یک:
آن لب ات را بسته بودی ... تا نگویی نام من!
نخورده بستنی ... انقدر شیرین ...بازهم لب های من!
دو:
زورخانه ... گوشه ای دارد که مشهورنیست ومن !
پهلوان دیده ام که دست یاعلی می زد به دست پهلوان دیگری ...
سه:
آمده بودی و یک درس بود ...آن هم ...کامپیوتر!
مازمانی طنز بودیم ...یادش بخیر .... تایپ و ...(که روشن و خاموش کردن اش را بلد بودیم !)
چهار:
بسته بودی ...آهوی خراسان راگرو ...
حضرتش آمد که مشکل حل کند ...گفتی : ضامن آهو!
پنج:
دل ببندم به جمعه ها ...که کسی نیست !
تو بالاترازکسی...
خلوت ها پرازتو شده بیا ...یا مهدی (عج)...
شش:
کائنات یک مشت فضانورد نمی خواهد!
جهانی باید باورکنند ...خدایی پشت این ماجرا هست...
هفت:
دیر می شود و من آخر صفم !
"هری پاتر" داغ است باید بخرم ...آن هم از لندن...
هشت:
دیگر بیگانه نیستی ... من غریبه ام !
تورا میان دل و من هنوز درچشم تو هیچ ...جایگاه !
نه:
پراید وارداتی نیست !
بچه محل مون یکی داشت ...
بالاخره انقدر اذیتش کردیم ...اونم رفت بایه تیبا برگشت !
ده:
سال ها قبل برای پول بیشتر ...آخرهای ترم ورقه های نهایی تصحیح می کردیم ...
یادش بخیر تفریحی بود ...
میانش ازبودجه هندوانه می خوردیم وناهار برایمان کوکوسبزی می پختند ...
بهترین و قشنگ ترین !نامه هارا هم درانتهای ورقه ها می نوشتند ...بطورمثال :
(چون بالای ورقه جای اسم کنده بود)
ای کسی که این ورقه را می خوانی ...من سرپرست خانوارم !آن هم دراین سن و سال
پدر پیرم بیماراست ومن نتوانسته ام درس بخوانم ...اگرده بدهی قبولم ...
خداپدرو مادرت را نگه دارد یا بیامرزد ...(حالا هرچی!لبخند)....
............................................................
اکنون درمهمانی می نشینی تادواستادیکی واقعی ودیگری یه جوری واتفاقی بنشینند ...
استاد اتفاقی می گوید:آقا ...آخرش نوشته ...بیا یه خونه ی مهرهم بگیر ...ولی نمره بده !
..........................................................
عکس این استاد گرامی ...ربطی به این نوشته ندارد ...