یک:
وقتی خشمگین می شوی ... کمربند سرخ زبانت را...مراقب باش...
این توافقی ست که با " ظریف" ترزگل بسته ام!
دو:
" شرح ماجرای بستن یک دل " تبرخوردن است وبس!
کجاست ؟ بگویید که بازکنم...این بید دیگر مجنون نمی شود!
سه:
خاطراتم را ...طنز می کنم ...
وبالا سرشان زیر پای کیوسک می ایستم ...
آخر چرا نمی خری هم شهری !
یکی زیر لب می گوید:چون من ازتو بهترم!
چهار:
غصه می خوردم که تو...بیمارمن شوی...
یک تب که ازکنارتو گذشت ...دیدم "هلاکتم"!
پنج:
مد شده بود در جهان "پست مدرن مان"...
ازسرو کول فیلسوف های فراموش شده ی قرن پیش بالا برویم !
رفتیم خارج فهمیدیم ..."پست مدرن" معماری غرب است ...
واکنون با آپارتمان های " فرا پست مدرن" می شکافیم و"..." می فرستیم!!!
شش:
بالاخره یک دست ازمن ربوده ای ...
همین دست که از مغز فرمان گرفته است: بنویس برای او!
هفت:
خورشید می تپد از نیتروژن !هیدروژن!
ببین خدارا که هیچ نمی گوید...تو ازجو هم بالا رفته ای!
هشت:
یوسف !
ببر این دل را باخود به کنعان !
این پیراهن را من ...خریده بودم ...
یادت باشد به شرط ...شفای پدر!
نه:
ای پراید بد!وسط خیابون !!!
حالا من جواب این جماعت روچی بدم!
که اومدن برای کمک !
ده:
چند سال پیش ...سالی داشتیم به نام " تکریم ارباب رجوع"...
خدا می داند که در ادارات چه بهشتی داشتیم ...
اکنون هم در اکثر ادارات اثراتش راداریم ...
مانمی دانیم ...سال هایمان چرا به این نام هایند ... ولی بعد اثراتش را می فهمیم ...
خدایش نگه دارد آن که این سال هارا نام گذاری کرد و می کند ...
و آن که ازاین سال ها بعضی چیزها یادش مانده و عمل می کند...
یازده :
تصویر یک هنرمند ایرانی :charles.hossein zenderoudi