سرم به راه تو می رفت ...روی نیزه ولی ...

به اندام تازه ام ...نوید عشق تو می داد...

دو:

انگشتری خورشید رنگ قرمز داشت ...

که هرشب هرشب ...به دست ماه ...به مهمانی شب می رفت ...

سه:

زنبور نوک بینی تورا نیش زد ...ولی ندانستی ...

که هرکس حریم خویش را به جان خویش ...نگه دارد...

چهار:

روی کوله پشتی ام ...نقشه ی راه را ترسیم کرده ام ...

مسیر عشق تو ...کوچه های میان شهراست ...تو دربهار زندگی می کنی....

پنج:

به کشتن من آمده بودند....خنجرهای تیز ...

من بلد بودم ببوسم ..."چگونه"مژگان سیاه تورا ...

شش:

مزار شش گوشه ات دلم را برد تا بیت علی(ع)...

آن جا که رشد کردی و مادرت فاطمه (س)دست تورا گرفت ...

هفت:

به گوش رضای (ع)عشق برسانید که عشق من مهدی (ع)...

نیامد و بازهم ...نشسته ام به امید ....

هشت:

تلفظ نامت از ابتدا سخت بود ...

مثل قسطنطنیه هستی ...لب هایم را طاقت سنگینی حروفت نیست ....

نه:

قربان بنز می رفت ...صاحب و اسفند دود می کرد ...

پراید گریه می کرد که صاحبش دو روز پیش ...درهوای آلوده سکته کرد ...

ده:

امروز ...یکی از بچه های کلاس اول آمد و مرا بغل کرد و گفت:...خانم مددی ما شمارو خیلی دوست داریم...

درحالیکه عقل و هوش از سرم پریده بود که چنین دختری مراپسندیده گفتم :اللهی ...منم دوستت دارم ...که ناگهان ادامه داد :

خانم مددی جون ...شما عین مادر بزرگ من می مونید ...خیلی شبیه شماست !!!...

درحالی که نمی دانستم چطور ادامه بدهم گفتم :اه مامان بزرگت انقدر جوونه؟!!!....دوست کوچکم ادامه داد:بله خانم مددی ...تازه می خاد جهیزیه من رو هم بده!!!...باخنده گفتم :ایشالله...

"یعنی واقعا من درشرایطی ام که همسن ای من مامان بزرگن؟!!!ولی خداییش بعضی بچه ها کاش همون .............

یازده:

ترامپ تورا ندیده است یارمن و نمی داند ...

که معجزه ی عشق ....تمام دروازه ها را باز کند ....

دوازده:

لب سوخته است از تب تو ...

تب تو کشتنی ست ...

بگذار بسوزم که مردنم ...

برای تو ...مردنی ست !!!

سیزده :

ممنون...مخلصم!...

...................................

بعضی همکارای قرهنگی اونقدر محترم و بزرگوارن که نمیشه گفت....قدرشونو می دونم ...انشالله سلامت باشن و خوش بخت ....