یک:

دلم برایت تنگ است و تنها یک روز است که تو رفته ای ...

با اجازت برم یک یار دیگر بگیرم "هیچ کس مثل تو نمی شود"!!!

دو:

پنج سال یا ده سال چه فرقی می کند حنانه؟!!!

من یک شبم از تو دور باشم ...صد سال می گذرد باورکن ...!!!

سه:

کنار خیابان خوابیده بود و باران می آمد ...

همه گفتند پاشو ولی بیشتر خوابید و گفت :"من خاک زیر پای بارانم "!!!

چهار:

هفت سین را نمی خرم و عید امسال کنار حرمم!!!

پیش یک سید واقعی می نشینم که اندازه ی صد سین ...می ارزد !!!


پنج:

استاد دست هایش می لرزید ...امد بالای سر خانم ج"جواهر"و گفت :یاد داشت کن تو امشب تکلیف تایپ ات با همه فرق می کنه ...

دانشجو با خونسردی گفت :چشم بفرمایید ....استاد دندان هایش را جوید و گفت :صد بار نوشتن این جمله :من دانشجوی استاد "د"بد بختشم !!!...

دانشجو با خونسردی گفت:استاد رو کامپیوتر خونه بنویسم ...شما چه طوری می بینید؟!!!

تا هفته ی دیگه روزی ده تا رو کاغذ بنویسم ؟...

استادگفت:الان ساعت هشت و ربع تا نه...برو رو کامپیوتر من بنویس ...تکلیف امروزته !!!

دانشجو گفت :خوب کپی پیست می کنم !!!...

استاد گفت:ببین رفتی کتاب حسنک وزیر روتو یه هفته نوشتی آوردی یعنی من خرم ؟!!!

دانشجو خندید و گفت :ما ننوشتیم منشی بابا مون نوشتیم !!!ما مگه وقت داریم ؟!!!استاد گفت :مگه چیکارداری؟3 سالته بخور و بخواب ...این جورکه من می بینم تا سی سالگی دار ی لیسانس می گیری!!!

دانشجو دندان هایش را باناخن پاک کرد و گفت:...استاد من استاد علمی کاربردی ام ...از سه سالگی دارم می نویسم !!!به زودی دکترای افتخاری می گیرم ...

استاد روی صندلی نشست و گفت :آخیش ...راحت شدم ...میشه امشب برا امر خیر بیائیم منزل؟!!!

دانشجو گفت:امشب آقای سین که تو همین کلاس هستن تشریف میارن ...شما انشالله فردا بیایین ...گفتید کجا بشینم جریمه رو بنویسم ؟!!!


یازده: نمی آیی و من نمی دانم چرا دلم پیش توست ...

دعا میکنم و می گویم "صلاح مملکت خویش خسروان دانند "

دوازده:تا می تونید شیرینی و شکلات بخورید ...صبحونه ام نون بربری تازه با پنیر لیقوان و چایی شیرین ...عسل بی کیفیت و خامه و مربای موسوی با کره آی خدا ...

ماکه سال پیش عید مون رو تو هتل "کسری "گذروندیم و از اون بالا تهرون زیر پامون بود ...

یعنی امسال عین مورچه راه بریم؟

آخرش از بس خورده بودیم و خوابیده بودیم که با زخم بستر از اون جا اومدیم بیرون ...

به سبیلامون

قسم اگه دروغ بگیم !!!

اللهی که شما این جور جاها نرید ولی اگه رفتید با گونی اسکناس برید اونم تا نخورده ....عیدی صد سال بعدتونم باید ببرید !!!

اصلا نگران دندوناتون ام نباشید ...آجیل فراوون ...تو جاده ی شمال قلیون و جگر و این ها و تا می تونید فست فود بخورید ...چون شایعه شده امسال که انقدرا مردن سال دیگه خبری نیست خیالتون راحت ....

شش:

مزار شش گوشه ات را نمی توان منتقل کرد جایی!!!

مگر بهشت را می توان جابه جا کرد؟که حرمت جا به جا شود !!!

هفت:

این مغز پخته است ...مثل کله ی گوسفند !!!

فروخته ام کلیه ام را که یک پراید به نام تو باشد !!!

هشت:

ترامپ یک در مخفی پیدا کرد و رفت به تاریخ ...

دید همه ی پرزیدنت ها زنده اند ...

بعد داد زد:منم می خام!ولی رئیس دفترش به روانشناس پیام داد!!!

نه:

سمیر امد ...سمیر با بنز آمد ...

پراید نان آورد ...پراید نان خانواده را آورد !!!

ده:

اقا جان اون دفعه گفتید معرفی نامه انسولین شش ماهه است ...ماکه این طور شنیدیم از دیروز صب تا نصف شب تو داروخانه ها دنبال قرص ت و انسولین بودیم ...دیگه ساعت دوازده شد که از صد تا قرص شست تا ش رو دادن بعدشم گفتن تایید انسولین شده سه ماهه .

قربون خدا برم ...آزادشم فراوونه "البته قرص ت نیست ...بگردی خودتو بکشی!!!هم با دفترچه مشابه اش رو هم نمی دن ...میترسن یکی خودشو با اینا بکشه یه نفر از جمعیت کشور کم بشه !!!"

حالا فردا صب باید با اعصاب خراب بریم تو صف تایید ...

چه می دونم ماکه خبر نداریم پشت پرده چه خبره؟!!!