یک/
اگر روی ابرها ننشسته باشم
اگر روی ابرها ننوشته باشم
اگر روی ابرها به سمت شرق و غرب ؛ نرفته باشم
اگر روی ابرها ؛ راه راه راه ؛ حرکت نکرده باشم
شب؛ شب ؛ شب
من ؛ ماه نیستم!!!
دو/
خشم را می خورم درون چشم هایت
و اعضا درونی گوشت را کنترل می کنم که:
چرا هوای من؛ هوای من؛ هوای من
یکی
که هنوز کنارت ایستاده ام را نداری؟!
سه/
یکی آمد که بامن ؛ عشق باشد
کنار عشق من هم؛ عشق باشد
پرنده تا پرید از قلب من شوق
برای عشق بازی ؛ باز باشد
یکی از خوبرویان خدایی...
که از دستش برآمد؛ عشق باشد
خدایا شوق را درمن نکشتی ...
سپاست؛ عشق آمد؛ عشق باشد!!!
چهار/
درون مکث من ؛ سئوال زمرمه شد :
ثانیه ای که گذشت؛ تو قبول شدی؟
چشم هایت که خرمائیست
موهایت هزار رنگ
نگاهت که آرام می ریزد توی قهوه ی چشمم ؛ شکر شکر
و جوانتر
قبول شدی.
بیاو ویرانگریت راشروع کن ؛ بیا طوفان!
پنج/
می ترسم
که شب
صدای زمزمه درختان باهم
صدای رود باهم
صدای نسیم باهم
صدای یاس ها و گل ها . باغچه با هم
صدای خودروها باهم
صدای دیوارها ؛ درها باهم
صدای آدم ها باهم
بیایند
ولی صدای تو ...نیاید .
شش/
مزار شش گوشه ات را یاحسین(ع) چه شورش است ...
محرم است ؛ محرم است؛ محرم است...
..................................................
ارادتمند