و برنج برای خانواده ها آورد ...یاد خودم افتادم ...چه بسا کسانی که درجامعه ی ما کت جادویی می پوشند و مثل پولدارها به نظر می آیند و چه بسا کهنه پوشانی که برایشان مطرح نیست دیگر چه کسانی به کمکشان می آیند !!!

مادرم مرده ...خاله ام دارد درغربت می میرد و دایی ام دریک زندگی متوسط قرار دارد ...خودم مهندسم و متخصص کت های جادویی!!!آن هایی که رویه ی طلایی قشنگ شان فقر درونشان ررررا پنهان کرده ..."من می شناسمشان"...

شش:

مزار شش گوشه ات را فشرده ام به سینه ام ...

که دردهای سینه ی تو روی سینه ی من سنگینی می کند ....یا حسین (ع)...

هفت:

سلیقه ی تو را پسندیده ام ...ای عشق ...

که مرا پسندیده ای و قراراست عشق هم باشیم ...


هشت:

ترامپ گفت نوروز است و باید خانه تکانی کرد هرچه زودتر ...

تکاندند کاخ سفید را و فقط چهارصد تا شنود پیدا کردند!!!

نه:

بنز قرار شد برود کیش و از قطار کمک بگیرد ...

پراید قرار شد بماند تهران و در آژانس کارکند "چه انصافی"!!!

ده:

چند سالیه که من برای خیریه ها مشارکتی پرداخت می کنم ...مثلا برای کهریزک پول پرداخت می کنم به عنوان سفره حضرت رقیه (س)ولی ده هزار تومن مشارکتی ...حالاشما و چند نفر دیگه هم چنین نیتی رو دارید یدفه می شه 500هزار تومن و یه عده می تونن سریه هم چین سفره ای بشینن برای قربانی هم یه هم چین برنامه ای هست ...

خودمونو به خاطر کمبود بودجه از کارخیر محروم نکنیم ...

یازده:

در عشق تو هیچ راهنمایی نداشته ام ...خودم همه کاره ام ...

که عاقبت تو ...دیگری را به من ترجیح داده ای ...دست خودم ...درد نکند !!!

دوازده:

ممنون...از اونایی که با تلفن همراهشون از راهای دور این وبلاگ رو می بینن و از بلاگ دات آی آر که خزنده هارو هم نشون می ده تا بفهمی کیا چطوری و با چه زحمتی می آن ...دستتون درد نکنه ...