یک:
دوست دارم بروم...اما نمی شود...
قریب دریا هست...اما به خاک تیمم می کنم!
دو:
بینداز از سرمن ... پروانگی را...
می روم عقاب شوم ... ازکوه کمتری؟
سه:
شهره ام...اما کس نمی خردم ...باورکن!
چون نمی فروشم حرف عشقت راحتی به 100000 تومان!
چهار:
فک کن کجا قراربذاریم ...
تومیگی کافه.
قلبم وامیسته اونم راستکی ...
زنگ میزنن به اورژانس ...
ولی خدامیدونه صندلی ها رو چطور چیدن!که برانکارد تو نمیاد!
یدفه دیدی با یه قهوه قجری شدم و.....
پنج:
کوچه پراز دیواربود...
ما پست مدرن را می گذرانیم و همه جا آپارتمان می شود ...
حیات را قورت می دهیم برای پارکینگ!
18 واحدیم اما شهرداری 5 تا پارکینگ را می پذیرد ...
شب است و کوچه ی جدید " پست مدرن" چهل تا ماشین دارد ...
حیف حیات قدیمی ...
انگارماشین را آورده ایم وسط خانه!
شش:
بلوک دلم ...خانه ای شد بی سقف!
تو کبوتری بودی که از آسمان پسندیدی!
هفت:
آرش ...
کمانت را می خرم !
تمرین من این است" گذشتن از مرزهای تو "
هشت:
هیچ کس یاریم نکرد و بستند رگ هایم !
اما دریغ خون همیشه ازرگ به بدن نمی رسد...گاه خوردنی ست!
نه:
برای دکترا این دفه یه پراید می خرم...
تا یه دانشگاه آزاد بفهمه ما خاکی هستیم!
ده:
از کجا بفهمیم...که برای نگهداشتن شیعه تاکنون ...چه خون هایی ریخته شده ...
تاما سالم ترزندگی کنیم ...
امام صارق (ع)هم زحمات زیادی کشیدند ...شاید رمز و رازی هست ...
که از درک ان عاجزیم ولی شهید می دهیم تا مذهب مان سلامت بماند ...
گوشه ای ازکتاب قلمرو دین :
....اسلام به مثابه طرح وقانون ...درمرحله تکاملی ...ازکامل ترین و مرتفع ترین مراحل تکامل برخورداراست ....
واین ولایت جریان دارد ...ولایت اللهیه درمرتبه اتم خود...وسیله پیامبر اسلام (ص)
وازطریق نورکتاب ...وعترت....تا قیامت جریان یافته است ...
" قلمرو دین ...ویژگی های دین اسلام ...ص 144...پاراگراف انتهایی نوشته علیرضا پیروزمند...
پاییز1389"
یازده:
شهید می شوی ...ای امام صداقت ...صادق (ع)
نه این که راه تو صادق نداشت...
اماتو استاد این صداقتی ...صادق(ع)