یک:
به قدر سلیمان......
جاذبه شکسته شد...
جادوی قالی او رفت...
تاملک صبا...
دو :
ببین درد کجاست..
که خسرو را می بینی و...
کوه را می را می شکافی..
تا فاصله طبقاتی ات با....
شیرین معلوم نشود...
سه:
شکستن یک انسان کاری ندارد....
وقتی قدرتمندی طوری بشکن....
که برای بازسازی......
نروی از چین کارشناس بیاوری!
چهار:
تو...
یک قهوه ای...
میان بلد نبودن های سیگار کشیدنم....
لطف کن....
کمی چای باش که با...
توت هضم ات کنم....
پنج:
پناه بر خدا......
آمده بودیم مکتب.....
نگو!
نگو که هر مکتبی یک صندلی جدا.....
برای لیلی دارد!
شش:
قایم شو.....
پنهان شدن کار من است.....
پشت کلمات...
هفت:
پا انداختی تا بیفتیم....
یادت رفته بود.....
ذکر افتادگان یا علی ست.....
هشت:
تن مرد....
یک روح خدا داده بود.....
برای همین که تو نتوانی بکشی....
نه:
دیگر به جاده اطمینانی نیست.....
وقتی پایان ان....
مردن پراید و من است....
ده:
دروغ...
خالی بندی...
چاخان....
بالا خره یکی در باز کن است