یک:
درفراق آینه سوخت ... دیوار گلی ...
هیچ هم دیده نشد ؛ باز ... شاخه های یاس ها!
دو:
می روم.
بین دو دنیای مرگ آور!
و جانم...
دریک پلک بهم زدن ...
متفکر است!
سه:
اگر سیب را آلوده می کردند به سم از جانب " رب"...
آدمیت مرده بود و اختیار و این زمین ...!
چهار:
تو... بسیار زیبا رفتی!
درفراموشی مطلق از ...
لبخندهایت ....و..
دزدی هایت...و...
نوشته هایت ... و...
تلاش هایت ... و...
تلاش هایت ... و ...
رنگ کردن موهایت ... و...
سیاه کردن مژگانت...و...
جراحی های صورتت...و...
ممنونم!
که خودت رنج هایت را پایان بخشیدی!
مانند مردگان...
دراختیار من بودن یا ... نبودن!
پنج:
ریسمانی را که من از چاه قلبم پاره کردم ...
یوسفا!
افتادی و ماندی ؛ درسیاهی های عشقی خودم!
شش:
مزار شش گوشه ات را یاحسین(ع) رها کردم ...
به طرفه العینی که برگردم و بازم تو ...حسین(ع)...
هفت:
یک/
از هواپیما پیاده شدم ورفتم یک قهوه بخورم که آلن دلون آمد و کنارم نشست ... بعد دستی به موهایش کشید و گفت:
همه جاش مثل همیشه خوب بود!... آسمان اصفهان ... دورزدن ... رهائی از چاله و چوله های آسمان و... پذیرائی!
آهی کشیدم و گفتم:خوب؟...
خندید و گفت: دلت رو صاف کن؛ من آمدم ایران زندگی کنم و تو رفتی فرانسه ...
آهی کشیدم و گفتم:خوب؟
پاکت همیشگی را داددستم و گفت: رفیق این را بده به دوست مون ... دوست ابدی ... ممنون!
گفتم:خوب!
وقت رفتن نگاهی به من انداخت و گفت: نگو ....ممنونم نگو!
نباید می گفتم !که ؛ ویلای شیک درایران دارد و خوش بخت است ؛ درفرانسه می گردندو پیدایش نمی کنند!چند بار فکر کرده اند که ... مرده!نگو داشته توی استخر ؛ همین جا شنا می کرده و لذت می برده ...
نمی گویم هم ... فرانسه گران است ولی من عاشق شانزه لیزه ام!
آنقدر اضافه کار می کنم تا بگذرانم ... دنیایست دیگر!
دو/
آن پروانه که همیشه گوشه ی آینه ی تو می نشست ؛ من بودم!
خسته از دنیای خودت که همیشه کار بود و کار ...اصلا چه می دانستی ؛ من واقعی باشم یا نه!
ولی برای من لذت بخش بود ؛ درهمه ی جدیت های زندگی تو ... یک نماد از طبیعت؛ جای داشته باشد ...
حتی یکبار یک وسیله را محکم به سمت آینه پرتاب کردی ولی بعد روی من دست کشیدی و گفتی:
به نظر قیمتی می آئی نکند شکسته باشی؟...
...
دیروز تمام شد ورفتی ...
بعد روزهای روز کار ... گریم و صحنه ...
آمدی تو و دیدی که من نیستم ؛ به گریمور اتاق گفتی : پروانه ی گوشه ی آینه کو؟گفت: کدام؟ گفتی : همان که بال هایش زرد بود ...
خندید و گفت: اینجا از باغ پشتی پروانه و سوسک و مورچه و موش زیاد می آید ...
یک گوشه داشتم می دیدم که ؛ جای مرا لمس کردی ...
باور این چیزهای ساده ؛ دراین دنیا سخت است ! نه؟!
سه/
باورش سخت است ... نازنین!
بالای تخت من همیشه زیبا و مهربان بودی ...
میخواستم زنده بمانم که بازهم کنارتو باشم ... ولی دیگر شدنی نبود ...
از سمت خستگی و تلاش برای زنده ماندن؛ دیگر خدا می خواست که من اکنون می بینمت که ...
وقتی می آئی پشیمان؛ گاه خوشحال؛ گاه درفکر؛ و گاه درگریه ...
هنوز دوستت دارم ؛ که آمدنت برای من مهم است ...
که آمدنت برای خودم هم مهم است ...
بیا!
هشت:
بایدن!
اصلا نیامده کارتو؛ تمام است... ماشالله ...
برداشتن ترومپ؛ خودش کاری بود...
( ترومپ جان!اینجارو نخون؛ غمت میاد!)
نه:
مامان بنز:
ننه خاورجون! موهات رو کجا هایلایت کردی آخه؟تو که اصلا چنین اخلاقائی نداشتی ...
ننه خاور:
چرا عزیزم!داشتم ... دوره ی زمان شاه داشتم!
بابابیوک:
برگرد خاور!این عکسارو با همکلاسای دوران قدیم ات میندازی؛آبروی من میره ؛ مجبور بودی بری کنسرت؟
ننه خاور:
دیگه از من گذشته هاهاهاهاها...اومدم ایجا پولای بابام رو خرج کنم!
بابا بیوک:
این طوری نگو!خدا قهرش میآد ... یه عمر به خواهرات نگفتیم...
ننه خاور:
کدوم خواهر؟از مرگ هرکدومشون 100 سال گذشته ... ارث باباست دیگه ...
پراید:
مامان بزرگ؛ اممممم میشه کرایه ی خونه ی مارو بدید لطفا؟ حالا همین چهارماه رو؟....
ننه خاور:
باشه عزیزم؛ رو واتس آپ مبلغ رو بنویس ؛هاهاهاهاهاها...
بوگاتی:
ننه خاور بخدا شرمنده ایم؛ بابابیوک وادارمون میکنه ... ما اینطور آدم نیستیم ...
ننه خاور:
واچرا؟قسم دیگه برای چی؟ حقه تونه ...
بابابیوک:
مثلا الان از بابای مرحمتون چقدر دارین؟
ننه خاور:
اندازه ی اجاره ی اتاقای برج خلیفه 100 سال!
بابابیوک با گریه:
خاور برگرد!آبروم پیش قدیمیا رفت دیگه ...
ننه خاور:
زحمت بکش تو بیا!بار رو می برن پیش(؟) یا (؟) پیش بار!!!
بابا پزو:
ننه جون آخه این چه حرفیه چه مثالی شوما می زنید آخه؟
ننه خاور:
از مثالای خودش ....
لامبورگینی و پورشه:
ننه جون !همون جا بمون اینا دروغ میگن!
.............
ننه خاور؛ تماس را قطع می کند .....
ده:
رهبرم...
دوست داشتنی ترین خاطره مان این است ...
درجان خودجان می کندیم ؛ با عشق علی(ع)...
یازده:
یک/
درمورد گذشته ها...پدرم باذکر مثال دو بانو؛ که شاید از لحاظ ما؛ دیگر فرصتی برای ذکر خیرشان نیست ...!
می گفتند...که چطور از سن سه و چهار سالگی روی سن برنامه اجرا می کردند ؛ و برای یک کودک این کار برای ساعت ها چقدر سخت و طاقت فرسا بوده ...
حالا که تقریبا نیم قرن بیشتر از آن سالها گذشته ؛ چطور می شود انتظار داشت ...
شاید روزگار بد بوده؛ به نظرم دنیای بعضی ها ازدرون را هیچ گاه نمی شود شناخت ؛ شاید دنیای بعضی ها از درون بهتر از بیرونشان باشد؛ خدا می داند ... واقعا خدا می داند!
دو/
شاید بد ترین تعبیر از اینکه کسی می رود ( حال بهر دلیلی) و تازه بعدا ازاو قدردانی می شود ؛ این مثال باشد:
چغندر سفر کرد؛ عزیز شد!
" واقعا" چغندرسفر کرد عزیز شد؟(پرسشی)
"چغندر" سفر کرد عزیز شد.(خبری)
بدری خانوم جان کجائی؟ دلم برات تنگ شده مخصوصا بوسهات!
سه/
خانم مریم بوبانی! نشان دهنده ی زحمت و تلاش یک بانو در ایران هستند ؛ نه نماد بد بختی و فلاکت!
نماد بدبختی و فلاکت برخی هستند(فرا جنسیتی) که درکشور خودشان تا سر پل امیر بهادر را نمی شناسند و بعد می روند گورستان های خارج با قبر مردم عکس می اندازند و میایند همین سرزمین تا جگر خیلی هارا بسوزانند ؛ جگر سوختن فقط مال ایرانی ها نیست؛ یک امر بین الملل است ؛ درخارج هم هستند عده ای که جگرشان باکارهای ما می سوزد ؛ جگر سوزی کارخوبی نیست؛ نکنید!!!
چهار:
حیوان هم میفهمد که بچه هایش را درخانه اش با چی و کی تنها بگذارد یا نگذارد ...
ولی انسان بدبخت چه کند؟
وسیله خریده ؛ پایش نرسیده به اداره بچه وسیله را برداشته ادای عمه اش را دارد در صفحات مجازی در می آورد ...
سوختن ندارد؟
دوازده:
نشسته بودیم توفضا یهو دیدیم ...
شوهر عمه ی دوستمون مرحوم شده ؛ داده براش تو قنادی پاستور حلوا پختن ؛ چه حلوائی...
بعد فرمانده مون می گه:چه شانسی داشته شوهر عمه ات ؛ که تو یکی براش هزینه کردی...
برگشته می گه:درموردش عذاب وجدان داشتم!
همون لحظه یاد صحبت های بهجت خانوم جان افتادم: شوهر عمه از عمه و عمه از دختر عمه و پسر عمه از دختر عمه بهتر است!
روح رفتگان شاد!
سیزده:
استاد" دال" در wcاست و هیچ کس در دانشکده نیست ؛ او آمده برخی کارهای اداری خودش را بکند و برگردد به منزل ؛ ناگهان در wc....
صدای اول:
چطوری از شرش خلاص شیم آخه؟
صدای دوم:
مثل قدیما با موتور تو کوچه بزنیم چلاقش کنیم نه؟
صدای اول:
اگه یکی دیگه استاد مون بشه و سئوالارو بدتر از اون طرح کنه چی؟
صدای دوم:
شاید بشه خریدش ؛ چرا به نکته مثبت قضیه نگاه نمیکنی؟
صدای اول:
میگم عزیزکرده ام نداره بدزدیمش فرار کنیم!
صدای دوم:
نه!تو ایران نداره!
صدای اول:
خودمونیماما چقدر بدبخت تر از دانشجو های نسلای قبلیم!
صدای دوم:
چی میگی اینجا موش داره ها!
صدای اول:
چیه! مگه داریم کار سیاسی می کنیم!
استاد " دال" نمی تواند سیفون را بکشد و دارد خفه می شود... می خواهد بیشتر بشنود....
صدای دوم:
اینجا یه ساله آدم نیومده آخه چقدر بوی بد میده!
صدای اول:
فکر کنم چاه توال گرفته! بخره تو سرشون! رفتنی خبر بدیم؟
صدای دوم:
خفه!هنوز که از دانشکده نرفتیم...
صدای اول:
فهمیدم!برای استاد" دال" کادو بخریم ...
صدای دوم:
مرده شورش رو ببرن کلاسشم بالاست آخه ...
صدای اول:
یه کراوات بابام از هلند خریده هنوز مارکش روشه ...
صدای دوم:
اونو که خودم دیدم!مال گارسوناست...
صدای اول:
آهان فهمیدم! پول بذاریم روهم سیستمش رو هک کنیم یعنی هکر بخریم ... این بهترین راه حله ...
صدای دوم:
آفرین!
صداها قطع می شود ... بیچاره استاد" دال" اول سیفون را می کشد و بعد می آید بیرون ...
توی آینه ی کدر دانشکده ... استاد" دال" بعد از یک دستشوئی ساده ؛ انگار سال هاست پیر شده!!!
چهارده:
برخی مامانشان را درخانه جوری صدا می زنند ؛ (هنوز دیپلم ندارند و مثلا حال گیری می کنند)
فکرکردی چی شدی سیاستمدار!( خطاب به مامان سیاسی خوانده)
مکانیک انشالله از چال بیای بیرون!( خطاب به مامان مکانیک خوانده)
هی فضانورد!با ما بستنی می خوری؟( خطاب به مامان هوافضا خوانده)
مامی مامی ؛ نی نی هات رو در آوردی؟ ( خطاب به مامان دکتر زنان و زایمان)
اسکیزو فرنی و شیزوفرنی همون خودتی!( خطاب به مامان دکتر روانپزشک)
سرمارو با زبونت کلاه گذاشتی(خطاب به مامان حقوقدان)
مامان ها این روزها که روز مادر دارد می رسد بشنوید ولی عکس العمل نداشته باشید !!!
پانزده:
زندان سیاست بد زندانی ست!و برای خود سیاستمداری بدتر است!آن جا که خودش نمی تواند با مردم رودررو شود؛ توضیح کارهائی که کرده خیلی سخت است ...
پول معلوم نیست کجاست و مردم بی طاقت از فقر و بیکاری نمی توانند خشم خودرا کنترل کنند ...
دنیا باید تغییر کند ...
یا ابا صالح المهدی منتظریم ...
متشکرم از خوانندگان محترم
و مدیریت بیان ...
با اینکه طولانی بود ولی خواندمش
بسیار زیبا بود و حرف دل
موفق باشید