یک:
بحران خشک سالی ... چشم های مرا گرفت ...
ازبس تو خوب بودی ...خشک شد اشک حتی به سوگ تو...
دو:
دندان فرو می جوم ...ازبس که نان نیست ...
خدای شاهد است ...که نخوردم حرام تو ...
سه:
میان کافه ...بعضی ها سگ ها به هم عادت دارند ...
صاحب شان با دیگری قهوه می خورد ...
ولی ...آن ها فقط به هم نگاه می کنند ...
چهار:
حافظ ...درآغوش مولوی اشک ریخت ...
این شد که شهریار پی شاخه نباتش سرود ...حیدربابا !
پنج:
فوکو و جامعه شناسان دیگر ...دردنیای " فراپست مدرن " بزرگترین کارشان این بود که دو وازه را
محوکنند ...
" دیالکتیک وماتریالیزم"!
که ازاین سو " جهان غرب " میلیاردها دلار هزینه نکند ...
واز آن سو " جهان کمونیزم" ازهم فرو نپاشد !
شش:
درویش یک خانه داشت ...به قدر کشکول ...
میلیاردها تومان خرید مردی آنرا ...که فهمید " یا علی" ...
هفت:
عشق تو مرا خورد ...
وازمن یک نام باقی گذاشت ...
آمدی که نام مرا هم خراب کنی ...
دیدی روی کاغذ هم نیست!!!
هشت:
عسل به نام تو خوردم ...خدای پیدایش ...
که من هنوز دراین کار مانده ام ...
که دست های زنبور کجاست ؟
نه:
پراید داشتم ...فروختم ...
زنم نذاشت کلیه هامو بفروشم ...
حالا یه بچه دارم ...خدانگهش داره !
ده:
دروغ چرا؟ مگه تاقبر چند قدم داریم ....
اینجارو خریدیم ...بخاطر صدای اذانش ...
نمیریم ...ولی همین صدا که مارو یاد خدا میندازه !!!
یازده :
عکس انتخابی رو ...دوست دارم ولی اگه مطالب نوشته شده با عکس همخونی نداره از
عاشقان ولایت معذرت ...چون با خودم عهد کردم یه بار درصفحه یه جای بخصوص عکس ایشون رو
بذارم ...یا علی