
یک:
بیدارم و نمی توانم که بخوابم ...
شفا تاکه نگیرم ...خیال من این است ...رضا ...رضا!
دو:
زنده ای به شهادت ...گواهند زائران ...
که می رسی به نیاز هزاران سیاه بخت ...یارضا ...رضا (ع)
سه:
درخلوت زبان تو محاوره ...!
درمیان جمع کلاس ادبیات علامه هم...بعله !!!
چهار:
کناردست تو ...راننده ی شب ام...
چرا که روز تونیستی ...که برانم زندگی !...
پنج:
سینما تو غراف حیران است ...
بیا دیگر فیلم بازی نکن !
مرا که دوست نداری ...چه سود پیشنهاد هزار فیلم نامه !...
شش:
درمرگ هم خلاص من ...ازتو نیست ...
تازه خدا فرشته می فرستد و ...باید بگویم تو...کیستی!!!
هفت:
هزار پروانه سوختندو یکی نام نداشتند !
پروانگی ...یک ویژگی ست .
نام هم نباشد ...چه بهتر که بسوزیم !
هشت:
درزندگی هرکس یک بهار هست ...
بعضی ها برای سالیان بهاردارند و قدرش نمی دانند !
نه:
مادرثه سانیه قلف در پیراید را باز می کنیم ...
خانوم عزیز نگران نباش با شماره ی 09999999999999999999
تماس بگیر ...
انجمان سارقان کلاس بالا!
ده:
خانم " کرباسی" خبرنگار مجله سپید و سیاه قدیم بود ...
ومدیر مدرسه ی پسرانه ی رهنما...
وقتی دبیر اقتصاد ما شد ...ما حالتی داشتیم بین مرگ و زندگی ...
کتاب اقتصادرا حفظ بودیم و خیلی هم دوستش داشتیم ...
اگرزنده هستند که خدانگه شان دارد و درود و...اگراز دنیا رفته اند...
خدا رحمت شان کند ...
یازده :
تازه خور نیستی ای کفتار!
وگرنه ...سال ها قبل خورده بودی ...تازگی زندگی ام را !!!