یک:

دروکن ...میوه ی چشمم را ...وقت رسیدن است ...

که شیرینی میوه های زمستان ...تا بهار می ماند!...

دو:

قلب آخرش کندنی ست ...جای خود نمی ماند ...

کسی پیدا می شود از بهشت ...می بردش جای سیب ...

سه:

هزاره ی سوم تولد من بود ...زندگی انقدر طولانی ...

که بوسه ات راگرفتی از صورت من ...سه ثانیه بیشتر نبود ...

چهار:

ترامپ لمیده بود روی صندلی ...شومینه خاموش شد ...

کلید قرمز وضعیت ویژه را فشار دادو گفت:ای خدا !حمله سومالی!

پنج:

فروش عشق از ابتدای بشر مد نبوده است؟

اولین نمونه ...ان که بشر عشق را فروخت به یک سیب!...

شش:

مزار شش گوشه ات مرا رسوای عشق کرد ...

ان قدر گریستم روز زیارتت ...که به پرسش آمدند ...فرشتگان !...

هفت :

گذاشته ای مرا برسرراه و رفته ای دنبال عشق خود!...

من ایستاده ام ...2سوت بعد می آیی و می گویی :دستشویی بوده ای ....!

هشت:

کنار تو همیشه در تنش رفتنت بوده ام ...

بگذار خودم بروم که طاقتم کم است !!!...

نه:

بنز را خوردند ...پرایدهای شهر و دوغ گازدارهم ...

دیگر نیامدند بنز ها ...گوشت بنز در تهران ...میلیارد تومن !!!

ده:

به کسی نخندیم !که اگر همان حادثه ی طرف مقابل برایمان اتفاق بیفتد ...اولین کسی که ناراحت می شود ....خودمان هستیم ...

هرچند کوچک .

فرهنگ سعدی علیه الرحمه که یک مرد تاجر بوده است در حدود صد ها سال پیش از ما می زیسته را داشته باشیم ...کافی ست که می فرماید :بنی آدم اعضای یک دیگرند ....

خدای شاهد است که این طوراست ...همین طور باشیم ...نه آن طور ....

یازده:

خوراک من شده است غم تورا خوردن ...

چرا چاق نشوم ؟این خوراک خوشمزه است!!!

دوازده:

ممنون!روزای قشنگی داشته باشین ....تا بهار.....