بی شمس

ادبی

۱۲ مطلب در دی ۱۳۹۷ ثبت شده است

بی تو می رفتم ...تنها ...تنها...و صبوری مرا کوه تحسین می کرد ...

یک:
روی دست من ...داغ جدائی تو مانده بود ...
دوباره داغ گذاشتی روی صورتم ... اشکان چشم را!
دو:
اگر سوخته نیمی از قلب من ...هنوز که زنده ام ...
با کوری دو چشم هم ...نمی توان گفت ...مرده ی تو ام!
سه:
توقع داشت کادیلاک عشقت کوچه را ...
میتسو بیشی ها خریدند شهر قلب ما ...چرا؟!!!
چهار:
بوسه ی گرمت تن سرد برفی ام را سوخت ...
ای بخارا!افتابم را بپوش!
پنج:
کیف سیاه پول تو تاچشم من رسید ...
تقسیم دست های سپید عروس شد!
شش:
مزار شش گوشه ات را از خدای طلب دارم و ...
می دانمش که قسمت امثال من کند ...



هفت:
سال ها پیش که سرم مشغول کار های خودم بود آمدی ...
موجه و پوشیده و ادب دار و فکری ...تلاقی چشم هم برای ارتباط مان زیاده بود که بگویم دریدهه گی پیش آمد ...نبود جز پاکیزگی اندیشه که مت در جوانی مصحف خوانده بودیم ...گویا از داستان یوسف و زلیخا ترسیده که انگار نکند یا من نعوذ بالله یوسف!یا شما که قدرت مان زیر سئوال برود نزد خدای و شرمنده...!
...
اما گذشته ها چه دور می کند دل ها را از هم و روزگار چه داستان ها می آموزد که تازه می فهمی داستان های دیگر هم ممکن است باشد که خدای به نحوه ی امکان تجربه اش را می گذارد میان زندگی ...
...
یکیش همین که دیگر آن قدر عوض شده اید که نشانی چهره اتان را از تصاویر قدیمی گرفتیم که نه نعوذ بالله پیر شده باشید !که نشناسیم بلکه قدرت خدای آن قدر دست طبیبان زیبائی روی چهره اتان قدرت نمائی کرده اند که دلرباتر شده اید!!!
.....
گذاشته ام که زمان بگذرد و همان جوان مصحف خوانده بمانم که از ترس از داستان یوسف ...می لرزد!ولی بسا دریغ جوانانی که به کام پیر دلربای دانائی چون شما بیفتند ...!!!
گفته باشم از ما گذشت و دست کشیده از غم عشق روزگار می گذرانیم ...
نصیحت به جوانانی که به دلربائی پیران ...دل ببازند ...بد بد بد!!!!


هشت:
ترومپ!
سال نو مبارک باشد و دانای عشق گفت:
بخت نو درسال نو ...که گرفتار نباشیم!
نه:
پراید:
مامان درخت کریسمس رو کجا بذارم که جلوه ی بیشتری داشته باشه؟
بوگاتی:
زود باش دیگه!از صب وقتمونو گرفتی!
ننه خاور:
وای!از دست عروس خارجی!یه جا بذارید دیگه!

ده:
رهبرم ...
عشق به زندگی و عشق به سرزمینمان ایران ...
ما را به پیش می بردو قرن پانزده...
یازده:
وفات ایت الله شاهرودی  و درگذشت جمعی از دانشجویان عزیز تسلیت ...
غم های بزرگی داریم این روزها ...اتا لله و انا الیه راجعون ...



دوازده:
یه برنامه تبلیغی جالب داره از تلویزیون پخش میشه که نباید از حق گذشت ..رتبه های ایران و موفقیت های ایران رو داره بعد از انقلاب بیان میکنه ولی جای یک نکته و یک موفقیت عجیب که حالا نه شاید بشه اسمش رو موفقیت گذاشت!خالیه و اون میزان تسلط فارسی زبانان ایرانی به زبان های خارجی من جمله زبان های انگلیسی و عربیه که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران بینظیره...
بطور متوسط در هر 10 کیلو متر درشهر ما 1000متر کلاس زبان وجود داره که جدا از شوخی و خنده آمار قابل توجهییه و فرزندان دبستانی ما " بطور آماری" 30 تا 80 درصد بسته به مکان و موقعیت جغرافیائی به زبان انگلیسی و عربی مسلط هستند ...این درحالی ایه که علاقه به زبان فارسی هم گسترش پیدا کرده و بدون شوخی و اغراق یاد گیری زبان فارسی دراولویت بسیاری از ایران دوستانه...
که این رو به بسته های فرهنگی ایرانی موسیقی و شعر و سرزمین و مردم ایران مربوط می دونن...
" مثلا همی ن جا تقریبا از همه جای چین خواننده داره " "جل الخالق"!
سیزده:
اینجا رو درتب بالای سی و هشت درجه هم نوشتم ...وابستگی بد دردیه بد !



۰۴ دی ۹۷ ، ۱۹:۱۰ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

دیوانه ...چو دیوانه ببیند خوشش آید!


یک:
دردمندام و تو ام مرا به درد  وامیداری !
دردمندانه : برو!خواهش ...دردم!
دو:
خودت را می گیری از من ...فکرت این است ...
جگر دارم که با تو ... در اتش ها نشستم!
سه:
فکر اگر می کردم ...من هم خانه ای داشتم و ...
توی خانه ...فکر می کردم و ..." از جدائی ها ...جدا"!
چهار:
خوردن بغض ...خوردن چاقوی توست!...
می بری گلو !اما هیچ خون ...در کار نیست!
پنج:
مویت را بریدم با دو قیچی ...از عکس ...
حیف می دانم که موی سرخ تو ...تا روی شانه ...باز هست!
شش:
مزار شش گوشه ات...فدا نکردم جان!؟
هزار جان شدم و از حریم زینب(س) دفاع کردم ...



هفت:
ای جان!....
....
اندیشه ام این بود که تو چه داری ؟!در چشم های مست تو چه رازی ست که از پرفسور اردکانی شنیدم " راز باطن"...
آه که راز باطن با شناخت زلیخا چه می کند ...و آه که راز باطن با شناخت " یوسف" چه می کند؟
....
داشتم می مردم که تو آمدی ...نه با قدی بر افراشته و نه با گریه که وای یارم چه شد!
معمولی بیدار بودم و با چشم خودم دیدم که از کنار تخت من رد شدی و بعد درحالی که بی اعتنائی می کردی از پنجره پریدی !وای که دانستن " تو هم" تو از همه بد تر بود!که تو جای دیگری با داستان دیگری داشتی زندگی می کردی !
...
آمدم که با کمک روش های روانشنا سانه تو را فراموش کنم.جورابم را گذاشتم یک گوشه ...در حالی که بو می داد و آنقدر دررفته بود که نگو!بعد اسمش را گذاشتم " تو" از این سر خانه تا آن سرخانه پرت میشد و صدایش در نمی آمد نه!وسیله ی دیگری تو شاید کمد بودی!برای تو که سنگین و رنگین یک گوشه مانده بودی ...
غروب که شد دیدم از در آمدی و...نه!ای جان من!...اشکال اشکال وجود داشت !...
...
حالا!احساس می کنم که پشت پلکمی!و سعی می کنم به تو فکر نکنم ...غرق کارم انگار نه انگار ...آنقدر کار دارم که قرن هاست کار دارم ...جان هم ندارم!و چون لاکپشتی دارم انجامشان می دهم!
با خودم این شعر را می خوانم:
با خدا باش و پادشاهی کن ...
بی خدا باش و هرچه خواهی کن ....
....
عزیزم!با خدایم!
...
هشت:
ترومپ!
ناقل دردهای عالم تو نباش ...
می روی !نام بد که بد تر است از آن!...

نه:
مامان بنز:
تی خدا !یعنی یکی نیس تو این خونه یه سوپ کلم برا من بپزه!
بوگاتی:
مامان جان حالا نمیشه سوپ دیگه ای باشه!؟
ننه خاور:
همون کوفته بهتره ابش عینه سوپه!
بابا پژو:
عزیزم پختم!تو اتاقت تو تخت خوابت می خوری یا تو اتاق نهار خوری؟
بوگاتی:
خدا شانس بده!
ننه خاور:
ای دده...!کوفته من فراموش!سوپ عرویس براهه!
....
ده:
رهبرم ...
کالای عشق را صرفه جوئی نمی کنیم ...
صد ها هزار سال بگذرد ...بریز و بپاش!...
یازده و دوازده را حال ندارم بنویسم بعدا!
درضمن خودتان ببینید زیر هجده سال هستید عکس هارا نگاه نکنید !!!
یازده:
نداری گاهی می شود درد مشترک!
اگر میلیاردر هم باشی ...وقتی توی حساب و جیب ات خالی باشد همان نداری هستی که هستی!
ولی درک تین مطلب خیلی مهم است!
در کشور ما درک این مطلب بالاست ولی در خیلی از جوامع دیگر درک این مطلب جائی ندارد ...
به عبارت صحیح تر و روشن تر درک نداری درکشورما ورای قانون است ...
ورای صحبت های دولتی و غیر دولتی ست ...
درک این مطلب که نداری درخیلی از جوامع درد ناک تر و سوزاننده تر است ...
سپاس خدای را که هنوز آگاهیم به دردهای همو طنانمان و هم شهری های مان!
درحالی که از جوامع بزرگ کم نداریم ....هنوز آدمیم!
....دوازده:
هشتاد سالمان بشود و هنوز دوره های دکترا بگیریم و امتحان بدهیم ...اگر نمره مان بیست باشد می گوئیم استاد بیست داد...و اگر ده باشیم می گوئیم استاد داد و یاحتی دو...
هنوز باور نداریم که نمره مان را خودمان می گیریم ...براساس سعی و عمل !...
ایا این طور نیست؟
" جل الخالق"!
سیزده:
بوسه بر جای گام های شما ...مهدی (ع) جان ...
بوسه بر انتظار و نام شما ...مهدی(ع) جان...


۰۳ دی ۹۷ ، ۱۸:۱۴ ۰ نظر
سیده لیلا مددی