یک:
تنوین ....درکلام فارسی...عشق مودب هاست...
مثلا...:خواهشا...لطفا...عجالتا...پارک ممنوع!
دو:
حافظ ...
دیوان تو ...پراز شاخه نبات است...
من رابگو ...آمده بودم ...میلادت را تبریک بگویم...ولی کجا؟
سه:
پیمان بسته بودی و مکتب درس ات تعطیل شد!
تابستان است ... دست های تو نیست...کجاخنک بشویم ؟
چهار:
خورده ای بوی طلا...دیگربا برنج چه کار؟
بفروش فخرخویش...مادر بازارنیستیم...
پنج:
خفته باشم اگرم آل علی (ع)کنیز بخواهند...(ونباشم)
که این چنین است...چنین کسانی ...به سروری برسند !...
شش:
مگراز زندان چشم های من بگریزی...
خبرنداری که مژگان مصنوعی دیگر گران است !
هفت:
ماه است و دریا که بالا می رود ...
هزینه ی نورافشانی شب ها ...که بیشتراست!
هشت:
کنارتخت تو ...سال هابود که می خوابیدم...
شهنشه...نیازی نبود ...پایین بیایی و کنار من بنشینی !
نه:
پراید عزیزم ...
تورا فروختیم تا خرج دانشگاه عزیزمان دربیاید ...
حالا می فهمیم تو چه رخشی بودی !
صداازصندوقت در می آمد ...ازدیوارنه!
جایت خالی و سبزطوری!...
ده:
خدا اراده کن وشفا بده...
نگذار دکتر"ج" مشهور به من که می رسد با افتخار بگوید 8000 مریض سرطانی دارد!ووقت ندارد یک ورق نسخه ی ساده خودش را بادارو چک کند!
خدا اراده کن وشفابده ...
که من به دکتر"م" که می رسم هیچی نباشد که دکتر"الف" بگوید عالیست...آن هم مثل دکتر"ج"
با هزارها مریض...
یا شافی تو کافی هستی برای دردها...
اللهم ارزقنی شفا...