یازده :
روزهایی مثل امروز روزهای بازگشت آزادگانه ... همیشه آزاد باشن و سلامت ...
هرچند بعضی هاشونو ازدست دادیم ولی به نظر من آسارت اونا ...کم از شهادت نداشت ...
ده:
ب.ص یا الف الف عزیز...
بعد از هجده سال لنگه ی گوشواره ی مرا پیدا کردید وضمن گفتن این جمله ...وظیفه شناسی
خود رو نشان دادید ...
اما چون درحال شیمی درمانی مغزم هستم ...
دارم فکر می کنم یک انگشتر فیروزه هم کسی به من بخشیده بود ............
نه:
ای کاش وزیده بودی ای عشق ...
دریا که موج ندارد ....خیال شاعرنیست !!!
هشت:
کلید بهشت را گم نمی کند خدای !
شیطان برو !که کلید جهنمت ...دست هرکس است !
هفت:
کتاب را بنویس پشت یک تریلی ...که حرف حق...
همیشه یک جمله است وبس!
شش:
مرا نگاه داشته ای و من هنوز شاکرم !
به قدرتی که تو داری و من هنوز تعجب ...دروغ نیست !!!
پنج:
کلوب نداریم ...که عضو آن تونباشی ...
عزیزمن !کلاس هم کلوب است ... بیاو داشته باش کارت عضویت ...
چهار:
نسرین ...جزو کدام گل های صبور بود ...
که وقت بارش باران ...سقف کاذب گل خانه ..بست لب هایش را !
سه:
قلبم شکستنی نبود و نیست ...
مثل در دفتر شیطان !گالوانیزه است !!!
دو:
پراید شبها به بوق بنز...بیدارمی شد و می گریست !
عاقبت چین هوویش را ساخت ...
به خنده افتاد که ای یارچین !
حالا اصل بنز ...هزار و چینی یک پشیز ...( با احترام به کالای خو ب چینی !)
یک:
مردن برای همه هست ...
مواظب باش لیلا تو که میمیری ...عین همه ی فامیل ...برایت گریه کنند...فهمیدی !!!